Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
margin propensity to consume
U
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
diminishing utility
U
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
average propensity to consume
U
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
propensity to consume
U
تمایل به مصرف
low marginal propensity to cunsume
U
تمایل ارام به مصرف
diminishing utility
U
قانون تقلیل تمایل به مصرف
dissaving
U
مصرف بیش از درامد
multiplier principle
U
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
consumption rate
U
میزان مصرف
expenditure
U
میزان مصرف
permanent income hypothesis
U
فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
product usage rate
U
میزان مصرف محصول
consumer logistics
U
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
relative income hypothesis
U
براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
power consumer
U
مصرف انرژی مصرف توان
permanent income hypothesis
U
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
income velocity of money
U
سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
average propensity to save
U
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
accretion
U
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
bond albedo
U
نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
diathesis
U
تمایل یا حساسیت نسبت به چیزی
income consumption curve
U
مصرف
of no a
U
بی مصرف
offtake
U
مصرف
otiose
U
بی مصرف
expenditure
U
مصرف
consumption
U
مصرف
unemployed
U
بی مصرف
disposal
U
مصرف
usages
U
مصرف
waste
U
بی مصرف
wastes
U
بی مصرف
usage
U
مصرف
sodden
U
بی مصرف
wasters
U
مصرف
aggregate consumption
U
مصرف کل
expense
U
مصرف
waster
U
مصرف
extravagant
U
مصرف
wasteful
U
مصرف
overall consumption
U
مصرف کل
good for nothing
U
بی مصرف
consumption possibility line
U
حد مصرف
consumerism
U
مصرف
comsumption
U
مصرف
Appetite comes with eating.
<proverb>
U
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
per capita consumption
U
مصرف سرانه
permanent consumption
U
مصرف دائمی
eats
U
مصرف کردن
throw away
U
چیز بی مصرف
per capita water consumption
U
مصرف سرانه اب
industrial consumption
U
مصرف صنعتی
irrigation consumption
U
مصرف ابیاری
eat
U
مصرف کردن
induced consumption
U
مصرف تشویقی
internal power
U
مصرف داخلی
internal consumption
U
مصرف داخلی
present consumption
U
مصرف حال
present consumption
U
مصرف جاری
consumption theory
U
نظریه مصرف
expenditure credit
U
اعتبار مصرف
spend
U
مصرف کردن
spends
U
مصرف کردن
power consumption
U
مصرف قدرت
power consumer
U
مصرف برق
power consumption
U
مصرف برق
utilization
U
مصرف بکاربری
throwaway
U
یکبار مصرف
usage rate
U
نرخ مصرف
utilizable
<adj.>
U
قابل مصرف
dismantling
U
بی مصرف کردن
dismantles
U
بی مصرف کردن
using
U
مورد مصرف
unproductive consumption
U
مصرف بیهوده
use up
U
مصرف کردن
national consumption
U
مصرف ملی
domestic consumption
U
مصرف خانگی
consumerism
U
مصرف گرایی
using
U
استعمال مصرف
dismantle
U
بی مصرف کردن
consumer
U
مصرف کننده
shelf life
U
تاریخ مصرف
mass consumption
U
مصرف کلان
abuses
U
سوء مصرف
mass consumption
U
مصرف انبوه
abused
U
سوء مصرف
abuse
U
سوء مصرف
excise tax
U
مالیات بر مصرف
to use up
U
مصرف کردن
partial substitution
U
جانشینی مصرف
peak load
U
بحبوحه مصرف
consumers
U
مصرف کننده
transitory consumption
U
مصرف گذرا
transitory consumption
U
مصرف انتقالی
consume
U
مصرف کردن
consumed
U
مصرف کردن
optional consumption
U
مصرف اختیاری
consumes
U
مصرف کردن
energy consumption
U
مصرف انرژی
abusing
U
سوء مصرف
maximum power demand
U
مصرف حداکثر
suitable
<adj.>
U
قابل مصرف
capital consumption
U
مصرف سرمایه
rival consumption
U
مصرف رقابتی
bootless
U
بی مصرف بی علاج
fuel consumption
U
مصرف سوخت
usable
<adj.>
U
قابل مصرف
useful
<adj.>
U
قابل مصرف
utilisable
[British]
<adj.>
U
قابل مصرف
utilizations
U
موارد مصرف
home consumption
U
مصرف خانگی
conspicious consumption
U
مصرف تجملی
conspicuious consumption
U
مصرف تجملی
consumable
U
مصرف شدنی
uses
U
استعمال مصرف
use
U
استعمال مصرف
consumer brand
U
کالای پر مصرف
gasoline consumption
U
مصرف بنزین
ready use
U
اماده مصرف
ready for use
U
اماده مصرف
TAN
[Transaction authentication number]
U
رمز یکبار مصرف
utilisations
U
موارد مصرف
usages
U
موارد مصرف
idle stock
U
موجودی بی مصرف
coefficient of utility
U
ضریب مصرف
home use entry
U
اعلامیه مصرف
home consumption
U
مصرف داخلی
exploitation
[utilization]
U
مورد مصرف
usage
U
مورد مصرف
utilisation
[British]
U
مورد مصرف
utilization
U
مورد مصرف
recive
U
مصرف کنید
applicable
<adj.>
U
قابل مصرف
exhausted
U
مصرف شده
productive consumption
U
مصرف مولد
private consumption
U
مصرف خصوصی
autonomous consumption
U
مصرف مستقل
propensity to consume
U
گرایش به مصرف
consumption possibility line
U
خط امکانات مصرف
consumption function
U
تابع مصرف
users
U
مصرف کننده
dismantled
U
بی مصرف کردن
consumption rate
U
نواخت مصرف
high mass consumption
U
مصرف انبوه
expendable
U
مصرف پذیر
rag
U
بی مصرف شدن
rags
U
بی مصرف شدن
consumption schedule
U
جدول مصرف
consumption rate
U
اهنگ مصرف
inconsumable
U
مصرف نکردنی
induced consumption
U
مصرف القائی
user
U
مصرف کننده
put away
U
مصرف کردن
rate of consumption
U
نرخ مصرف
useful
<adj.>
U
مصرف کردنی
utilisable
[British]
<adj.>
U
مصرف کردنی
suitable
<adj.>
U
مصرف کردنی
disposable
U
مصرف شدنی
usable
<adj.>
U
مصرف کردنی
utilizable
<adj.>
U
مصرف کردنی
applicable
<adj.>
U
مصرف کردنی
ap.saved is a p gained
U
یک دینار پس انداز در حکم یک دنیا درامد است
inputted
U
نیروی مصرف شده
age of mass consumption
U
عصر مصرف انبوه
to lay up in a napkin
U
بی مصرف نگاه داشتن
input
U
نیروی مصرف شده
var hour meter
U
کنتور مصرف کور
gimcrack
U
قشنگ و بی مصرف عروسک
volt ampere hour meter
U
کنتور مصرف فاهری
consumer equilibrium
U
تعادل مصرف کننده
reactive volt ampere hour meter
U
کنتور مصرف کور
price consumption curve
U
منحنی قیمت مصرف
primary consumers
U
مصرف کنندگان نخستین
consumer choice
U
انتخاب مصرف کننده
consumer behaviour
U
رفتار مصرف کننده
rational consumer
U
مصرف کننده عقلائی
consumable supplies
U
اماد مصرف شدنی
consumerism
U
حمایت از مصرف کننده
p day
U
زمان تعادل مصرف
representative consumer
U
مصرف کننده نمونه
utilizable
U
قابل استفاده مصرف
bauble
U
چیزقشنگ وبی مصرف
underconsumption theory
U
نظریه مصرف ناکافی
nonrival consumption
U
مصرف غیر رقابتی
soverignty of the consumer
U
حاکمیت مصرف کننده
consumer surplus
U
نصیب مصرف کننده
consumer's choice
U
انتخاب مصرف کننده
offer curve
U
منحنی قیمت مصرف
consumer credit
U
اعتبار مصرف کننده
tertiary consumers
U
مصرف کنندگان سومین
slather
U
بطورافراط مصرف کردن
consumer protection
U
حمایت از مصرف کننده
soft goods
U
کالاهای مصرف شدنی
baubles
U
چیزقشنگ وبی مصرف
consumer psychology
U
روانشناسی مصرف کننده
total consumption burner
U
مشعل تمام مصرف کن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com