Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reproduction
U
تولید کردن مجدد
reproductions
U
تولید کردن مجدد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
regenerate
U
تولید مجدد
reproduction
U
تولید مجدد
regenerated
U
تولید مجدد
regeneracy
U
تولید مجدد
regenerating
U
تولید مجدد
reproductions
U
تولید مجدد
reporduce
U
تولید مجدد
regenerates
U
تولید مجدد
image reproduction
U
تولید مجدد تصویر
reproducible
U
قابل تولید مجدد تجدید پذیر
voicing
U
تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
reprographics
U
ترسیم ها و فیلم ها و روشهای تولید انبوه مجدد
voices
U
تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice
U
تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
hard
U
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
harder
U
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hardest
U
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
refresh memory
U
واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
polynomial code
U
سیستم تشخیص خطا که از مجموعهای از قوانین ریاضی اعمال شده به پیام پیش از ارسال و سپس پس از دریافت یا تولید مجدد پیام اصلی تشکیل شده است
charges
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement
U
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
dat
U
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
regenerating
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
reloads
U
پر کردن مجدد
reloading
U
پر کردن مجدد
reloaded
U
پر کردن مجدد
reload
U
پر کردن مجدد
relays
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
subdevice
U
قسمت کردن مجدد
reconditioning
U
شرطی کردن مجدد
subdevice
U
بخش کردن مجدد
redesign
U
طراحی مجدد کردن
reprecipitation
U
رسوب کردن مجدد
remelt
U
ذوب کردن مجدد
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
reflow
U
فروکش کردن جریان مجدد
recapitalize
U
سرمایه گذاری مجدد کردن
referred
U
مراجعه کردن بازدید مجدد
refer
U
مراجعه کردن بازدید مجدد
refers
U
مراجعه کردن بازدید مجدد
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
reworking
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworked
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworks
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
retrieve
U
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
rework
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
retrieves
U
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved
U
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
producer's goods
U
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem
U
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
reboot
U
بار کردن مجدد سیستم عامل در حین محاسبه
production overheads
U
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
U
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
storage
U
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
nonerasable storage
U
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
write permit ring
U
چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
rearming
U
تجدیداماد مهمات درانبارها مسلح کردن مجدد ماسوره یاچاشنی بمب یا موشک
staging base
U
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
manufactured
U
تولید کردن
produces
U
تولید کردن
procreated
U
تولید کردن
begets
U
تولید کردن
put out
<idiom>
U
تولید کردن
procreating
U
تولید کردن
procreate
U
تولید کردن
procreates
U
تولید کردن
raise
U
تولید کردن
produce
U
تولید کردن
turn out
U
تولید کردن
begetting
U
تولید کردن
produced
U
تولید کردن
manufactures
U
تولید کردن
fetch up
U
تولید کردن
manufacture
U
تولید کردن
raises
U
تولید کردن
beget
U
تولید کردن
production
U
تولید کردن
bring forward
U
تولید کردن
productions
U
تولید کردن
supplied
U
تولید کردن
ingenerate
U
تولید کردن
supply
U
تولید کردن
begat
U
تولید کردن
generations
U
تولید کردن
supplying
U
تولید کردن
generates
U
تولید کردن
generating
U
تولید کردن
generate
U
تولید کردن
generated
U
تولید کردن
inbreed
U
تولید کردن
generation
U
تولید کردن
planar
U
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost
U
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
generating
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generates
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generated
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generate
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
set up
U
اقامه یا طرح کردن تولید کردن
spawn
U
تولید مثل کردن
produces
U
تولید کردن محصول
vacuumize
U
تولید خلا کردن
produced
U
تولید کردن محصول
produce
U
تولید کردن محصول
engendered
U
تولید نسل کردن
engender
U
تولید نسل کردن
processes
U
تهیه و تولید کردن
rubefy
U
تولید قرمزی کردن در
spawns
U
تولید مثل کردن
process
U
تهیه و تولید کردن
engendering
U
تولید نسل کردن
engenders
U
تولید نسل کردن
to raise up seed
U
تولید نسل کردن
spawned
U
تولید مثل کردن
spawning
U
تولید مثل کردن
oem
U
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
stridulate
U
تولید صدای گوشخراش کردن
ulcerate
U
تولید قرحه کردن ریش شدن
ovulated
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
oversell
U
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
verminate
U
تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
overselling
U
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversells
U
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversold
U
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
ovulating
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulate
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
matrix
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
auto
U
توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
autos
U
توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
crackled
U
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackles
U
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle
U
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
process
U
تقویم کردن تولید کردن
generate
U
تولید کردن احداث کردن
processes
U
تقویم کردن تولید کردن
breeds
U
تولید کردن تربیت کردن
generates
U
تولید کردن احداث کردن
generated
U
تولید کردن احداث کردن
breed
U
تولید کردن تربیت کردن
generating
U
تولید کردن احداث کردن
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
denationalization
U
تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
clock
U
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clocks
U
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
spermary
U
غده تولید کننده منی محل تولید منی
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
picturing
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
processor
U
کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
picture
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
garbage
U
سازماندهی مجدد و حذف فایلهای داده و رکوردهای نالازم . پاک کردن بخشی از حافظه برنامه یا داده اش که استفاده نمیشود
mixed capitalism
U
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
licences
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
baud rate
U
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud
U
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
gnp gap
U
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half
U
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
intensive cultivation
U
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
clatter
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatters
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattering
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattered
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
incrossbreed
U
تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
dp
U
پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
cartels
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
producers burden of tax
U
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
overlap
U
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
U
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped
U
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
DVD
U
درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
further on
U
مجدد
reflorescence
U
مجدد
furthermore
U
مجدد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com