English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
breed U تولید کردن تربیت کردن
breeds U تولید کردن تربیت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
train U تربیت کردن
abetting U تربیت کردن
educating U تربیت کردن
trained U تربیت کردن
trains U تربیت کردن
to bring up U تربیت کردن
rears U تربیت کردن
rearing U تربیت کردن
reared U تربیت کردن
train [teach] U تربیت کردن
teach U تربیت کردن
abets U تربیت کردن
abetted U تربیت کردن
abet U تربیت کردن
educate U تربیت کردن
rear U تربیت کردن
educate U تربیت کردن
give lessons U تربیت کردن
instruct U تربیت کردن
educates U تربیت کردن
school U تادیب یا تربیت کردن
schools U تادیب یا تربیت کردن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
zootechnics U روش تربیت ورام کردن جانوران
zootechny U روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechnician U کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
halterbreak U کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
generate U حاصل کردن تولید نیرو کردن
set up U اقامه یا طرح کردن تولید کردن
generated U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generates U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating U تولید کردن احداث کردن
generates U تولید کردن احداث کردن
processes U تقویم کردن تولید کردن
process U تقویم کردن تولید کردن
generate U تولید کردن احداث کردن
generated U تولید کردن احداث کردن
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
produces U تولید کردن
generate U تولید کردن
inbreed U تولید کردن
generations U تولید کردن
put out <idiom> U تولید کردن
generation U تولید کردن
turn out U تولید کردن
generates U تولید کردن
generated U تولید کردن
raises U تولید کردن
raise U تولید کردن
generating U تولید کردن
ingenerate U تولید کردن
beget U تولید کردن
supply U تولید کردن
begets U تولید کردن
fetch up U تولید کردن
begetting U تولید کردن
productions U تولید کردن
bring forward U تولید کردن
supplied U تولید کردن
begat U تولید کردن
procreate U تولید کردن
produce U تولید کردن
produced U تولید کردن
procreating U تولید کردن
production U تولید کردن
manufactured U تولید کردن
manufactures U تولید کردن
procreates U تولید کردن
procreated U تولید کردن
supplying U تولید کردن
manufacture U تولید کردن
engendered U تولید نسل کردن
processes U تهیه و تولید کردن
engendering U تولید نسل کردن
spawns U تولید مثل کردن
produce U تولید کردن محصول
engender U تولید نسل کردن
produces U تولید کردن محصول
spawn U تولید مثل کردن
rubefy U تولید قرمزی کردن در
spawned U تولید مثل کردن
to raise up seed U تولید نسل کردن
vacuumize U تولید خلا کردن
reproduction U تولید کردن مجدد
reproductions U تولید کردن مجدد
produced U تولید کردن محصول
spawning U تولید مثل کردن
engenders U تولید نسل کردن
process U تهیه و تولید کردن
stridulate U تولید صدای گوشخراش کردن
oversell U بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
overselling U بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversold U بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
ovulates U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulating U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulate U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ulcerate U تولید قرحه کردن ریش شدن
verminate U تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
ovulated U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
oversells U بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
crackles U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
clatters U تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattering U تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatter U تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattered U تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clocks U مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock U مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
well-bred U با تربیت تربیت شده
picture U که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured U که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures U که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
processor U کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
picturing U که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
licence U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
baud rate U وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud U وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
intensive cultivation U اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
incrossbreed U تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
dp U پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
overlap U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
machines U تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machined U تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine U تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
ill mannered U بی تربیت
gentlest U با تربیت
randy U بی تربیت
blowzed U بی تربیت
impolite U بی تربیت
caddish U بی تربیت
chuff U بی تربیت
unmannerly U بی تربیت
churl U بی تربیت
well bred U با تربیت
bearish U بی تربیت
barbarous U بی تربیت
nurtured U تربیت
nurtures U تربیت
nurturing U تربیت
ill-bred U بی تربیت
mannerless U بی تربیت
upbringing U تربیت
nurture U تربیت
manner U تربیت
cultivation U تربیت
low bred U بی تربیت
lowbred U بی تربیت
unpolished U بی تربیت
gentry U تربیت
uncivil U بی تربیت
uncivilly U بی تربیت
mannerliness U تربیت
true bred U با تربیت
ill bred U بی تربیت
gentler U با تربیت
genteelness U تربیت
education U تربیت
pedagogy U تربیت
half bred U بی تربیت
grosses U بی تربیت
gentrice U تربیت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com