English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
phaseout U توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
step restart U شروع مجدد مرحلهای بازاغازی مرحلهای
t stop U روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
productions U فراوری
mass production U بس فراوری
production U فراوری
procreation U فراوری
procreator U فراوری
overproduction U تولید اضافی یا بیش از حد بس فراوری
single step U تک مرحلهای
phasic U مرحلهای
multistage U چند مرحلهای
stepwise regression U رگرسیون مرحلهای
phase U مرحلهای کردن
phased U مرحلهای کردن
two stage experiment U ازمایش دو مرحلهای
phases U مرحلهای کردن
PM U تلفیق مرحلهای
step growth polymerization U بسپارش مرحلهای
step polymerization U بسپارش مرحلهای
step reaction polymerization U بسپارش مرحلهای
multi stage U چند مرحلهای
stepwise polymerization U بسپارش مرحلهای
multi stage production U تولید چند مرحلهای
phasic stretch reflex U بازتاب کشش مرحلهای
stepwise formation constant U ثابت تشکیل مرحلهای
sequential color television U تلویزیون رنگی مرحلهای
two stage sampling U نمونه گیری دو مرحلهای
multi stage experiment U ازمایش چند مرحلهای
sequence curcuit U مدار چند مرحلهای
multilevel addressing U ادرس دهی چند مرحلهای
stage race U مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
dashed U مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
dashes U مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
dash U مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
multi stage sampling U نمونه گیری چند مرحلهای
polyphase sort U جور کردن چند مرحلهای
one pass assambler U همگذار یک مرحلهای اسمبلر تک گذاره
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
point race U مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
thor U نوعی موشک یک مرحلهای اتمی بالیستیکی برد متوسط
minuteman U نوعی موشک سه مرحلهای قاره پیمایی که کلاهک اتمی حمل میکند
homing phase U مرحلهای از پرواز موشک هدایت شونده بین نیمه مسیرو نزدیک هدف
binding time U زمان انقیاد مرحلهای که در ان مترجم شکل زبان ماشین نام ها وادرس ها را جایگزین انهامیکند
three stage least squares method U روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
one for one U مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
syntax U مرحلهای در کامپایل که در آن عبارتها بررسی می شوند برای اینکه آیا از قوانین پیروی می کنند یا خیر
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
progress payment U پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
stage payments U پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively U بطور نافذ بطور زننده
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially U بطور جنگی بطور نظامی
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
lexical analysis U مرحلهای در ترجمه برنامه که نرم افزار کامپایل یا ترجمه کلمات کلیدی برنامه را با دستورات که ماشین جایگزین کند
dictatorship of proletariat U اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
interruptions U توقف
parks U توقف
stoppages U توقف
commorant U توقف
stoppage U توقف
interruption U توقف
insolvency U توقف
halt U توقف
suspensions U توقف
suspension U توقف
park U توقف
parked U توقف
tarriance U توقف
interrupt U توقف
paused U توقف
interrupts U توقف
syncope U توقف
stopple U توقف
pausing U توقف
stops U توقف
pause U توقف
cessation U توقف
pauses U توقف
stopping U توقف
suspension of payment U توقف
stop code U کد توقف
stop U توقف
interrupting U توقف
stopped U توقف
halts U توقف
flag stop U توقف
halted U توقف
stand U توقف
nonstop U بدون توقف
parking place U جایگاه توقف
no waiting U توقف ممنوع
no parking U توقف ممنوع
failure U توقف کردن
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] U توقف کردن
program stop U توقف برنامه
closest U ایست توقف
cease U ایست توقف
closes U ایست توقف
closer U ایست توقف
close U ایست توقف
ceased U ایست توقف
ceases U ایست توقف
ceasing U ایست توقف
payment stopped U توقف پرداخت
failures U توقف کردن
carport U توقف گاه
stoppage of the game U توقف بازی
stop sign U علامت توقف
idle period U زمان توقف
stop mechanism U مکانیزم توقف
stayed U توقف مکث
stayed U توقف کردن
stay U توقف مکث
stay U توقف کردن
stop bit U بیت توقف
lay-bys U منطقه توقف
lay-by U منطقه توقف
lay by U منطقه توقف
sudden stoppage U توقف ناگهانی
hemostasis U توقف خونریزی
dead halt U توقف مطلق
break point U نقطه توقف
break key U کلید توقف
thermal critical point U نقطه توقف
black induction U توقف القا
bar stop U توقف میله
down time U زمان توقف
suspensive U درحال توقف
halt instruction U دستورالعمل توقف
stop instruction U دستورالعمل توقف
halting place U توقف گاه
stopcocks U وسیله توقف
park U محل توقف
stopcock U وسیله توقف
continuously U بدون توقف
parked U محل توقف
come down gracefully U توقف منضبط
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
ports of call U بندر توقف
port of call U بندر توقف
parks U محل توقف
slacks U توقف درحرکت
bankruptcies U توقف بازرگان
slackest U توقف درحرکت
slack U توقف درحرکت
bankruptcy U توقف بازرگان
block U توقف رویدادن چیزی
pull up U توقف کردن [اتومبیل]
stop over U توقف کوتاه مدت
time in U ادامه بازی پس از توقف
blocked U توقف رویدادن چیزی
shut down point U نقطه توقف تولید
a thorugh train U قطار بدون توقف
no end <idiom> U پی درپی بدون توقف
stop off <idiom> U توقف بین راه
stop dead/cold <idiom> U سریع توقف کردن
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
slow-down <idiom> U به توقف کامل نرسیدن
stopped U ایستادن توقف کردن
measure U توقف رخ دادن چیزی
stop U توقف انجام کار
blocks U توقف رویدادن چیزی
hovers U درحال توقف پر زدن
hover U درحال توقف پر زدن
avast U ایست توقف کنید
cardiac arrests U توقف ناگهانی قلب
termination U خاتمه دادن یا توقف
prevents U توقف رخ دادن چیزی
rest U توقف فرمان ازاد
rests U توقف فرمان ازاد
hold back U توقف مانع شدن
preventing U توقف رخ دادن چیزی
cardiac arrest U توقف ناگهانی قلب
prevent U توقف رخ دادن چیزی
hang up U معوق شدن توقف
prevented U توقف رخ دادن چیزی
hovered U درحال توقف پر زدن
hang-up U معوق شدن توقف
stops U ایستادن توقف کردن
stops U توقف انجام کار
machine idle time U زمان توقف ماشین
hang-ups U معوق شدن توقف
stopping U توقف انجام کار
stop U ایستادن توقف کردن
stopping U ایستادن توقف کردن
stopped U توقف انجام کار
whoa U امر به توقف دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com