English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to live to oneself U تنها زندگی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
live out of a suitcase <idiom> U تنها بایک چمدان زندگی کردن
Other Matches
kick back <idiom> U تنها استراحت کردن
one-track mind <idiom> U تنها به یک چیز فکر کردن
baring the king U تنها کردن شاه شطرنج
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
lip service <idiom> U تنها زبونی موافقت کردن
it is impossible to live there U نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
habit U زندگی کردن
habits U زندگی کردن
live U : زندگی کردن زیستن
chum U باهم زندگی کردن
to live in luxury U با تجمل زندگی کردن
To leade a dogs life . U مثل سگ زندگی کردن
chums U باهم زندگی کردن
To embitter ones life. U زندگی رازهر کردن
cohabiting U باهم زندگی کردن
to live in poverty [want] U در تنگدستی زندگی کردن
cohabited U باهم زندگی کردن
to vegetate U پر از بدبختی زندگی کردن
cohabit U باهم زندگی کردن
walk of life <idiom> U طرز زندگی کردن
relived U دوبار زندگی کردن
freewheels U ازاد زندگی کردن
reliving U دوبار زندگی کردن
live in a small way U با قناعت زندگی کردن
shanties U در کلبه زندگی کردن
freewheeled U ازاد زندگی کردن
freewheel U ازاد زندگی کردن
To do well in life . U در زندگی ترقی کردن
cohabits U باهم زندگی کردن
knock about U نامرتب زندگی کردن
relive U دوبار زندگی کردن
relives U دوبار زندگی کردن
shanty U در کلبه زندگی کردن
lived U : زندگی کردن زیستن
living from hand to mouth <idiom> U دست به دهان زندگی کردن
a hand to mouth existence <idiom> U دست به دهان زندگی کردن
vegetating U مثل گیاه زندگی کردن
live high off the hog <idiom> U خیلی تجملاتی زندگی کردن
to live outside Tehran U در حومه تهران زندگی کردن
vegetates U مثل گیاه زندگی کردن
to muddle on U با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
vegetated U مثل گیاه زندگی کردن
to live out of town U در بیرون از شهر زندگی کردن
to live extempore U کردی خوردی زندگی کردن
vegetate U مثل گیاه زندگی کردن
bach U مجرد و عزب زندگی کردن
to live outside Tehran U بیرون از تهران زندگی کردن
to live out [British E] U در بیرون از شهر زندگی کردن
live in a small way U بدون سر و صدا زندگی کردن
to keep the pot boiling U زندگی یامعاش خودرافراهم کردن
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to live in cloves U روی تشک پرقو زندگی کردن
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
eurybathic U قادر به زندگی کردن در اعماق مختلف اب
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
nuptias non concubitus , sedconsensus , U قصدنکاح لازم است نه فقط با هم زندگی کردن
reincarnate U تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
to live like animals [in a place] U مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
to live like animals [in a place] U در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. U زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
by it self U تنها
solitarily U تنها
lonelier U تنها
just U تنها
soles U تنها
single line U خط تنها
by one,s self U تنها
solitary U تنها
single U تنها
loneliest U تنها
alone U تنها
by oneself U تنها
exclusive U تنها
recluse U تنها
solus U تنها
recluses U تنها
single-handed U تنها
by yourself U تنها
merest U تنها
lone U تنها
mere U تنها
only U تنها
sole U تنها
unaccompanied U تنها
uniquely U تنها
siolus U تنها
solo U تنها
solos U تنها
lonely U تنها
unique U تنها
single handed U تنها
out in the cold <idiom> U تنها
leave alone U تنها گذاردن
singly U تنها انفرادا
soli U تنها خوانان
bread alone U تنها نان
strand U تنها گذاشتن
to pull a lone oar U تنها کارکردن
sole argument U تنها دلیل
strands U تنها گذاشتن
Do not leave me alone. U من را تنها نگذار.
aside U صحبت تنها
single haneded U دست تنها
wirte only U تنها نوشتن
he alone went U تنها اورفت
soles U تنها انحصاری
lone electron U الکترون تنها
soles U شالوده تنها
sole U تنها انحصاری
bare handed U دست تنها
sole U شالوده تنها
lonesome U تنها وبیکس
asides U صحبت تنها
fly by the seat of one's pants <idiom> U دست تنها
read only U تنها خواندنی
single U تنها یک نفری
out of pure mischief U تنها از روی بدجنسی
leave in the lurch <idiom> U دست تنها گذاشتن
to pull a lone oar U تنها پارو زدن
monological U تنها سخن گو خودگووخودشنو
not only he came but U نه تنها امد بلکه
but U نه تنها بطور محض
to reckon with out one's host U تنها به قاضی رفتن
adhoc U تنها به این منظور
To go alone to the judge . <proverb> U تنها به قاضى رفتن.
lonely hearts U تنها و جویای همدم
lone pair electron U زوج الکترون تنها
par for the course <idiom> U تنها چیزیکه انتظار داشته
photon U تنها یک الکترون تابش شود
bare king U شاه تنها یا بی یاور شطرنج
Come along and keep me company. U بامن بیا تا تنها نباشم
fair-weather friend <idiom> U شخصی که تنها دوست است
zoon U تنها محصول یک نطفه واحد
tap U ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
His only aim and object is to make afortune . U تنها قصدش پولدار شدن است
endorsement in blank U فهر نویسی به وسیله امضاء تنها
tapped U ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
i rely solely on god... U تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
tapping U ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
i was reserved for it U تنها برای من مقدر شده بود
i did it only for your sake U تنها به خاطرشما این کار را کردم
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
This is the only way to guarantee that ... U تنها راه برای تضمین این است که ...
only death does not tell lies U تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
peripheral U و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
monarch U پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
monarchs U پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
You alone can help me. U تنها (فقط )شما می توانید کمکم کنید
HD U ارسال داده تنها در یک جهت روی کانال یک سویه
tuners U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
I am obsessed by fear of unemployment . U تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
letter-box company U شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
tuner U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
sleeping partner U شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
sleeping partners U شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
unilateral contract U پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
to disturb any one's privacy U کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
slander U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
cantilever U تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
slandered U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
This is important, not only today, but also and especially for the future. U این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
restricted propellant U سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
slanders U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
undamped U نوسان ازاد که تنها به نیروهای داخلی اینرسی الاستیک و وزن بستگی دارد
identity U تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
child U یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
identities U تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
physiocratic system U روش اقتصادی فیزیوکراتها عقیده به اینکه تنها زمین عامل تولید است
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
ground adjustable propeller ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
open cycle reactor system U سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
lives of great men U زندگی
eau de vie U اب زندگی
lives U زندگی
life U زندگی
vivification U زندگی
living U زندگی
habitance U زندگی
togetherness U زندگی با هم
habitancy U زندگی
existence U زندگی
lifelines U خط زندگی
lifeline U خط زندگی
wile a U در زندگی
existences U زندگی
vita U زندگی
vegetation U زندگی گیاهی
modus vivendi U روش زندگی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com