Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
exhaust
U
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhausts
U
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overweary
U
زیاده خسته کردن خسته شدن
poops
U
خسته ومانده شدن تمام شدن
poop
U
خسته ومانده شدن تمام شدن
virtual level
U
تراز انرژی سیستم هستهای داخل اتم که انرژی برانگیزش ان کمتر از کمترین انرژی جداشده از ذره هستهای بیشتر است
wayworn
U
خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
terminate
U
تمام شدن تمام کردن
terminated
U
تمام شدن تمام کردن
terminates
U
تمام شدن تمام کردن
pair production
U
تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
lapped
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
intrinsic energy
U
انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی
fag
U
خسته کردن
fatigued
U
خسته کردن
bores
U
خسته کردن
bore
U
خسته کردن
overstrain
U
خسته کردن
tire
U
خسته کردن
tires
U
خسته کردن
tiring
U
خسته کردن
harasses
U
خسته کردن
harass
U
خسته کردن
to do up
U
خسته کردن
fags
U
خسته کردن
fatigue
U
خسته کردن
strain
U
خسته کردن
strains
U
خسته کردن
jade
U
خسته کردن
fatigues
U
خسته کردن
to overwork oneself
U
خود را خسته کردن
play out
U
خسته کردن ماهی
wear out
U
کاملا خسته کردن
to overstrain oneself
U
خود را خسته کردن
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
overwork
U
خسته کردن به هیجان اوردن
overworked
U
خسته کردن به هیجان اوردن
exhaust
U
خسته کردن ازپای در اوردن
overworking
U
خسته کردن به هیجان اوردن
overworks
U
خسته کردن به هیجان اوردن
waste one's words
U
زبان خود را خسته کردن
waste one's breath
U
زبان خود را خسته کردن
exhausts
U
خسته کردن ازپای در اوردن
to overrun oneself
U
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to poreone's eyes out
U
چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
wind
U
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
winds
U
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
to overexert
U
خود را بیش از اندازه خسته کردن
tasks
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to strain one's eyes
U
چشم خود رازیاد خسته کردن
task
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
burn off
U
خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
energy transition
U
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
raster
U
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
kill off
U
سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
interchange energy
U
تبدیل کردن انرژی
potential
U
توانایی انرژی برای کار کردن
to tie into something
[ American E]
U
با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
european unclear a energy agency
U
اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
handily
U
ذخیره کردن مقداری از انرژی از طرف اسب
fission to yield ratio
U
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
float
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floats
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
beta software
U
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
integrates
U
تمام کردن
fulfils
U
تمام کردن
fulfills
U
تمام کردن
to finish off
U
تمام کردن
fulfil
U
تمام کردن
use up
U
تمام کردن
integrate
U
تمام کردن
fulfilled
U
تمام کردن
to see out
U
تمام کردن
to see through
U
تمام کردن
fulfilling
U
تمام کردن
fulfill
U
تمام کردن
get through
U
تمام کردن
integrating
U
تمام کردن
to run away with
U
تمام کردن
run out of
U
تمام کردن
attains
U
تمام کردن
fiddle away
U
تمام کردن
attained
U
تمام کردن
forth
U
تمام کردن
go through with
<idiom>
U
تمام کردن
to eat up
U
تمام کردن
to fill out
U
تمام کردن
get (something) over with
<idiom>
U
تمام کردن
attain
U
تمام کردن
attaining
U
تمام کردن
nip and tuck
<idiom>
U
به سختی تمام کردن
make a day of it
<idiom>
U
تمام روزکار کردن
to apply for written testimony
U
استشهاد تمام کردن
exhausts
U
تمام کردن بادقت بحث کردن
exhaust
U
تمام کردن بادقت بحث کردن
processes
U
بانجام رساندن تمام کردن
ends
U
تمام کردن خاتمه دادن
process
U
بانجام رساندن تمام کردن
ended
U
تمام کردن خاتمه دادن
ceasing
U
بند امدن تمام کردن
call it quits
<idiom>
U
متوقف کردن تمام کار
end
U
تمام کردن خاتمه دادن
ceases
U
بند امدن تمام کردن
ceased
U
بند امدن تمام کردن
cease
U
بند امدن تمام کردن
unquote
U
نقل قول را تمام کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
shoot one's wad
<idiom>
U
تمام پول را خرج کردن
use up
U
تمام شدن مصرف کردن
dost
U
بپایان رسانیدن تمام کردن
put one's foot down
<idiom>
U
با تمام وجود اعتراض کردن
see out
<idiom>
U
تمام کردن وخارج شدن
to get done with
U
خاتمه دادن تمام کردن
done with
<idiom>
U
تمام کردن استفاده از چیزی
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
finish
U
تمام کردن رنگ وروغن زدن
finishes
U
تمام کردن رنگ وروغن زدن
polish off
U
از جلو کسی درامدن تمام کردن
fish out
U
تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
erases
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speeds
U
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
strike out
U
تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
speed
U
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erased
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erase
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speeding
U
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erasing
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
zapped
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
to make an end of
U
موقوف کردن تمام کردن
to listen with rapt attention
U
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
To sell at coast price .
U
مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
zero in on
<idiom>
U
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
clear
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clears
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
sound absorption
U
خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
modulation
U
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
insulating
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
outworn
U
خسته
exhausted
U
خسته
played out
U
خسته
wearies
U
خسته
wearied
U
خسته
washed out
U
خسته
ennuied
U
خسته
washed-out
U
خسته
whacked
U
خسته
wind broken
U
خسته
careworn
<adj.>
U
دل خسته
tired
U
خسته
weary
U
خسته
blown
U
خسته
footworn
U
خسته
jadish
U
خسته
tiring
U
خسته
tires
U
خسته
tire
U
خسته
aweary
U
خسته
tiredly
U
خسته
spent
U
خسته
wearying
U
خسته
jaded
U
خسته
fatig
U
خسته کننده
fatigable
U
خسته شدنی
tiresome
U
خسته کننده
worn out
U
خسته و کوفته
uninteresting
U
خسته کننده
worn-out
U
خسته و کوفته
fatigue
U
خسته شدن
dulls
U
خسته کننده
fatiguable
U
خسته شدنی
i am weary of writing
U
از نوشتن خسته
way worn
U
خسته راه
way worn
U
خسته سفر
it irks me
U
خسته شدم
dulling
U
خسته کننده
overworked
U
خود را خسته
weariful
U
خسته کننده
dullest
U
خسته کننده
prosish
U
خسته کننده
overworking
U
خود را خسته
wearing
U
خسته کننده
bores
U
خسته کننده
bore
U
خسته کننده
dulled
U
خسته کننده
zonked
U
کاملا خسته
overworks
U
خود را خسته
duller
U
خسته کننده
overwork
U
خود را خسته
fatigued
U
خسته شدن
run ragged
<idiom>
U
خسته شدن
he seems to be tired
U
خسته بنظرمیرسد
seared
U
خسته خشکاندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com