Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
advert
U
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
adverts
U
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
euphemisms
U
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemism
U
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemize
U
استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
commercialize
U
بصورت تجارتی دراوردن جنبه تجارتی دادن به
alliterate
U
چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
mikes
U
مخفف اسم خاص میکائیل مخفف کلمه میکروفون
mike
U
مخفف اسم خاص میکائیل مخفف کلمه میکروفون
draw attention
U
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
merchandies
U
معامله کردن کالای تجارتی
commercialization
U
تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
privateer
U
درکشتی تجارتی مسلح کار کردن
screamer
U
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
jussive
U
کلمهء امری
apposition
U
کلمهء وصفی
antonym
U
کلمهء متضاد
antonyms
U
کلمهء متضاد
adreno
U
کلمهء پیشوندی است به معنی
adeno
U
کلمهء پیشوندی است که به معنی
adren
U
کلمهء پیشوندی است به معنی
adeni
U
کلمهء پیشوندی است که به معنی
aden
U
کلمهء پیشوندی است که به معنی
contract
U
مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
contract
U
منقبض شدن مخفف کردن
acaro
U
کلمهء پیشوندی است مشتق ازacarus به معنی
acantho
U
کلمهء پیشوندی بمعنی خار وخادار میباشد
achromato
U
کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
achromat
U
کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to take keep
U
توجه کردن
to watch over
U
توجه کردن
attend
U
توجه کردن
perpend
U
توجه کردن
figure on
U
توجه کردن
take care of
U
توجه کردن از
attending
U
توجه کردن
tents
U
توجه کردن
get with it
<idiom>
U
توجه کردن
pay attention
<idiom>
U
توجه کردن
marks
U
توجه کردن
attends
U
توجه کردن
to llok
U
توجه کردن
tent
U
توجه کردن
welfare
U
توجه کردن
mark
U
توجه کردن
focus
U
متمرکز کردن توجه
distract
U
منحرف کردن توجه
focuses
U
متمرکز کردن توجه
focused
U
متمرکز کردن توجه
attending
U
توجه یا رسیدگی کردن
to call
U
توجه کسیراجلب کردن
distracts
U
منحرف کردن توجه
focusses
U
متمرکز کردن توجه
focussing
U
متمرکز کردن توجه
attend
U
توجه یا رسیدگی کردن
to come in to notice
U
جلب توجه کردن
attends
U
توجه یا رسیدگی کردن
focussed
U
متمرکز کردن توجه
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
to take notice
U
ملتفت بودن توجه کردن
feather one's nest
<idiom>
U
به علائق خود توجه کردن
to pay attention to something
[someone]
U
به چیزی
[کسی ]
توجه کردن
to turn a d. ear to
U
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
catch one's eye
<idiom>
U
توجه کسی را جلب کردن
assists
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
assist
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
upstaging
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstages
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
to court favour
U
توجه و التفات کسی را طلب کردن
attentions
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
to put somebody in a backwater
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
attention
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
audit
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audits
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
wards
U
نگهداری کردن توجه کردن
ward
U
نگهداری کردن توجه کردن
to notice
U
توجه کردن
[ملاحضه کردن ]
note
U
توجه کردن ذکر کردن
noting
U
توجه کردن ذکر کردن
notes
U
توجه کردن ذکر کردن
zero in on
<idiom>
U
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
audited
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
auditing
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audits
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audit
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
weighting
U
مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
syncopate
U
مخفف کردن غش کردن
favourites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favorites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest
U
پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
service
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
commercial
U
تجارتی
for-profit
<adj.>
U
تجارتی
business
<adj.>
U
تجارتی
corporate
[commercial]
<adj.>
U
تجارتی
relating to business
<adj.>
U
تجارتی
merchants
U
تجارتی
commerical
U
تجارتی
mercantile
U
تجارتی
merchant
U
تجارتی
commercial
<adj.>
U
تجارتی
branding
U
عنوان تجارتی
brand
U
عنوان تجارتی
merchantman
U
کشتی تجارتی
trade names
U
نام تجارتی
trades unions
U
اتحادیه تجارتی
brands
U
عنوان تجارتی
trade name
U
نام تجارتی
trademarks
U
علامت تجارتی
brands
U
علامت تجارتی
commercial pure
U
خلوص تجارتی
merchant ship
U
کشتی تجارتی
merchant bar
U
فولاد تجارتی
branding
U
علامت تجارتی
merchandise
U
کالای تجارتی
commerical papers
U
اوراق تجارتی
commercial value
U
ارزش تجارتی
commercial transactions
U
معاملات تجارتی
commercial structural steel
U
فولادسازهای تجارتی
commerical papers
U
اسناد تجارتی
trade unions
U
اتحادیه تجارتی
brand
U
علامت تجارتی
Trade mark.
U
علامت تجارتی
commodity rate
U
براتهای تجارتی
mercantile marine
U
کشتیهای تجارتی
trade union
U
اتحادیه تجارتی
trade disputes
U
دعاوی تجارتی
trading company
U
شرکت تجارتی
trade balance
U
موازنه تجارتی
trade winds
U
بادهای تجارتی
advertisements
U
اگهیهای تجارتی
commercial bills
U
اوراق تجارتی
trade price
U
بهای تجارتی
commercial attache
U
وابسته تجارتی
document bills
U
اوراق تجارتی
trade mark
U
علامت تجارتی
brand leader
U
علامت تجارتی
trade agreement
U
موافقتنامه تجارتی
trade gap
U
کسری تجارتی
brand names
U
نام تجارتی
industrial tube
U
لامپ تجارتی
capital asset
U
علامت تجارتی
commercials
U
اگهیهای تجارتی
brand name
U
نام تجارتی
commercial loading
U
بارگیری تجارتی
trade restrictions
U
تضییقات تجارتی
business type operation
U
عملیات تجارتی
commercial marine
U
کشتیرانی تجارتی
commercial paper
U
سند تجارتی
argosy
U
ناوگان تجارتی
commercial papers
U
اوراق تجارتی
brand loyalty
U
نام تجارتی
trademark
U
علامت تجارتی
ideograph
U
مارک تجارتی
commercial items
U
کالاهای تجارتی
commercial items
U
اقلام تجارتی
bill of goods
U
فهرست تجارتی
commercial invoice
U
سیاهه تجارتی
trade price
U
قیمت تجارتی
business name
U
اسم تجارتی
commercial firm
U
شرکت تجارتی
trade barrier
U
مانع تجارتی
register of commerce
U
دفتر ثبت تجارتی
business income
U
درامد خالص تجارتی
in restraint of trade
U
تحت محدودیت تجارتی
subsidiary brand
U
علامت تجارتی فرعی
commercial loading
U
بارگیری کالای تجارتی
commercial light gage sheet
U
ورق فریف تجارتی
cost plus
U
براساس قیمت تجارتی
local trade customs
U
عرف تجارتی محل
passive trade balance
U
توازن تجارتی منفی
name brand
U
علامت تجارتی مشهور
trademarks
U
علامت تجارتی گذاشتن
commercial structural steel
U
فولاد ساختمان تجارتی
commercial banking system
U
نظام بانکداری تجارتی
trade barrier
U
قید و بند تجارتی
trademark
U
علامت تجارتی گذاشتن
advertisement
آگهی های تجارتی
commercial procuration
U
قائم مقام تجارتی
unfavorable balance of trade
U
توازن نامطلوب تجارتی
dominant firm
U
واحد تجارتی مسلط
commercial representative
U
قائم مقام تجارتی
adversative
U
حرف نقض کلمهء نقض
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com