English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
not give someone the time of day <idiom> U تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
coincidence function U پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
repeats U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
repeat U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
salami technique U کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
adds U اضافه کنید زیاد کنید
adding U اضافه کنید زیاد کنید
add U اضافه کنید زیاد کنید
managers U برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
manager U برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
in somewise U تا اندازهای
part way U تا اندازهای
in amanner U تا اندازهای
in a way U تا اندازهای
in a sense U تا اندازهای
somedeal U تا اندازهای
somewise U تا اندازهای
insomuch U به اندازهای که
something U تا اندازهای قدری
coldish U تا اندازهای سرد
rawish U تا اندازهای خام
voluntary savings U پس اندازهای اختیاری
whitish U تا اندازهای سفید
flattish U تا اندازهای پهن
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
palish U تا اندازهای رنگ پریده
i kind of liked it U من تا اندازهای انرا دوست داشتم
metric U اندازهای استاندارد یامعیارمتری متری
he is something of a musician U تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
ell U نام اندازهای که در انگلیس نزدیک 511 سانتیمتر است
opera bouffe U اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
platinum metal U ترکیب نیکل و روی و مس که تا اندازهای خواص پلاتین راپیدا میکند
short clothes U جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
short coats U جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
lost cluster U تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
opercular U سر پوشی
condonation U چشم پوشی
opaqueness U پشت پوشی
connivance U چشم پوشی
renunciation U چشم پوشی
obliviousness U چشم پوشی
obliviously U باچشم پوشی
gloze U عیب پوشی
dandyism U شیک پوشی
ligation U لیگاند پوشی
up front U بیپرده پوشی
glozing U پرده پوشی
waiver U چشم پوشی
planking U تخته پوشی
renouncement U چشم پوشی
abnegation U چشم پوشی
waives U چشم پوشی کردن
connive U چشم پوشی کردن
connived U چشم پوشی کردن
condones U چشم پوشی کردن از
waived U چشم پوشی کردن
connives U چشم پوشی کردن
condoning U چشم پوشی کردن از
conniving U چشم پوشی کردن
to blanch over U پرده پوشی کردن
ignored U چشم پوشی کردن
secrecy U راز پوشی پوشیدگی
condoned U چشم پوشی کردن از
ignore U چشم پوشی کردن
transvestism U مبدل پوشی جنسی
ignores U چشم پوشی کردن
ignoring U چشم پوشی کردن
negligible U قابل چشم پوشی
condone U چشم پوشی کردن از
waive U چشم پوشی کردن
To cover up a fult ( defect , shortcoming ) . U عیب پوشی کردن
furring U تخته پوشی دولا
dandify U شیک پوشی کردن
eonism U مبدل پوشی جنسی
glozingly U ازراه عیب پوشی
misogyny U تنفر از زن
distaste U تنفر
disrelish U تنفر
detestation U تنفر
abhorrently U با تنفر
indignantly U با تنفر
disgust U تنفر
execration U تنفر
disgusts U تنفر
abhorrence U تنفر
resentment U تنفر
teen U تنفر
hatred U تنفر
repellence U تنفر
loathing U تنفر
mumming U نقاب پوشی و لال بازی
glasnost U صراحت و احتراز از پرده پوشی
planking U تخته پوشی چوب فرش
NMI U وقفه غیرقابل چشم پوشی
revulsive U تنفر اور
mislike U تنفر داشتن از
Finifugal <adj.> U تنفر از پایان
dislikeable U قابل تنفر
hating U نفرت تنفر
hates U نفرت تنفر
abhor U تنفر داشتن از
abhorring U تنفر داشتن از
abhors U تنفر داشتن از
abominate U تنفر داشتن
abominated U تنفر داشتن
revulsion U تنفر شدید
abominates U تنفر داشتن
abominating U تنفر داشتن
abhorred U تنفر داشتن از
hated U نفرت تنفر
dislikable U قابل تنفر
hate U نفرت تنفر
abhorrer U تنفر کننده
renunciatory U مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
renunciative U مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
thumb one's nose <idiom> U با تنفر نگاه کردن
the public [popular] odium U تنفر مردم عمومی
overlook U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooked U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooking U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooks U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
leave a bad taste in one's mouth <idiom> U حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
prejudice agaiast a person U بیزاری و تنفر بی جهت از کسی
(the) creeps <idiom> U احساس تنفر ویا ترس شدید
we abhor a traitor U از شخص خائن تنفر و بیم داریم
nurse a grudge <idiom> U احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
sample size U بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
boo U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boos U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
disliking U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
boh U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dislikes U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
booed U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
disliked U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
booing U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dislike U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
condonation U اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
perceived U دیدن
observe U دیدن
sight U دیدن
sees U دیدن
perceive U دیدن
sights U دیدن
see U دیدن
incurring U دیدن
incurs U دیدن
perceives U دیدن
perceiving U دیدن
incurred U دیدن
beholding U دیدن
observed U دیدن
behold U دیدن
set eyes on <idiom> U دیدن
on seeing him U از دیدن او
lay eyes on <idiom> U دیدن
seeing U دیدن
observing U دیدن
observes U دیدن
twig U دیدن
twigs U دیدن
incur U دیدن
beholds U دیدن
drop by U دیدن
catch sight of U دیدن
descry U دیدن
coneive U دیدن
to incur a loss U ضر ر دیدن
to set eyes on U دیدن
views U دیدن
viewing U دیدن
vision U دیدن
pass through U دیدن
visions U دیدن
look U دیدن
looked U دیدن
looks U دیدن
get at U دیدن
view U دیدن
viewed U دیدن
ease off U شل کنید
say no more U بس کنید
themselves [for their part] <adv.> U از طرف آنها
on their part <adv.> U از طرف آنها
for their part <adv.> U از طرف آنها
to see eye to eye U معاینه دیدن
suffer U زیان دیدن
to pass in review U سان دیدن
to make provision U تهیه دیدن
to incur a loss U زیان دیدن
to grease any one's palm U دم کسیرا دیدن
take the salute U سان دیدن
to form a plot U توط ئه دیدن
to cast a horoscope U طالع دیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com