English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
turboshaft U توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
variable discharge turbine U توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
turboprop U توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
dictatorship of proletariat U اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
turbos U پیشوند برای وسایلی که توسط توربین گاز میچرخند
turbo U پیشوند برای وسایلی که توسط توربین گاز میچرخند
waste gate U مکانیزم کنترلی برای توربین گازهای خروجی موتورهای دارای توربوشارژر
satyagraha U اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
mismatch U ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
revitalize U قدرت و زندگی تازه دادن
revitalised U قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizes U قدرت و زندگی تازه دادن
revitalized U قدرت و زندگی تازه دادن
revitalising U قدرت و زندگی تازه دادن
revitalises U قدرت و زندگی تازه دادن
to empower somebody U به کسی قدرت [روحی] دادن
revitalizing U قدرت و زندگی تازه دادن
eat one's words <idiom> U حرف خود قدرت دادن
abler U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
skiascope U اسبابی برای اندازه گیری قدرت انکسار نور در شبکیه
ablest U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
eminent domain U قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
yields U قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yield U قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yielded U قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
hypoid U چرخدنده هایی برای انتقال حرکت و قدرت بین شفت ها یامحورهای متنافر
club propeller U ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
cruise control U کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
intermediate contingency U قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
imperialism U سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
low end U سخت افزار یا نرم افزاری که قدرت منه نیست یا برای مبتدیان طراحی شده است
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
target discrimination U قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
penetrometer U وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
creativeness U قدرت خلاقه قدرت ابداع
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen U لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
turbine U توربین
turbines U توربین
realizing U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
turbine stage U طبقه توربین
axial flow impulse turbine U توربین محوری
turbine rotor U رتور توربین
gas turbine U توربین گاز
turbin casing U بدنه توربین
turbin stator U استاتور توربین
turbine vane U تیغه توربین
turbine blade U پره توربین
turbine disc U دیسک توربین
internal combustion turbine U توربین گازی
turbines U توربین بخار
axial flow turbine U توربین محوری
turbine U توربین بخار
stream turbine U توربین بخار
turbine nozzle U شیپوره توربین
turbine blade U تیغه توربین
blade U پره توربین
vane U پره توربین
vanes U پره توربین
turbine wheel U چرخ توربین
impulse turbine U توربین ضربهای
water turbine U توربین ابی
steam turbine U توربین بخار
free turbine U توربین ازاد
high head turbine U توربین فشار قوی
low pressure turbine U توربین فشار ضعیف
turbocar U اتومبیل توربین دار
combustor U سیستم احتراق توربین
bucket U تیغه گردنده توربین
three shaft U توربین گازی با سه شفت
turbine governor U تنظیم کننده توربین
impluse turbine U توربین فشار ضربهای
radial flow turbine U توربین با جریان شعاعی
high pressure turbin U توربین فشار قوی
turbojet U هواپیمای جت توربین دار
reaction turbin U توربین عکس العملی
buckets U تیغه گردنده توربین
reaction turbin U توربین فشار زیاد
head race U کانال هذایت اب به توربین
reaction turbine U توربین عکس العملی
supersonic turbine U توربین مافوق صوت
blades U پره توربین ابی
turbojet engine U موتور هواپیمای دارای توربین جت
tail race U کانال هدایت اب از توربین به خارج
vaporizing combustor U سیستم احتراق توربین گاز
turbocharger U موتور شارژ کننده توربین
turbogenerator U دستگاه مولد برق دارای توربین
turbos U پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین
turbo U پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین
variable camber U سطوح هادی گاز به داخل توربین
radar discrimination U قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
lawn sprinkler U برای چمن اب دادن
variable stator U توربین گازی با چند ردیف تیغه استاتور
turbofan U دستگاه تهویه یا بادبزن متحرک بوسیله توربین
axial flow turbine engine U موتور توربین گاز باکمپرسور جریان خطی
turborocket U ترکیبات گوناگونی از توربین گاز و راکت در یک موتور
reverse flow engine U توربین گاز دارای کمپرسورجریان خطی یا محوری
penstock U لوله ایکه اب تحت فشار را به توربین میرساند
microsoft U واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
times U وقت قرار دادن برای
sancify U برای امرمقدسی تخصیص دادن
phew U برای نشان دادن بی تابی
readiness to report U امادگی برای پاسخ دادن
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
phew U برای نشان دادن بیزاری
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
time U وقت قرار دادن برای
timed U وقت قرار دادن برای
smoothing or smoothed varnish U لاک برای جلا دادن
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
benchrest U سکو برای تکیه دادن تیرانداز
to bleed for one's country U برای میهن خود خون دادن
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
irresponsiveness U عدم امادگی برای پاسخ دادن
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
put to the question U برای گرفتن اعتراف زجر دادن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
garden engine U اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
rated power U هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
bulb root U وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
bobble U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
repertoire U فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
check side U پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
development aid volunteer U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
bobbles U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
incorporation U جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
burn in U حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
foliage plant U گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
Baa! U بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
waff U اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
ramjet U موتور جت بدون کمپرسور و توربین که فقط با کمپرس هوا کار میکند
residence time U مدت زمانیکه قطرات کوچک سوخت در محفظه احتراق توربین گاز میمانند
customises U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
to off an agreement U قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
customising U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
to give somebody an ultimatum U به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی]
forms U دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
formed U دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
customizes U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customized U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customize U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizing U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
development aid worker U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
aid worker U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
customised U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
attack U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
pack U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
attacked U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
packs U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
form U دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
attacks U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
to wave one's handkerchief U دستمال جیب خود را [برای کسی] تکان دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com