English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
partition wall U دیوار میانی دیوار وسط دیوار بین دو فضا
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
sweep U رفت وبرگشت
counter fert U دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
murage U مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
common wall U دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
shuttle hurdles U مسابقه دو امدادی یا رفت وبرگشت با مانع
buttonhook U نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
colledge U پرش از لبه خارجی و جلواسکیت با نیم چرخش وبرگشت
split jump U پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
turnaround cycle U مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
It take one hour there and back. U رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
retaining wall U دیوار نگهبان دیوار محافظ
walley U پرش ازلبه داخلی یک پا وچرخش کامل در هوا وبرگشت روی لبه خارجی همان پا
toe walley U پرش از لبه عقبی یک پا وچرخش کامل در هوا وبرگشت روی همان پا بکمک فشار نوک اسکیت
salchow U پرش از لبه داخلی یک پا باچرخش کامل درهوا وبرگشت روی لبه خارجی پای دیگر
adjacent U نزدیک دیوار به دیوار
feedback U پس خورد
encounters U زد و خورد
ate U خورد
encountering U زد و خورد
prize fighting U زد و خورد
encountered U زد و خورد
encounter U زد و خورد
engagements U زد و خورد
punch-ups U زد و خورد
feeds U خورد
feed U خورد
engagement U زد و خورد
punch-up U زد و خورد
passage of arms U زد و خورد
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
self absorbed U در خورد فرورفته
eating U خورد و خوراک
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
to rub a thing in U چیزیرا خورد
feedback U باز خورد
the timber warped U تیرپیچ خورد
to sinister in U خورد رفتن
squish U خورد کردن
pulverizer U خورد کننده
regulating slack U خورد دادن
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
card feed U خورد کارت
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
he drank himself to death U خورد که مرد
feedback circuit U مدار پس خورد
cross feed U خورد متقابل
melec U زدو خورد
face down feed U خورد رو به پایین
pin feed U خورد سنجاقی
passage at arms U زدو خورد
face up feed U خورد رو به بالا
drank U عرق خورد
drank U نوشابه خورد
drank U خورد سرکشید
parallel feed U خورد موازی
misfeed U سوء خورد
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
warfare U نزاع زدو خورد
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
whang U صدای بر خورد دو جسم
diner U کسی که شام می خورد
diners U کسی که شام می خورد
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
the door banged U درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
He tripped and fell . U پایش گیر کرد وزمین خورد
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
He swore off smoking cigarettes . U قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
He swore to having paid for the goods . U قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake U نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
walls have ears U دیوار
enclosure wall U دیوار بر
wellhead U سر دیوار
counter-scrap U دیوار
wall-to-wall U از دیوار به دیوار
face wall U دیوار بر
cope U سر دیوار
f. with the woll U دیوار
bulwarks U دیوار
fences U دیوار
curtains U دیوار
wall U دیوار
partition U دیوار
partitions U دیوار
coping U سر دیوار
fence U دیوار
alignment frontage U بر دیوار
walls U دیوار
bulkheads U دیوار
bulwark U دیوار
bulkhead U دیوار
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
poster U دیوار کوب
load bearing wall U دیوار حمال
mural U دیوار نما
outer wall U دیوار خارجی
one brick wall U دیوار یک اجره
panel wall U اگین دیوار
sonic boom U دیوار صوتی
niche U تو رفتگی در دیوار
load bearing wall U دیوار باربر
niches U تو رفتگی در دیوار
weephole U راه اب در دیوار
mason up U ساختن دیوار
coping U قرنیس دیوار
weephole U ابرو دیوار
posters U دیوار کوب
embankment U دیوار خاکی
non bearing wall U دیوار تیغه
embankments U دیوار خاکی
non load bearing wall U دیوار تیغه
spine wall U دیوار اساسی
key wall U دیوار اب بند
enclosure U دیوار حصارکشی
quay U دیوار ساحلی
shear wall U دیوار برشی
party wall U دیوار مشترک
party walls U دیوار مشترک
septate U دیوار دار
sea dike U دیوار ساحلی
petard U بمب دیوار کن
seawall U دیوار یا سد دریایی
murals U دیوار نما
retaining wall U دیوار ضامن
retaining wall U دیوار حائل
sleeper wall U دیوار کرسی
partition wall U دیوار تیغه
cordons U سرپوش دیوار
sidewall U دیوار پهلویی
side wall U دیوار پهلویی
enclosures U دیوار حصارکشی
quay wall U دیوار بارانداز
rear wall U دیوار پشت
quays U دیوار ساحلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com