Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
platitudinous
U
تکراری و پیش پا افتاده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to trot out
U
وراجی تکراری کردن
to regurgitate
U
وراجی تکراری کردن
rebroadcast
U
برنامه تکراری پخش کردن
recapitulate
U
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulated
U
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulates
U
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulating
U
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
behind the times
<idiom>
U
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
platitudinize
U
بیمزگی کردن پیش پا افتاده کردن
redundant
U
تکراری
reduplicative
U
تکراری
repetitious
U
تکراری
recapitulatory
U
تکراری
frequentative
U
تکراری
reiterative
U
تکراری
repetitive
U
تکراری
interative
U
تکراری
recapitulative
U
تکراری
duplicated
U
تکراری تکثیرکردن
motifs
U
واحد تکراری
duplicating
U
تکراری تکثیرکردن
duplicates
U
تکراری تکثیرکردن
interative process
U
فرایند تکراری
theme song
U
قطعه تکراری
interative algorithm
U
الگوریتم تکراری
to regurgitate
U
شر و ور تکراری گفتن
repeating unit
U
واحد تکراری
duplicate
U
تکراری تکثیرکردن
recursive equations
U
معادلات تکراری
frequentative
U
فعل تکراری
motif
U
واحد تکراری
re-running
U
برنامهی تکراری
iterative methode
U
روش تکراری
iterative process
U
فرایند تکراری
iterative solution
U
راه حل تکراری
to trot out
U
شر و ور تکراری گفتن
re-ran
U
برنامهی تکراری
re-runs
U
برنامهی تکراری
re-run
U
برنامهی تکراری
iterative
U
ازسر گیرنده تکراری
routine work
U
کار تکراری عادی
I keep repeating himself
U
همش حرفای تکراری
repeating decimal number
U
عدد دهدهی تکراری
fumbles
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
rehash
U
تکرار مکررات چیز تکراری
repetitive stress injury
U
اسیب ناشی از فشار تکراری
rehashes
U
تکرار مکررات چیز تکراری
rehashed
U
تکرار مکررات چیز تکراری
to trot out
U
حرف مفت تکراری زدن
to regurgitate
U
حرف مفت تکراری زدن
instances
U
شی ای یا شی تکراری که ایجاد شده اند
instance
U
شی ای یا شی تکراری که ایجاد شده اند
repeated
U
نقش تکراری و پی در پی
[بندی]
[قالی]
to get into a rut
U
یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن
[کاری]
diaper pattern
U
طرح گل و بلبل تکراری
[بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
as dull as a ditch-water
U
مثل فیلم های تکراری
[خسته کننده و ملال آور]
wave form
U
شکل موج تکراری در نموداردامنه و زمان یا روی لوله اشعه کاتدی
leitmotif
U
عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چنددفعه تکرار میشود موضوع مهم تکراری
leitmotive
U
عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چنددفعه تکرار میشود موضوع مهم تکراری
mellowed
U
جا افتاده
archaic
<adj.>
U
از مد افتاده
riper
U
جا افتاده
ripest
U
جا افتاده
low
U
افتاده
ripe
U
جا افتاده
unassuming
U
افتاده
flagging
U
افتاده
mellows
U
جا افتاده
modest
U
افتاده
fallen
U
افتاده
mellowing
U
جا افتاده
old hat
U
از مد افتاده
crest fallen
U
افتاده
footworn
U
از پا افتاده
downfallen
U
افتاده
old fashioned
U
از مد افتاده
whacked
<adj.>
U
از پا افتاده
elliptic
U
افتاده
mellow
U
جا افتاده
out of date
U
از مد افتاده
the meshes of a sieve mesh
U
در هم افتاده
meek
U
افتاده
whacked
U
از پا افتاده
recluses
U
دور افتاده
back rent
U
اجاره پس افتاده
backwards
U
عقب افتاده
winded
U
از نفس افتاده
obvolute
U
رویهم افتاده
out of order
U
از کار افتاده
deadline
U
از کار افتاده
deferred credits
U
درامد پس افتاده
noneffective
U
از کار افتاده
out-of-date
<idiom>
U
از مد افتاده (دمد)
long face
U
لب و لوچه افتاده
not operationally ready
U
از کار افتاده
obsolete
U
ازکار افتاده
compromised
U
در خطراکتشاف افتاده
prostrated
U
بخاک افتاده
copybook
U
پیشپا افتاده
nutant
U
پایین افتاده
hanging gale
U
اجاره پس افتاده
compromised
U
به خطر افتاده
jugate
U
روی هم افتاده
backward
U
عقب افتاده
slackest
U
جای افتاده یا شل
decurrent
U
پایین افتاده
hors de combat
U
از کار افتاده
slacks
U
جای افتاده یا شل
unregarded
U
ازقلم افتاده
happened
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
occurred
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
overlapping
U
روی هم افتاده گی
proleptic
U
پیش افتاده
prostrate
U
بخاک افتاده
he fell prone
U
دمر افتاده
deadlines
U
از کار افتاده
with fingers interlocked
U
با انگشتان در هم افتاده
outland
U
دور افتاده
recluse
U
دور افتاده
demimonde
U
عقب افتاده
overlapping
U
رویهم افتاده
tatty
U
پیش پا افتاده
banal
U
پیش پا افتاده
installed
U
از کار افتاده
outlying
U
دور افتاده
lame duck
U
از کار افتاده
outstandingly
U
عقب افتاده
delayed
U
به تاخیر افتاده
mity
U
کزم افتاده
protrudent
U
بیرون افتاده
old hat
U
پیش پا افتاده
lowliest
U
صغیر افتاده
cyma recta
U
موجی افتاده
slack
U
جای افتاده یا شل
short winded
U
از نفس افتاده
trite
U
پیش پا افتاده
unassertive
U
افتاده حال
arrear
U
بدهی پس افتاده
short of breath
U
از نفس افتاده
lowlier
U
صغیر افتاده
prostrating
U
بخاک افتاده
impassionate
U
بهوس افتاده
backs
U
بدهی پس افتاده
commonplace
U
پیش پا افتاده
backrent
U
اجارهء پس افتاده
dowm
U
از کار افتاده
retarded
U
عقب افتاده
outstanding
U
عقب افتاده
back
U
بدهی پس افتاده
prostrates
U
بخاک افتاده
remotely
U
دور افتاده
deferred
U
عقب افتاده
seedy
U
از کار افتاده
delayed
U
عقب افتاده
lowly
U
صغیر افتاده
ordinary
U
پیش پا افتاده
lame ducks
U
از کار افتاده
meshed
U
درهم جا افتاده
in register
U
روی هم افتاده
hold
U
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds
U
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
to be out of luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
seedy
U
بتخم افتاده مندرس
back pay
U
حقوق عقب افتاده
to have bad luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
arrears
U
بدهیهای عقب افتاده
evader
U
دور افتاده از یکان
quotidian
U
روزمره پیش پا افتاده
leading current
U
شدت پیش افتاده
out of gear
U
ازدنده بیرون افتاده
defeature
U
از شکل افتاده گی بیقوارگی
stalled tank
U
تانک از کار افتاده
arrear
U
دین عقب افتاده
logjam
U
کارهای عقب افتاده
allopatric
U
جداگانه اتفاق افتاده
inferior ovary
U
تخمدان پایین افتاده
The coin is at the bottom of the pond .
U
سکه افتاده کف حوض
Underdeveloped ( backward) countries .
U
کشورهای عقب افتاده
sears
U
خشکیده از کار افتاده
Arrears of work . Back log of work .
U
کارهای عقب افتاده
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
self-effacing
U
باحیا افتاده فروتن
outposts
U
پاسگاه دور افتاده
outback
U
جای دور افتاده
back rent
U
کرایه عقب افتاده
outpost
U
پاسگاه دور افتاده
well worn
U
پیش پا افتاده معمولی
slothful
U
دیرپای عقب افتاده
sear
U
خشکیده از کار افتاده
serotine
U
عقب افتاده دیر رس
remote site
U
محل دور افتاده
outfield
U
مزرعه دور افتاده
interjacent
U
میانی در میان افتاده
pulled
U
شکسته شده افتاده
seared
U
خشکیده از کار افتاده
well-worn
U
پیش پا افتاده معمولی
toddled
U
کودک تازه براه افتاده
My rent has been postponed.
U
اجاره ام عقب افتاده است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com