Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
collusion
U
توافق میان فروشندگان یک کالا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cartels
U
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
cartel
U
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
private treaty
U
معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
We have agreed in princeple .
U
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement
U
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
sales force
U
فروشندگان
vendor rating
U
طبقه بندی فروشندگان
sourcing of suppliers
U
یافتن اسامی و مشخصات فروشندگان
supporting goods
U
موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
cob web theorem
U
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
duopoly
U
وقتی که فروشندگان کالایی فقط دو نفرباشند
transire
U
برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department store
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
vendor rating
U
رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
competitions
U
رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
competition
U
رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
barter with someone
U
با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
shelf life
U
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
to barter
[to trade by barter]
U
دادوستد کالا با کالا کردن
say's law
U
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
cash on delivery
U
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
freightliner
U
شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
demand elasticity
U
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
throughput capacity
U
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
consignee
U
گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
c & f
U
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
shared
U
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
shares
U
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
share
U
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
accords
U
توافق
accorded
U
توافق
keeping
U
توافق
coincidences
U
توافق
bands
U
توافق
analogy
U
توافق
band
U
توافق
analogies
U
توافق
concurrence
U
توافق
coincidence
U
توافق
settlement
U
توافق
maladapted
U
بی توافق
rapport
U
توافق
to come to an understanding
U
توافق
settlements
U
توافق
accord
U
توافق
concerts
U
توافق
concent
U
توافق
concert
U
توافق
consistency
U
توافق
conciliation
U
توافق
accommodation
U
توافق
accommodations
U
توافق
concord
U
توافق
consent
U
توافق
consented
U
توافق
consenting
U
توافق
consents
U
توافق
commensurability
U
توافق
commensurableness
U
توافق
agreements
U
توافق
adaptation
U
توافق
agreement
U
توافق
adaptations
U
توافق
adaptation
U
توافق سازش
adaptability
U
توافق سازگاری
adaptable
U
قابل توافق
maladjustments
U
عدم توافق
accompt
U
سازگاری توافق
disagreements
U
عدم توافق
maladjustment
U
عدم توافق
disconformity
U
عدم توافق
discordance
U
عدم توافق
dissidence
U
عدم توافق
unilateral agreement
U
توافق یک جانبه
arbitration agreement
U
توافق بر حکمیت
agreement of arguments
U
توافق نشانوندها
agreement coefficient
U
ضریب توافق
adaptiveness
U
قوه توافق
deal
U
توافق تجاری
deals
U
توافق تجاری
adaption
U
توافق سازش
maladjusted
U
بی توافق دژسازگار
adaptableness
U
قابلیت توافق
collective agreement
U
توافق جمعی
adaptations
U
توافق سازش
breaches
U
خطای رد یک توافق
disparity
U
عدم توافق
disparities
U
عدم توافق
conformation
U
سازش توافق
mutual agreement
U
توافق طرفین
correspondence principle
U
اصل توافق
consistency
U
توافق سازگاری
maladaptation
U
عدم توافق
inharmoniousness
U
عدم توافق
inconsonantly
U
باعدم توافق
inadaptable
U
توافق ندادنی
his painting lacked repose
U
نقاشی وی توافق
harmonometer
U
توافق سنج
consistence
U
توافق سازگاری
disagreement
U
عدم توافق
consensus
U
توافق عام
concordat
U
توافق دوستانه
synesis
U
توافق معانی
breached
U
خطای رد یک توافق
conformable
U
قابل توافق
adhesion
U
همبستگی توافق
speaking with prosecutor
U
توافق باشاکی
compromiser
U
توافق کار
breach
U
خطای رد یک توافق
conconancy
U
توافق صدا
understanding
U
توافق تظر
understandings
U
توافق تظر
reciprocal agreement
U
توافق دو جانبه
consonance
U
توافق صدا
give-and-take
U
آماده به توافق
master agreement
U
توافق اولیه
reach an agreement
U
به توافق رسیدن
modus vivendi
U
توافق موقت
plea agreement
U
توافق مدافعه
outline agreement
U
توافق اولیه
basic agreement
U
توافق اولیه
frame agreement
U
توافق اولیه
accordance
U
وفق توافق
skeleton agreement
U
توافق اولیه
inconsonance
U
عدم توافق ناهماهنگی
adaptability
U
قابلیت توافق و سازش
consensus
U
توافق ورضایت عمومی
variance
U
مغایرت عدم توافق
compromising
U
توافق مصالحه کردن
conventionalization
U
توافق با ایین و رسوم
agreements
U
معاهده و مقاطعهء توافق
master agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
approve
U
توافق در مورد چیزی
discordantly
U
از روی عدم توافق
approving
U
توافق در مورد چیزی
skeleton agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
odds
U
عدم توافق مغایرت
frame agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
basic agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
approves
U
توافق در مورد چیزی
agreement
U
معاهده و مقاطعهء توافق
meet someone half-way
<idiom>
U
به توافق رسیدن با کسی
come to an agreement
U
توافق حاصل کردن
compromises
U
توافق مصالحه کردن
compromise
U
توافق مصالحه کردن
settlements
U
حل و فصل توافق بنگاه
plea bargain
U
توافق مدافعه
[حقوق]
settlement
U
حل و فصل توافق بنگاه
abidance
U
رفتار برطبق توافق
outline agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
contract note
U
سند مقاطعه توافق نامه
undertakes
U
توافق برای انجام کاری
undertaken
U
توافق برای انجام کاری
undertake
U
توافق برای انجام کاری
discommend
U
با عدم توافق چیزی گفتن
acclimatation
U
توافق بااب و هوای یک محیط
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
agreement on partial payments
U
توافق در پرداخت های قسطی
to settle out of court
U
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
acclimatization
U
توافق بااب و هوای یک محیط
out of court settlement
U
توافق بدون محکمه
[حقوق]
adhering
U
توافق داشتن متفق بودن
breaks
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
adequateness
U
توافق داشتن متفق بودن
adhere
U
توافق داشتن متفق بودن
adhered
U
توافق داشتن متفق بودن
inadaptable
U
غیر قابل توافق ناسازگار
adheres
U
توافق داشتن متفق بودن
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
break
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
inadaptability
U
عدم قابلیت توافق ناسازگاری
agreed value policy
U
بیمه نامه با ارزش توافق شده
arguments
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
pre-
U
آنچه قبلا توافق شده است
to come to an agreement
U
یکدل شدن توافق حاصل کردن
argument
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
pre
U
آنچه قبلا توافق شده است
presentation layer
U
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
unless otherwise agreement
U
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
plea deal
[between Prosecution and Defense]
U
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
deal
U
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals
U
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nod
U
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded
U
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding
U
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods
U
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
fashionableness
U
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
service
U
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
serviced
U
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packaged
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
concerted action
U
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com