English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
football U توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
footballs U توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to play football U فوتبال بازی کردن
to play soccer U فوتبال بازی کردن
Other Matches
football game U بازی فوتبال
footballers U فوتبال بازی کن
footballer U فوتبال بازی کن
soccer U بازی فوتبال
football U بازی فوتبال
footballs U بازی فوتبال
water polo U بازی فوتبال ابی
scrummage U نوعی بازی فوتبال راگبی
speedball U نوعی بازی شبیه فوتبال
scrums U نوعی بازی فوتبال راگبی
scrum U نوعی بازی فوتبال راگبی
hockey U چوگان بازی با اصول فوتبال
he is a novice in football U در بازی فوتبال تازه کار است
movement off-the-ball U بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
Football pool [British English] U قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
I am stiff with football. U بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
long ball U [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
short ball U شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
high ball U شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
soccer U فوتبال
football توپ فوتبال
gridition U زمین فوتبال
soccer fan [soccer supporter] [American English] U طرفدار فوتبال
playing fields U زمین فوتبال
kick about U فوتبال هردمبیل
eleven U تیم فوتبال
elevens U تیم فوتبال
boot U کفش فوتبال
left for ward U در فوتبال پیشرو چپ
soccer field U زمین فوتبال
grid U زمین فوتبال
playing field U زمین فوتبال
pigskin U توپ فوتبال
grids U زمین فوتبال
canadian football U فوتبال کانادایی
gridiron U زمین فوتبال
association football U اتحادیه فوتبال
football club [British Englisch] U باشگاه فوتبال
football fan [British English] U طرفدار فوتبال
touch football U نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
kick off U شروع مسابقه فوتبال
football fan [American English] U طرفدار فوتبال آمریکایی
signal caller U مدافع 3/4 در فوتبال امریکایی
six man football U فوتبال دو تیم 6 نفره
soccer ball throw U پرتاب توپ فوتبال
goalkeeper U دروازه بان فوتبال
rules of football U قوانین یا قواعد فوتبال
goalkeepers U دروازه بان فوتبال
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
football hooligan U خرابگر پر سر و صدای فوتبال
touchline U خط اطراف زمین فوتبال
American football U فوتبال آمریکایی [ورزش]
to finish the ball into the net U با توپ گل زدن [فوتبال]
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
lateral pass U پاس توپ فوتبال از پهلو
Playing football is not my idea of fun . U فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
football cleats U کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
flag football U نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
uprights U تیرهای عمودی دروازه فوتبال امریکایی
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
punt U توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punts U توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punted U توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
grey cup U مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
fielder U بازیکن میدان فوتبال وغیره صحرا نورد
team area U محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
yardage U تعداد یاردهای بدست امده بازیگر یا تیم فوتبال امریکایی
broomball U نوعی هاکی روی یخ بدون کفش اسکیت با جارو و توپ فوتبال
yard marker U خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard line U خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
groundhopper [British English] U طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
football U توپ فوتبال آمریکایی [توپ بیضوی]
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair U مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
moved U بازی کردن
headwork U با سر بازی کردن
played U بازی کردن
moves U بازی کردن
actuble U بازی کردن
play-acts U بازی کردن
plays U رل بازی کردن
playing U بازی کردن
plays U بازی کردن
play-acting U بازی کردن
playing U رل بازی کردن
bump U بازی کردن
miscast U بد بازی کردن
play-acted U بازی کردن
To be acting. To put it on . U رل بازی کردن
twiddle U بازی کردن
playact U رل بازی کردن
rinks U یخ بازی کردن
play U بازی کردن
toy U بازی کردن
toys U بازی کردن
twiddled U بازی کردن
twiddles U بازی کردن
play U رل بازی کردن
rink U یخ بازی کردن
twiddling U بازی کردن
play-act U بازی کردن
move U بازی کردن
played U رل بازی کردن
gallant U زن بازی کردن
foxes U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing U روباه بازی کردن تزویر کردن
fox U روباه بازی کردن تزویر کردن
mountebank U حقه بازی کردن
yo-yo U یویو بازی کردن
spoof U حقه بازی کردن
piddle U باخوراک بازی کردن
kites U سفته بازی کردن
piddles U باخوراک بازی کردن
skate U اسکیت بازی کردن
bowls U باتوپ بازی کردن
prevaricating U زبان بازی کردن
skated U اسکیت بازی کردن
prevaricates U زبان بازی کردن
skates U اسکیت بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
yo-yos U یویو بازی کردن
gamble U سفته بازی کردن
piddled U باخوراک بازی کردن
gambled U سفته بازی کردن
gambles U سفته بازی کردن
To play cards . U ورق بازی کردن
kite U سفته بازی کردن
personified U رل دیگری بازی کردن
fences U شمشیر بازی کردن
mountebanks U حقه بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
fence U شمشیر بازی کردن
bowl U باتوپ بازی کردن
spoofs U حقه بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
showboat U نمایشی بازی کردن
to look oneself again U پشم بازی کردن
to make love U عشق بازی کردن
play U تفریح بازی کردن
to play for love U سر هیچ بازی کردن
to play at chess U شطرنج بازی کردن
taw U تیله بازی کردن
left-handed U با دست چپ بازی کردن
to play marbles U مهره بازی کردن
flimflam U حقه بازی کردن
to skip rope U بند بازی کردن
playact U در تاتر بازی کردن
trick U حقه بازی کردن
tricked U حقه بازی کردن
play out U تا اخر بازی کردن
to fly a kite U سفته بازی کردن
spar U مشت بازی کردن
shinny U شینی بازی کردن
shinney U شینی بازی کردن
plays U تفریح بازی کردن
playing U تفریح بازی کردن
card U ورق بازی کردن
cards U ورق بازی کردن
thimblerig U شعبده بازی کردن
fornicate U : فاحشه بازی کردن
fornicated U : فاحشه بازی کردن
played U تفریح بازی کردن
to bill and coo U بوسه بازی کردن
fornicates U : فاحشه بازی کردن
fornicating U : فاحشه بازی کردن
spars U مشت بازی کردن
sparred U مشت بازی کردن
tricking U حقه بازی کردن
play fair U مردانه بازی کردن
skied U اسکی بازی کردن
to play ball U توپ بازی کردن
equivocates U زبان بازی کردن
equivocating U زبان بازی کردن
palter U زبان بازی کردن
favouritism U پارتی بازی کردن
misplay U ناشیانه بازی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com