English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adhere U توافق داشتن متفق بودن
adhered U توافق داشتن متفق بودن
adheres U توافق داشتن متفق بودن
adhering U توافق داشتن متفق بودن
adequateness U توافق داشتن متفق بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hang together U متفق بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
We have agreed in princeple . U درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement U تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
suspecting U شک داشتن مظنون بودن
suspect U شک داشتن مظنون بودن
suspects U شک داشتن مظنون بودن
love U عشق داشتن عاشق بودن
to have an interest [in] U سهم داشتن [شریک بودن] [در]
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
requiring U نیاز داشتن لازم بودن
requires U نیاز داشتن لازم بودن
abounds U زیاد بودن وفور داشتن
required U نیاز داشتن لازم بودن
require U نیاز داشتن لازم بودن
loved U عشق داشتن عاشق بودن
loves U عشق داشتن عاشق بودن
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
matters U مهم بودن اهمیت داشتن
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
mattering U مهم بودن اهمیت داشتن
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
mattered U مهم بودن اهمیت داشتن
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
matter U مهم بودن اهمیت داشتن
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
yearn U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
yearned U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearns U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
dominates U حکمفرما بودن تسلط داشتن
undulate U تموج داشتن موجدار بودن
undulates U تموج داشتن موجدار بودن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
deserve U لایق بودن استحقاق داشتن
undulated U تموج داشتن موجدار بودن
deserve U سزاوار بودن شایستگی داشتن
dominated U حکمفرما بودن تسلط داشتن
sites U قرار داشتن مستقر بودن
sited U قرار داشتن مستقر بودن
to have patience U شکیبا بودن صبر داشتن
deserves U سزاوار بودن شایستگی داشتن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
dominate U حکمفرما بودن تسلط داشتن
abounded U زیاد بودن وفور داشتن
site U قرار داشتن مستقر بودن
may U توانایی داشتن قادر بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
abounding U زیاد بودن وفور داشتن
deserves U لایق بودن استحقاق داشتن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
equivalent U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
to be together with somebody U با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
To be in the ring (arena). U تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
equivalents U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
overpoise U مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
play second fiddle to someone <idiom> U ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
To be a good conversationalist . U دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
outclassing U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
to wobble [rotate unevenly] U لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
outclass U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
confederate U متفق
confederates U متفق
united U متفق
at one U متفق
allied U متفق
confederates U متفق موتلف
unanimous U متفق الرای
unanimous U متفق القول
unite U متفق کردن
confederates U متفق کردن
uniting U متفق کردن
confederate U متفق کردن
confederate U متفق موتلف
unites U متفق کردن
confederate U متفق کردن یا شدن
confederates U متفق کردن یا شدن
fraternised U برادری کردن متفق ساختن
fraternising U برادری کردن متفق ساختن
fraternizing U برادری کردن متفق ساختن
fraternizes U برادری کردن متفق ساختن
fraternized U برادری کردن متفق ساختن
fraternize U برادری کردن متفق ساختن
fraternises U برادری کردن متفق ساختن
shimmered U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmers U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
stand by <idiom> U پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
bands U توافق
settlements U توافق
band U توافق
conciliation U توافق
accommodation U توافق
adaptation U توافق
settlement U توافق
agreements U توافق
consistency U توافق
analogies U توافق
agreement U توافق
accommodations U توافق
concerts U توافق
to come to an understanding U توافق
concord U توافق
adaptations U توافق
analogy U توافق
concert U توافق
commensurableness U توافق
consenting U توافق
consented U توافق
consent U توافق
coincidences U توافق
coincidence U توافق
maladapted U بی توافق
concent U توافق
rapport U توافق
commensurability U توافق
consents U توافق
accorded U توافق
accord U توافق
accords U توافق
concurrence U توافق
keeping U توافق
maladaptation U عدم توافق
adhesion U همبستگی توافق
dissidence U عدم توافق
reach an agreement U به توافق رسیدن
unilateral agreement U توافق یک جانبه
mutual agreement U توافق طرفین
disconformity U عدم توافق
discordance U عدم توافق
master agreement U توافق اولیه
understanding U توافق تظر
understandings U توافق تظر
modus vivendi U توافق موقت
maladjustment U عدم توافق
adaptation U توافق سازش
maladjustments U عدم توافق
deal U توافق تجاری
inadaptable U توافق ندادنی
inconsonantly U باعدم توافق
outline agreement U توافق اولیه
adaptability U توافق سازگاری
inharmoniousness U عدم توافق
skeleton agreement U توافق اولیه
deals U توافق تجاری
adaptations U توافق سازش
harmonometer U توافق سنج
maladjusted U بی توافق دژسازگار
his painting lacked repose U نقاشی وی توافق
give-and-take U آماده به توافق
basic agreement U توافق اولیه
frame agreement U توافق اولیه
consistency U توافق سازگاری
correspondence principle U اصل توافق
disagreements U عدم توافق
speaking with prosecutor U توافق باشاکی
disparity U عدم توافق
disparities U عدم توافق
disagreement U عدم توافق
reciprocal agreement U توافق دو جانبه
consensus U توافق عام
compromiser U توافق کار
conconancy U توافق صدا
adaptable U قابل توافق
arbitration agreement U توافق بر حکمیت
accordance U وفق توافق
collective agreement U توافق جمعی
plea agreement U توافق مدافعه
breaches U خطای رد یک توافق
breached U خطای رد یک توافق
accompt U سازگاری توافق
breach U خطای رد یک توافق
adaption U توافق سازش
adaptiveness U قوه توافق
agreement coefficient U ضریب توافق
agreement of arguments U توافق نشانوندها
synesis U توافق معانی
concordat U توافق دوستانه
consonance U توافق صدا
consistence U توافق سازگاری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com