Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
use up
U
تمام شدن مصرف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
Other Matches
total consumption burner
U
مشعل تمام مصرف کن
to be all gone
U
خالی شدن
[به ته رسانیدن]
[مصرف شدن ]
[تمام شدن]
terminate
U
تمام شدن تمام کردن
terminated
U
تمام شدن تمام کردن
terminates
U
تمام شدن تمام کردن
average propensity to consume
U
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility
U
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics
U
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
lapped
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
power consumer
U
مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume
U
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
dismantles
U
بی مصرف کردن
consumed
U
مصرف کردن
eat
U
مصرف کردن
dismantling
U
بی مصرف کردن
eats
U
مصرف کردن
consumes
U
مصرف کردن
spend
U
مصرف کردن
use up
U
مصرف کردن
spends
U
مصرف کردن
dismantle
U
بی مصرف کردن
put away
U
مصرف کردن
to use up
U
مصرف کردن
dismantled
U
بی مصرف کردن
consume
U
مصرف کردن
raster
U
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
overspend
U
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
use
U
بکاربردن مصرف کردن
uses
U
مصرف استفاده کردن
slather
U
بطورافراط مصرف کردن
uses
U
بکاربردن مصرف کردن
use
U
مصرف استفاده کردن
to work off
U
مصرف کردن دست کشیدن از
run through
<idiom>
U
اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
shoot up
<idiom>
U
مواد را از راه تزریق مصرف کردن
premix
U
قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
disposal
U
انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
expends
U
صرف کردن مصرف کردن
expending
U
صرف کردن مصرف کردن
expend
U
صرف کردن مصرف کردن
expended
U
صرف کردن مصرف کردن
beta software
U
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
get through
U
تمام کردن
integrating
U
تمام کردن
forth
U
تمام کردن
to run away with
U
تمام کردن
integrate
U
تمام کردن
attaining
U
تمام کردن
attains
U
تمام کردن
run out of
U
تمام کردن
get (something) over with
<idiom>
U
تمام کردن
to finish off
U
تمام کردن
to fill out
U
تمام کردن
use up
U
تمام کردن
fulfil
U
تمام کردن
fulfilled
U
تمام کردن
fulfill
U
تمام کردن
attained
U
تمام کردن
to eat up
U
تمام کردن
fulfilling
U
تمام کردن
fiddle away
U
تمام کردن
to see through
U
تمام کردن
go through with
<idiom>
U
تمام کردن
fulfils
U
تمام کردن
attain
U
تمام کردن
fulfills
U
تمام کردن
integrates
U
تمام کردن
to see out
U
تمام کردن
make a day of it
<idiom>
U
تمام روزکار کردن
nip and tuck
<idiom>
U
به سختی تمام کردن
to apply for written testimony
U
استشهاد تمام کردن
exhausts
U
تمام کردن بادقت بحث کردن
exhaust
U
تمام کردن بادقت بحث کردن
process
U
بانجام رساندن تمام کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
to get done with
U
خاتمه دادن تمام کردن
processes
U
بانجام رساندن تمام کردن
call it quits
<idiom>
U
متوقف کردن تمام کار
dost
U
بپایان رسانیدن تمام کردن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
unquote
U
نقل قول را تمام کردن
done with
<idiom>
U
تمام کردن استفاده از چیزی
ceasing
U
بند امدن تمام کردن
see out
<idiom>
U
تمام کردن وخارج شدن
ceased
U
بند امدن تمام کردن
end
U
تمام کردن خاتمه دادن
ended
U
تمام کردن خاتمه دادن
shoot one's wad
<idiom>
U
تمام پول را خرج کردن
put one's foot down
<idiom>
U
با تمام وجود اعتراض کردن
ends
U
تمام کردن خاتمه دادن
ceases
U
بند امدن تمام کردن
cease
U
بند امدن تمام کردن
polish off
U
از جلو کسی درامدن تمام کردن
finish
U
تمام کردن رنگ وروغن زدن
fish out
U
تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
finishes
U
تمام کردن رنگ وروغن زدن
speeds
U
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speed
U
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erasing
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erase
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
strike out
U
تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
speeding
U
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erases
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erased
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
zaps
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapped
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
to make an end of
U
موقوف کردن تمام کردن
To sell at coast price .
U
مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
to listen with rapt attention
U
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
clears
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
zero in on
<idiom>
U
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
adobe type manager
U
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
earom
U
Only Read Alterableحافظه فقط خواندنی تغییرپذیرالکتریکی RO که میتواند بدون پاک کردن تمام اصلاعات ذخیره شده به طور انتخابی تغییرکند
tilting mixer
U
نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
logs
U
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
log
U
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
beneficial occupancy
U
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
exhausts
U
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhaust
U
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
mirror
U
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrors
U
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrored
U
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
full track
U
تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas
U
تمام نما اینه تمام نما
panorama
U
تمام نما اینه تمام نما
consumption possibility line
U
حد مصرف
usage
U
مصرف
sodden
U
بی مصرف
usages
U
مصرف
overall consumption
U
مصرف کل
aggregate consumption
U
مصرف کل
disposal
U
مصرف
waster
U
مصرف
consumption
U
مصرف
unemployed
U
بی مصرف
expense
U
مصرف
extravagant
U
مصرف
income consumption curve
U
مصرف
offtake
U
مصرف
consumerism
U
مصرف
good for nothing
U
بی مصرف
expenditure
U
مصرف
of no a
U
بی مصرف
waste
U
بی مصرف
otiose
U
بی مصرف
wasteful
U
مصرف
comsumption
U
مصرف
wastes
U
بی مصرف
wasters
U
مصرف
transitory consumption
U
مصرف انتقالی
home use entry
U
اعلامیه مصرف
induced consumption
U
مصرف تشویقی
industrial consumption
U
مصرف صنعتی
home consumption
U
مصرف داخلی
irrigation consumption
U
مصرف ابیاری
productive consumption
U
مصرف مولد
utilizable
<adj.>
U
قابل مصرف
power consumption
U
مصرف قدرت
induced consumption
U
مصرف القائی
fuel consumption
U
مصرف سوخت
power consumer
U
مصرف برق
inconsumable
U
مصرف نکردنی
propensity to consume
U
گرایش به مصرف
transitory consumption
U
مصرف گذرا
expenditure
U
میزان مصرف
idle stock
U
موجودی بی مصرف
power consumption
U
مصرف برق
usage rate
U
نرخ مصرف
propensity to consume
U
تمایل به مصرف
utilization
U
مصرف بکاربری
peak load
U
بحبوحه مصرف
utilisable
[British]
<adj.>
U
مصرف کردنی
utilizable
<adj.>
U
مصرف کردنی
applicable
<adj.>
U
قابل مصرف
suitable
<adj.>
U
قابل مصرف
per capita consumption
U
مصرف سرانه
usable
<adj.>
U
قابل مصرف
useful
<adj.>
U
قابل مصرف
useful
<adj.>
U
مصرف کردنی
private consumption
U
مصرف خصوصی
unproductive consumption
U
مصرف بیهوده
gasoline consumption
U
مصرف بنزین
applicable
<adj.>
U
مصرف کردنی
suitable
<adj.>
U
مصرف کردنی
usable
<adj.>
U
مصرف کردنی
internal power
U
مصرف داخلی
present consumption
U
مصرف حال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com