Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
would just as soon
<idiom>
U
توجیح انجام یک چیزدر مقابل دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
retorsion
U
عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
jetty
U
سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
jetties
U
سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
farm out
<idiom>
U
شخص دیگری برای انجام کار
multiplying
U
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiply
U
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplies
U
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplied
U
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
lock up
U
وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد
pantomiming
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
mimicking
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
emulating
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
emulating
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
play into someone's hands
<idiom>
U
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
reach out with an olive branch
<idiom>
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
printed
U
چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد
prints
U
چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد
print
U
چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
interlocks
U
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocking
U
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocked
U
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlock
U
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
piracy
U
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
trusted
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusts
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trust
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
opposite
U
مقابل
versus
U
در مقابل
at the front
<adv.>
U
در مقابل
vis-a-vis
U
مقابل
versus prep
U
در مقابل
at front
<adv.>
U
در مقابل
fore
<adv.>
U
در مقابل
in consideration of
U
در مقابل
in front
<adv.>
U
در مقابل
opposed
U
مقابل
as compared to
U
در مقابل
as opposed to
U
در مقابل
vis a vis
U
مقابل
titles
U
مقابل
title
U
مقابل
at the fore
<adv.>
U
در مقابل
opposites
U
مقابل
in the front
<adv.>
U
در مقابل
anti
U
در مقابل
respondent
U
طرف مقابل
point-blank
U
مقابل هدف
respondents
U
طرف مقابل
point blank
U
مقابل هدف
counterpoint
U
نقطه مقابل
from opposite directions
U
از دو طرف مقابل
orientated
U
هدف مقابل
off
U
مقابل عازم
on payment
U
در مقابل وجه
water resistance
U
مقاومت در مقابل اب
opposed piston engine
U
موتورپیستون مقابل
opposite the house
U
مقابل خانه
in comparison to
[compared with]
U
در قبال
[در مقابل]
dead against
U
درست مقابل
anti thesis
U
وضع مقابل
inverse
U
برعکس مقابل
counterparts
U
نقطه مقابل
counterpart
U
نقطه مقابل
alternative hypothesis
U
فرضیه مقابل
obverse
U
طرف مقابل
counter weight
U
وزنه مقابل
contralateral muscles
U
عضلات مقابل
counterweights
U
وزنه مقابل
counterweight
U
وزنه مقابل
contrary
U
مقابل خلاف
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
aboral
U
نقطه مقابل دهان
forward
U
حرکت به جلو یا مقابل
boring stay
U
قسمت ساکن مقابل
rival
U
طرف مقابل دعوا
forwarded
U
حرکت به جلو یا مقابل
cash against documents
U
پول در مقابل اسناد
antipode
U
نقطهء مقابل یا متقاطر
capitals
U
در مقابل حالت کوچک
harder
U
سخت در مقابل نرم
hardest
U
سخت در مقابل نرم
sonnal deung
U
مقابل تیغه دست
mouse
U
مقابل حساسیت Mouse
flood protection
U
حفافت در مقابل طغیان
windproof
U
مقاوم در مقابل باد
hard
U
سخت در مقابل نرم
mouses
U
مقابل حساسیت Mouse
wear resistance
U
مقاومت در مقابل سایش
opposit stroke pistons
U
پیستون مقابل گرد
front wall
U
دیوار مقابل اسکواش
rivaled
U
طرف مقابل دعوا
rivaling
U
طرف مقابل دعوا
countered
U
مقابل دستگاه شمارنده
countering
U
مقابل دستگاه شمارنده
torsional rigidity
U
استحکام در مقابل پیچش
light resistance
U
مقاومت در مقابل نور
passing on the oath to the other party
U
رد قسم به طرف مقابل
documents against payment
U
اسناد در مقابل پرداخت
kukutsu dachi
U
ایستادن در مقابل حریف
release documents against
U
واگذاری اسناد در مقابل
laws versus tendencies
U
قوانین در مقابل تمایلات
counter
U
مقابل دستگاه شمارنده
drip proof enclosure
U
حفافت در مقابل ریزش اب
equity versus efficiency
U
برابری در مقابل کارائی
driveway
U
راه مقابل خانه
caps
U
در مقابل حالت کوچک
shell proof
U
مقاوم در مقابل گلوله
rivalling
U
طرف مقابل دعوا
rivals
U
طرف مقابل دعوا
block
U
دفاع در مقابل ابشار
blocks
U
دفاع در مقابل ابشار
blocked
U
دفاع در مقابل ابشار
rivalled
U
طرف مقابل دعوا
insolation
U
در مقابل اشعه افتاب قراردادن
impluse response
U
رفتار در مقابل فشار ضربهای
than
<conj.>
U
از
[در مقابل]
[پس از صفت عالی افضل]
notche sensitivity index
U
ضریب حساسیت در مقابل شیار
flame safety
U
ایمنی در مقابل شعله اتش
denial operations
U
عملیات ممانعتی در مقابل نفوذدشمن
thermostability
U
قابلیت استحکام در مقابل حرارت
exorable
U
قابل تحریک در مقابل التماس
d/p
U
تحویل اسناددر مقابل پرداخت
coefficient of drag
U
ضریب مقاومت در مقابل حرکت
actinautographic
U
دارای حساسیت در مقابل نور
rebellion
U
یاغیگری تمرد در مقابل دادگاه
fascia plate
U
تابلوی مقابل دریک وسیله
stenothermy
U
کم مقاومتی در مقابل تغییرات حرارت
payment against a draft
U
پیش پرداخت در مقابل برات
rebellions
U
یاغیگری تمرد در مقابل دادگاه
to row back
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
sheet down
U
ثابت کردن بادبان در مقابل باد
abneural
U
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
relicta verificatione
U
تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
to row back
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
bullets
U
در مقابل یک خط متن برای جلب توجه به آن خط
bullet
U
در مقابل یک خط متن برای جلب توجه به آن خط
socage
U
سیستم اجاره زمین در مقابل خدمت
soccage
U
سیستم اجاره زمین در مقابل خدمت
ballooner
U
بادبان مثلثی شکل در مقابل باد
documents aganist acceptance
U
تحویل اسناد در مقابل قبولی نویسی
adjacent
U
آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است
stances
U
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
balloon jib
U
بادبان مثلثی شکل در مقابل باد
stances
U
طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
stance
U
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
fin de non recevoir
U
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
stance
U
طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
to resist an attack
U
در مقابل حملهای مقاومت یاایستادگی کردن
thermosetting
U
قابل سفت شدن در مقابل حرارت
jump height curve
U
منحنی ارتفاع جهش در مقابل ابگذری
bomb proof
U
پناهگاه یاساختمانی که در مقابل بمب مقاوم باشد
vertical angles
U
گوشههای روبروی تارک زوایای مقابل به راس
forecourt
U
قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
speeds
U
نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
service line
U
حد مرزی سرویس روی دیوار مقابل اسکواش
cold wet clothing
U
لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
thermoplasticity
U
قابلت ارتجاع یا نرمش پذیری در مقابل حرارت
soil shear strength
U
قدرت مقاومت خاک در مقابل گلوله یا نفوذ ان
troop safety
U
حفافت عده ها در مقابل اثرات ترکش اتمی
fastness of bleaching
U
ثبات رنگی در مقابل مواد سفید کننده
to make a goal
U
توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
projection of a point
U
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
survivability
U
قابلیت مقاومت در مقابل دشمن توان زندگی
streamlining
U
دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
midcourt
U
منطقه میانی بین دیوار مقابل و عقب
streamline
U
دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
speed
U
نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
speeding
U
نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com