English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
propensity to do evil U تمایل به بدی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hade U تمایل پیدا کردن
spill wind U سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
take to U تمایل پیدا کردن به
to take a ply U تمایل پیدا کردن
express willingness U اظهار تمایل کردن
take to U تمایل پیدا کردن
Other Matches
appetency U تمایل
would U تمایل
gravitation U تمایل
disinclined U بی تمایل
unwilling U بی تمایل
trend U تمایل
trends U تمایل
recumbency U تمایل
nisus U تمایل
orientation U تمایل
addictedness U تمایل
disposition U تمایل
month's mind U تمایل
appetence U تمایل
trepan U تمایل
liking U تمایل
declination U تمایل
left justification U تمایل به چپ
appetence or tency U تمایل
proclivity U تمایل
leaning U تمایل
proclivities U تمایل
leanings U تمایل
tendency U تمایل
pendulums U تمایل
proneness U تمایل
sentiment U تمایل
tendencies U تمایل
propensity U تمایل
intention U تمایل
propensities U تمایل
aclinic U بی تمایل
intentions U تمایل
pendulum U تمایل
trepan U تمایل داشتن
preoccupations U تمایل شیفتگی
against his grain U برخلاف تمایل او
fantasies U میل تمایل
propensities U تمایل طبیعی
tilt U کجی تمایل
caprice U تمایل فکری
tilted U کجی تمایل
disinclination U عدم تمایل
tilts U کجی تمایل
fantasy U میل تمایل
propensity U تمایل طبیعی
caprices U تمایل فکری
polarities U تمایل قطبی
gusts U تمایل مزمزه
landscape orientation U تمایل افقی
predilection U تمایل قبلی
the herd instinct U تمایل بگروه
portraint orientation U تمایل عمودی
propensity to consume U تمایل به مصرف
inclining U تعظیم تمایل
inclination U تمایل شیب
antipathetic U فاقد تمایل
hang U تردید تمایل
hangs U تردید تمایل
predilections U تمایل قبلی
polarity U تمایل قطبی
preoccupation U تمایل شیفتگی
declinatory U دارای تمایل
gust U تمایل مزمزه
work effort U تمایل به کار
self immolation U تمایل به خودکشی
affects U تمایل داشتن
vein U حالت تمایل
veins U حالت تمایل
streak U تمایل میل
streaked U تمایل میل
propend U تمایل داشتن
wish [would like] U تمایل داشتن
proclivity to steal U تمایل بدزدی
central tendency U تمایل به مرکز
streaking U تمایل میل
fugitiveness U تمایل به فرار
predispostion U تمایل قبلی
aptitude U تمایل طبیعی
aptitudes U تمایل طبیعی
affect U تمایل داشتن
falloff U تمایل داشتن
reactive tendency U تمایل واکنشی
streaks U تمایل میل
lean U تمایل داشتن
leaned U تمایل داشتن
leans U تمایل داشتن
sinistral U تمایل بچپ
list U تمایل کجی
yen U تمایل رغبت شدید
marginal propensity to absorb U تمایل نهائی به جذب
turns U تمایل تغییر جهت
low marginal propensity to cunsume U تمایل ارام به مصرف
argumentativeness U تمایل یاعادت به جدال
proclivities U تمایل طبیعی بچیز بد
proclivity U تمایل طبیعی بچیز بد
rapprochement U نزدیکی تمایل بدوستی
marginal propensity to expend U تمایل نهائی به مخارج
inclination for any thing U تمایل یا میل بچیزی
tilt angle U زاویه تمایل به طرفین
turn U تمایل تغییر جهت
bias U تمایل بیک طرف
biases U تمایل بیک طرف
uptrend U تمایل بسوی بالا
tendency toward something U تمایل به سوی چیزی
evasiveness U تمایل به طفره یاگریز
odds U تمایل بیک سو احتمالات
kindlily U با تمایل به مهربانی مهربانانه
diminishing utility U قانون تقلیل تمایل به مصرف
diathesis U تمایل یا حساسیت نسبت به چیزی
frigid U دارای اندکی تمایل جنسی
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
tenors U تمایل صدای زیر مردانه
tenor U تمایل صدای زیر مردانه
prepossession U اشغال قبلی تمایل بیجهت
adductor U تمایل عضو بطرف محور
helms U تمایل قایق به انحراف از مسیر
declaration of intention U افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
worldliness U تمایل به ماده پرستی و جسمانیت
frigidity U کمی تمایل درقوای جنسی
helm U تمایل قایق به انحراف از مسیر
heredity U تمایل برگشت باصل توارث
undersexed U دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
levorotatory U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
negative diheral U تمایل بال یا سایر ایرفویلهابطرف پایین
levorotary U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
bear out U تمایل اسب به نزدیک شدن به حد خارجی
lug out U تمایل داشتن اسب به دورشدن از نرده مسابقه
oversteer U تمایل به پیچیدن بیش از حدراننده به خصوص در سر پیچ
labialism U حالت حروفی که با لب تلفظ می شوند تمایل بتلفظ باصداهابا لب
p in favour of a person U تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
wing heavy U تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
understeer U تمایل اتومبیل به مستقیم رفتن در سر پیچ بیش ازانتظار راننده
bear in U تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
cathedral U تمایل نوک بالهای هواپیما به طرف پایین نسبت به ریشه بالها
cathedrals U تمایل نوک بالهای هواپیما به طرف پایین نسبت به ریشه بالها
isoclinal line U خطی که در روی نقشه بوسیله ان جاهایی که تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است
exparte U قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
isoclinic line U خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود
diminishing utility U اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
margin propensity to consume U تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com