English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
humane killer U تپانچه راحت کشی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pistols U تپانچه
gun U تپانچه
handguns U تپانچه
handgun U تپانچه
pistol U تپانچه
guns U تپانچه
pistol U تپانچه درکردن
slap U تپانچه زدن
slapped U تپانچه زدن
slapping U تپانچه زدن
slaps U تپانچه زدن
pistols U تپانچه درکردن
gunfight U جنگ با تفنگ یا تپانچه
derringer U تپانچه لوله کوتاه
pistoleer U سرباز تپانچه دار
false starts U دویدن قبل ازصدای تپانچه
pistol whip U با تپانچه بر بدن کسی زدن
false start U دویدن قبل ازصدای تپانچه
humane killer U تپانچه ویژه برای بی زجرکشتن جانوران
guns U اتش زدن تپانچه برای پایان مسابقه یا اغازمسابقات
gun U اتش زدن تپانچه برای پایان مسابقه یا اغازمسابقات
petronel U یکجور تپانچه بزرگ که سواره نظام شدههای 61و 71بکارمیبردند
break U حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks U حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
cozies U راحت
snug U راحت
cozier U راحت
cosy U راحت
cosiest U راحت
coziest U راحت
comforted U راحت
tranquility U راحت
comfort U راحت
homelike U راحت
home like U راحت
cozy U راحت
cosiness U راحت
eased U راحت
cosey U راحت
placid U راحت
cuddly U راحت
comforts U راحت
comforting U راحت
cosies U راحت
cosier U راحت
eases U راحت
easing U راحت
ease U راحت
cushy U راحت
cushiest U راحت
cushier U راحت
beforehand U راحت
convenient U راحت
comfortable U راحت
tranquillity U راحت
stand easy U در جا راحت باش
cozily U بطور راحت
to be at ease U راحت نبودن
to lie down U راحت کردن
to send to glory U راحت کردن
to take one's rest U راحت کردن
wells U راحت بسیارخوب
easy circumstances U زندگی راحت
well U راحت بسیارخوب
to set at ease U راحت کردن
set at ease U راحت کردن
rest U راحت باش
light handed U اسان راحت
bed of roses U وضع راحت
aforehand U اماده راحت
commodiously U بطور راحت
accomodating U راحت موافق
parade rest U راحت باش
lay on your oars U راحت باش
couthie U راحت ومطبوع
rests U راحت باش
sportswear U لباس راحت
relieves U راحت کردن
relieve U راحت کردن
Relax! U راحت باش!
straight U راحت مرتب
straighter U راحت مرتب
straightest U راحت مرتب
snug U راحت واسوده
relieving U راحت کردن
break U راحت باش
easy chair U صندلی راحت
easy chairs U صندلی راحت
show up <idiom> U راحت دیدن
indolence U راحت طلبی
breaks U راحت باش
halt U راحت باش کردن
halted U راحت باش کردن
fall up U در جا راحت باش کردن
relaxed <adj.> U راحت [آسان گیر]
to take one's ease U راحت شدن یا بودن
easy-going <adj.> U راحت [آسان گیر]
With an easy mind (conscience). U با خیال (وجدان ) راحت
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
well lodged U دارای منزل راحت
Please make yourself comfortable. U لطفا" راحت باشید
stand easy U در جا راحت باش بایستید
I'm uneasy about it. U من باهاش راحت نیستم.
easygoing <adj.> U راحت [آسان گیر]
easy <adj.> U راحت [آسان گیر]
You neednt worry . Dont bother your head. U خیالت راحت باشد
easing U اسودگی راحت کردن
ease U اسودگی راحت کردن
cuddle U در بستر راحت غنودن
jettisons U از شر چیزی راحت شدن
jettisoning U از شر چیزی راحت شدن
jettisoned U از شر چیزی راحت شدن
jettison U از شر چیزی راحت شدن
cuddled U در بستر راحت غنودن
cuddles U در بستر راحت غنودن
cuddling U در بستر راحت غنودن
accommodatingly U بطور موافق راحت
eases U اسودگی راحت کردن
dismass U به راحت باش رفتن
halts U راحت باش کردن
eased U اسودگی راحت کردن
snugly U بطور دنج یا راحت
alighted U راحت کردن تخفیف دادن
alights U راحت کردن تخفیف دادن
alight U راحت کردن تخفیف دادن
loping U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
lopes U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
loped U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
out of one's hair <idiom> U ازشر کسی راحت شدن
To set someones mind at ease. U خیال کسی را راحت کردن
alighting U راحت کردن تخفیف دادن
coil up U تجمع ستون در راحت باش
lope U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
homey U راحت واسوده خانه دار
fall up U درجا راحت باش بر هم زدن صف
easement U راحت شدن از درد منزل
to sleep sound U خواب راحت یاسنگین رفتن
cosily U بطور راحت بطورگرم ونرم
I feel relieved because of that issue! U خیال من را از این بابت راحت کردی!
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
pipe down U راحت باش دادن ساکت شدن
Dont stand on ceremony. U تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
lethal chamber U اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
burke U بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
This car can hold 6 persons comefortably. U دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
no joy without a U نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
The hotel was home from home . U هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
flagging U قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
visualization U تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
When we get this project off the ground we can relax. U وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
user U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
Gezellig <adj.> U دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
users U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
managers U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
manager U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
suitcase U نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
suitcases U نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
conveniency U راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
MMI U سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
relax U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxing U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxes U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
lightens U سبکبار کردن راحت کردن
lighten U سبکبار کردن راحت کردن
lightening U سبکبار کردن راحت کردن
lightened U سبکبار کردن راحت کردن
tracing U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
directory U روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directories U روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com