Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
Other Matches
terminated
U
تمام شدن تمام کردن
terminate
U
تمام شدن تمام کردن
terminates
U
تمام شدن تمام کردن
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to bridle one's anger
U
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
lapped
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to cry peccavi
U
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
raster
U
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
beta software
U
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
integrates
U
تمام کردن
go through with
<idiom>
U
تمام کردن
attain
U
تمام کردن
attained
U
تمام کردن
forth
U
تمام کردن
to see through
U
تمام کردن
to see out
U
تمام کردن
attaining
U
تمام کردن
integrating
U
تمام کردن
to run away with
U
تمام کردن
use up
U
تمام کردن
attains
U
تمام کردن
get through
U
تمام کردن
fulfill
U
تمام کردن
integrate
U
تمام کردن
fulfilled
U
تمام کردن
get (something) over with
<idiom>
U
تمام کردن
fulfilling
U
تمام کردن
run out of
U
تمام کردن
fiddle away
U
تمام کردن
to fill out
U
تمام کردن
fulfills
U
تمام کردن
fulfils
U
تمام کردن
to finish off
U
تمام کردن
fulfil
U
تمام کردن
to eat up
U
تمام کردن
nip and tuck
<idiom>
U
به سختی تمام کردن
make a day of it
<idiom>
U
تمام روزکار کردن
to apply for written testimony
U
استشهاد تمام کردن
exhaust
U
تمام کردن بادقت بحث کردن
exhausts
U
تمام کردن بادقت بحث کردن
end
U
تمام کردن خاتمه دادن
ended
U
تمام کردن خاتمه دادن
unquote
U
نقل قول را تمام کردن
processes
U
بانجام رساندن تمام کردن
done with
<idiom>
U
تمام کردن استفاده از چیزی
ceased
U
بند امدن تمام کردن
cease
U
بند امدن تمام کردن
ceases
U
بند امدن تمام کردن
ceasing
U
بند امدن تمام کردن
dost
U
بپایان رسانیدن تمام کردن
to get done with
U
خاتمه دادن تمام کردن
process
U
بانجام رساندن تمام کردن
ends
U
تمام کردن خاتمه دادن
call it quits
<idiom>
U
متوقف کردن تمام کار
use up
U
تمام شدن مصرف کردن
put one's foot down
<idiom>
U
با تمام وجود اعتراض کردن
shoot one's wad
<idiom>
U
تمام پول را خرج کردن
see out
<idiom>
U
تمام کردن وخارج شدن
finish
U
تمام کردن رنگ وروغن زدن
polish off
U
از جلو کسی درامدن تمام کردن
fish out
U
تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
finishes
U
تمام کردن رنگ وروغن زدن
speeds
U
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erase
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erases
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
strike out
U
تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
speed
U
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erasing
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erased
U
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speeding
U
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
zapped
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
to make an end of
U
موقوف کردن تمام کردن
to rangeoneself
U
خودرا
to listen with rapt attention
U
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
To sell at coast price .
U
مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
to dress up
U
خودرا اراستن
to a onself
U
خودرا اراستن
he pretended to be asleep
U
خودرا بخواب زد
to suppress one's propensities
U
خودرا فرونشاندن
to d. oneself up
U
خودرا گرفتن
clearest
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
zero in on
<idiom>
U
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
clears
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
insconce
U
خودرا جای دادن
To go through fire and water.
U
خودرا به آب وآتش زدن
back-pedalling
U
حرف خودرا پس گرفتن
to compromise oneself
U
خودرا مظنون یا رسواکردن
to pay one's way
U
خرج خودرا دراوردن
to boure one's way
U
راه خودرا بزوربازکردن
back-pedalled
U
حرف خودرا پس گرفتن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
back-pedal
U
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedals
U
حرف خودرا پس گرفتن
mince
U
حرف خودرا خوردن
to plume oneself
U
با پیرایه خودرا اراستن
pontify
U
خودرا مقدس نمودن
to slake one's revenge
U
انتقام خودرا گرفتن
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
To step aside . to shy from . To withdraw .
U
خودرا کنا رکشیدن
to a. one selt
U
انتقام خودرا کشیدن
flatten
U
روحیه خودرا باختن
flattens
U
روحیه خودرا باختن
he betray himself
U
او خودرا رسوا ساخت
one's accomplice
U
همدست خودرا لودادن
minces
U
حرف خودرا خوردن
to veil oneself
U
روی خودرا پوشاندن
to try one's luck
U
بخت خودرا ازمودن
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
self assertion
U
خودرا جلو اندازی
to sun one self
U
خودرا افتاب دادن
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
underplayed
U
دست خودرا ادا نکردن
underplay
U
دست خودرا ادا نکردن
take in stride
<idiom>
U
خودرا به باد سرنوشت دادن
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
to use one's d.
U
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
underplaying
U
دست خودرا ادا نکردن
underplays
U
دست خودرا ادا نکردن
go to pieces
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
to stay one's stomach
U
شکم خودرا اندکی سیرکردن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
to keep the wolf from the door
U
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to play possum
U
خودرا بنا خوشی زدن
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
to cut ones way
U
راه خودرا ازموانع بازکردن
say one's piece
<idiom>
U
آشکارا نظر خودرا گفتن
to change one's course
U
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
wrathful
U
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
o bey your parents
U
والدین خودرا اطاعت کنید
to protrude one's tongue
U
زبان خودرا بیرون انداختن
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
slosh
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
sloshes
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshing
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to calculate on
U
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
show him your ticket
U
بلیط خودرا باو نشان دهید
To extend the scope of ones activities .
U
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
to a oneself
U
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
turn kings evidence
U
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
preening
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preens
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preened
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
mudlark
U
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
preen
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to take up one'sindentures
U
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
to weigh one's word
U
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
jilted
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
jilts
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
He was engrossed in conversation .
U
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
jilt
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
adobe type manager
U
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
flip one's lid
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com