Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 283 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to soak out the salt of
U
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
deposit
U
: ته نشین کردن گذاشتن
deposit
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposits
U
: ته نشین کردن گذاشتن
deposits
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
auction
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
cut
U
عبور کردن گذاشتن
cuts
U
عبور کردن گذاشتن
corner
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
wad
U
کپه کردن لایی گذاشتن
wads
U
کپه کردن لایی گذاشتن
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
have
U
صرف کردن گذاشتن
having
U
صرف کردن گذاشتن
lodge
U
گذاشتن تسلیم کردن
lodged
U
گذاشتن تسلیم کردن
lodges
U
گذاشتن تسلیم کردن
stead
U
گذاشتن حمایت کردن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
louse
U
شپش گذاشتن شپشه کردن
swindle
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindled
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindles
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
deteriorate
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorated
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorates
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorating
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
stake
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
skirt
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirts
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
insert
U
گذاشتن جاسازی کردن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserting
U
گذاشتن جاسازی کردن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserts
U
گذاشتن جاسازی کردن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures
U
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
dumbfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
lay down
U
فدا کردن گذاشتن
reefknot
U
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
the setting of a gem
U
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
to part the hair
U
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to put a way childish
U
صرف کردن گرو گذاشتن
to put together
U
بکب کردن پیش هم گذاشتن
to shut up
U
حبس کردن درصندوق گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair.
U
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
cook up
<idiom>
U
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
rat race
<idiom>
U
رها کردن ،تنها گذاشتن
Other Matches
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
lay
U
گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
let
U
گذاشتن
lets
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
put
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
lays
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
load
U
گذاشتن
leave
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
placement
U
گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
place
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
placing
U
گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
puts
U
گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
putting
U
گذاشتن
placements
U
گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
bordered
U
حاشیه گذاشتن
bordering
U
لبه گذاشتن
enchase
U
در نگین گذاشتن
to set a trap
U
تله گذاشتن
pledging
U
رهن گذاشتن
bordering
U
حاشیه گذاشتن
pledges
U
رهن گذاشتن
reserving
U
کنار گذاشتن
legates
U
بارث گذاشتن
cleck
U
تخم گذاشتن
embed
U
کار گذاشتن
fixes
U
کار گذاشتن
embeds
U
کار گذاشتن
shutters
U
پرده گذاشتن
suspends
U
مسکوت گذاشتن
border
U
لبه گذاشتن
legate
U
بارث گذاشتن
border
U
حاشیه گذاشتن
to set down
U
بزمین گذاشتن
bordered
U
لبه گذاشتن
installs
U
کار گذاشتن
suspending
U
مسکوت گذاشتن
to put down
U
فرو گذاشتن
enframe
U
درقاب گذاشتن
line out
U
با خط علامت گذاشتن
file
U
صف درپرونده گذاشتن
cup
U
فنجان گذاشتن
lays
U
کار گذاشتن
to put a way
U
کنار گذاشتن
pledge
U
رهن گذاشتن
to put by
U
کنار گذاشتن
hang up
U
معوق گذاشتن
to put in pledge
U
گرو گذاشتن
to put up to a
U
بمزایده گذاشتن
to put up forsale
U
بمزایده گذاشتن
shutter
U
پرده گذاشتن
encradle
U
درگهواره گذاشتن
strands
U
تنها گذاشتن
cupped
U
فنجان گذاشتن
pledged
U
رهن گذاشتن
installing
U
کار گذاشتن
reserves
U
کنار گذاشتن
reserve
U
کنار گذاشتن
filed
U
صف درپرونده گذاشتن
to beat back
U
عقب گذاشتن
to sell by a
U
بمزایده گذاشتن
hang-ups
U
معوق گذاشتن
hang-up
U
معوق گذاشتن
lay
U
کار گذاشتن
install
U
کار گذاشتن
tip
U
نوک گذاشتن
enshrine
U
درزیارتگاه گذاشتن
fix
U
کار گذاشتن
cups
U
فنجان گذاشتن
strand
U
تنها گذاشتن
dotting
U
نقطه گذاشتن
hatched
U
تخم گذاشتن
hatch
U
تخم گذاشتن
vowelize
U
واکه گذاشتن
walk out on
U
قال گذاشتن
overtop
U
عقب گذاشتن
oviposit
U
تخم گذاشتن
welch
U
کلاه گذاشتن
prices
U
قیمت گذاشتن
price
U
قیمت گذاشتن
put in (time)
<idiom>
U
وقت گذاشتن
tipping
U
نوک گذاشتن
window dress
U
بنمایش گذاشتن
hatches
U
تخم گذاشتن
dot
U
نقطه گذاشتن
badger
U
:سربسر گذاشتن
badgered
U
:سربسر گذاشتن
badgering
U
:سربسر گذاشتن
queues
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
badgers
U
:سربسر گذاشتن
to spin yarns
U
صفحه گذاشتن
queueing
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
to invent stories
U
صفحه گذاشتن
queue
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
over run
U
زیر پا گذاشتن
trust
U
امانت گذاشتن
trust
U
ودیعه گذاشتن
trusted
U
امانت گذاشتن
put on rudder
U
سکان گذاشتن
cramp
U
درقید گذاشتن
cramps
U
درقید گذاشتن
enclose
U
درمیان گذاشتن
encloses
U
درمیان گذاشتن
enclosing
U
درمیان گذاشتن
to set by
U
کنار گذاشتن
put aside
U
کنار گذاشتن
invests
U
سرمایه گذاشتن
investing
U
سرمایه گذاشتن
invested
U
سرمایه گذاشتن
scale
U
مقیاس گذاشتن
dew ret
U
زیرشبنم گذاشتن
put out to interest
U
به بهره گذاشتن
trusted
U
ودیعه گذاشتن
trusts
U
امانت گذاشتن
trusts
U
ودیعه گذاشتن
space
U
فاصله گذاشتن
stipulation
U
شرط گذاشتن
welts
U
مغزی گذاشتن
spaces
U
فاصله گذاشتن
welt
U
مغزی گذاشتن
putting a condition
U
شرط گذاشتن
put up to auction
U
به مزایده گذاشتن
pigged
U
بچه گذاشتن
pignus
U
گرو گذاشتن
invest
U
سرمایه گذاشتن
underpricing
U
کم قیمت گذاشتن
suspend
U
مسکوت گذاشتن
shelf
U
در تاقچه گذاشتن
shelf
U
کنار گذاشتن
overrule
U
کنار گذاشتن
overruled
U
کنار گذاشتن
overrules
U
کنار گذاشتن
saluting
U
احترام گذاشتن
salutes
U
احترام گذاشتن
saluted
U
احترام گذاشتن
salute
U
احترام گذاشتن
envelops
U
درلفاف گذاشتن
enveloping
U
درلفاف گذاشتن
enveloped
U
درلفاف گذاشتن
mouth
U
در دهان گذاشتن
mouthed
U
در دهان گذاشتن
trig
U
علامت گذاشتن
to set one's seal to
U
صحه گذاشتن
to call for tenders
U
بمناقصه گذاشتن
make an impression
U
تاثیر گذاشتن
to sow mines
U
مین گذاشتن
emplace
U
کار گذاشتن
mouths
U
در دهان گذاشتن
to stand sentinel
U
نگهبان گذاشتن در
mouthing
U
در دهان گذاشتن
envelop
U
درلفاف گذاشتن
to take in a reef
U
بادبان را تو گذاشتن
trepass
U
پافرا گذاشتن
mark
U
علامت گذاشتن
cupel
U
در بوته گذاشتن
cuple
U
در بوته گذاشتن
bench
U
نیمکت گذاشتن
underact
U
از کار کم گذاشتن
benches
U
نیمکت گذاشتن
regulater
U
قاعده گذاشتن
set down
U
بزمین گذاشتن
to take ship
U
درکشتی گذاشتن
banks
U
در بانک گذاشتن
coop
U
درقید گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com