Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
breeze
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezing
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
accelerates
U
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated
U
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate
U
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating
U
سرعت دادن سرعت گرفتن
exercises
U
تمرین دادن
experiences
U
تمرین دادن
experiencing
U
تمرین دادن
exercise
U
تمرین دادن
experience
U
تمرین دادن
exercised
U
تمرین دادن
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
be your own worst enemy
<idiom>
U
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
dry sum
U
تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
legg press
U
تمرین تقویت عضلههای پا بافشار دادن وزنه به بالا با پاخوابیده به پشت
he pays his own money
U
نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
acceleration
سرعت دادن
emergency drill
U
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
orbital injection
U
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
one's heart'st d.
U
دلخواه
ideal
U
دلخواه
wished
U
دلخواه
arbitary
U
دلخواه
ideals
U
دلخواه
wish
U
دلخواه
wishes
U
دلخواه
arbitrary
U
دلخواه
satisfactorily
U
موافق دلخواه
after ones own heart
U
موافق دلخواه
idealizes
U
دلخواه سازی
idealizing
U
دلخواه سازی
idealises
U
دلخواه سازی
favourites
U
دلخواه برگزیده
idealised
U
دلخواه سازی
favourite
U
دلخواه برگزیده
idealized
U
دلخواه سازی
favorites
U
دلخواه برگزیده
idealize
U
دلخواه سازی
idealising
U
دلخواه سازی
to my satisfaction
U
موافق دلخواه من
at choice
U
برحسب دلخواه
at will
U
بطور دلخواه
after one's will
U
بطور دلخواه
accord
U
دلخواه طیب خاطر
accords
U
دلخواه طیب خاطر
accorded
U
دلخواه طیب خاطر
sitting pretty
<idiom>
U
درشراط دلخواه بودن
speed ring
U
طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator
U
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
shangri
U
شهر زیبا سرزمین دلخواه
inflow ratio
U
نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
flow diagram
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
indicated airspeed
U
سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate
U
سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
drags
U
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged
U
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag
U
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
lady's man
<idiom>
U
مرد دلخواه ومشهور بین خانمها
tachometer
U
اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
machine number
U
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
true air speed
U
سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
rate of flame propagation
U
سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
in hand
U
گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
retires
U
عقب نشینی کردن به دلخواه بازنشسته شدن
retire
U
عقب نشینی کردن به دلخواه بازنشسته شدن
dump
U
شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
variable ratio
U
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring
U
سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity
U
سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
input
U
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted
U
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
user
U
بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
users
U
بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
herself
U
خودش
itself
U
خودش
himself
U
خودش
support
U
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle
U
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
subsonic
U
با سرعت کمتر از سرعت صوت
bottoming reamer
U
وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
mach hold
U
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
in his own similitude
U
مانند خودش
in his own similitude
U
بصورت خودش
number one
<idiom>
U
برای دل خودش
to his own profit
U
بفایده خودش
in his own name
U
بخاطر خودش
in his own hand writing
U
بخط خودش
herself
U
خود ان زن خودش را
in his own name
U
به اسم خودش
on/upon one's head
<idiom>
U
برای خودش
it tells its own tale
U
از خودش پیداست
zero wait state
U
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
his hat cover his fanily
U
خودش است و کلاهش
vicarious saccifice
U
خودش به جای دیگران
There he is in the flesh. there he is as large as life.
U
خودش حی وحاضر است
he pays his own money
U
پولش را خودش میدهد
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.
U
خودش را عقل کل می داند
She pressed the child to her side.
U
بچه را به خودش چسباند
He is behind it . He is at the bottom of it.
U
زیر سر خودش است
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
U
خودش را گه کرده است
It is her all right.
U
خود خودش است
Hear it in his own words.
U
از زبان خودش بشنوید
his own car
[car of his own]
U
خودروی خودش
[مرد]
He shot himself.
U
او به خودش شلیک کرد.
The letter is in his own handwriting .
U
نامه بخط خودش است
He lowered himself in the esteem of his friends.
U
خودش را از چشم دوستانش انداخت
It is a gain .
U
اینهم خودش غنیمت است
all his g.are swans
U
غازهای خودش همه غوهستند
He fabcies himself as a writer (author).
U
به خیال خودش نویسنده است
It is the work of her enemies .
U
کار دست خودش داد
She is the center of attraction .
U
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
He fouled his reputation .
U
گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
She only thinks of her self . she is self – centered.
U
فقط بفکر خودش است
transonic
U
سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
cut off velocity
U
سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
air plot wind velocity
U
سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
it pulls its weight
U
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
autoinoculation
U
تلقیح کسی با مایه بدن خودش
One must uphold ones dignity.
U
احترام هر کسی دست خودش است
She fabricates them. she makes them up .
U
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
She was reading the book to herself.
U
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
He was quite a fellow in his day.
U
زمانی برای خودش آدمی بود
fastest
U
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast
U
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts
U
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted
U
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
self feeder
U
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
primes
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
get what's coming to one
<idiom>
U
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
He did away with himself .
U
کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
hansardize
U
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
fricandeau
U
گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it.
U
بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
prime
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
autogamous
U
مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
primed
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He went underground to avoid arrest.
U
او
[مرد]
خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
He's back to his usual self.
U
او
[مرد ]
دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
He is afraid of his own shadow.
ازسایه خودش می ترسد .
[خیلی ترسو است.]
He forced his way thru the crowd .
U
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
airspeeds
U
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed
U
سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeed
U
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
U
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it !
U
شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
twicer
U
حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
automatics
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
antigen
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
multiplication
U
عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
automatic
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
U
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
supersonic
U
هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
braking length
U
طول پارگی نخ
[طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
I dare you to say it to his face.
U
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
He feels he must have the last word.
U
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to bring somebody into line
U
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
writable instruction set computer
U
طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند
WISC
U
طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند
command speed
U
سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
answered
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll
U
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.
U
کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
ground speed
U
سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
aircraft block speed
U
سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
sustained rate
U
سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
rehearsals
U
تمرین
drilled
U
تمرین
rehearsal
U
تمرین
practice
U
تمرین
drills
U
تمرین
drilling
U
تمرین
action
U
تمرین
exercises
U
تمرین
uses
U
تمرین
use
U
تمرین
exercised
U
تمرین
actions
U
تمرین
work out
U
تمرین
exercise
U
تمرین
ure
U
تمرین
trained
U
تمرین
trains
U
تمرین
drill
U
تمرین
train
U
تمرین
fractal
<adv.>
<noun>
O
شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
powering
U
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers
U
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power
U
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered
U
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler
U
کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
practises
U
ورزش تمرین
rehearsals
U
تمرین نمایش
rehearsal
U
تمرین از بر خواندن
fore exercise
U
تمرین مقدماتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com