English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
zero in on <idiom> U تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
extroverts U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
extrovert U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
luggable U کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
ambivert U شخصی که نه زیاد بعالم باطنی توجه دارد نه بعالم خارجی
ambiversion U شخصی که هم بامور خارجی و هم بامور داخلی توجه دارد
loss leader U بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
terminated U تمام شدن تمام کردن
terminate U تمام شدن تمام کردن
terminates U تمام شدن تمام کردن
draw attention U توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
IBM U اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
lapped U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
individualization of punshment U شخصی کردن مجازاتها
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
take care of U توجه کردن از
pay attention <idiom> U توجه کردن
to watch over U توجه کردن
attending U توجه کردن
attends U توجه کردن
get with it <idiom> U توجه کردن
perpend U توجه کردن
attend U توجه کردن
tents U توجه کردن
tent U توجه کردن
to llok U توجه کردن
figure on U توجه کردن
marks U توجه کردن
mark U توجه کردن
welfare U توجه کردن
to take keep U توجه کردن
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
attending U توجه یا رسیدگی کردن
focusses U متمرکز کردن توجه
to call U توجه کسیراجلب کردن
focused U متمرکز کردن توجه
focussing U متمرکز کردن توجه
focus U متمرکز کردن توجه
distracts U منحرف کردن توجه
distract U منحرف کردن توجه
to come in to notice U جلب توجه کردن
focuses U متمرکز کردن توجه
attends U توجه یا رسیدگی کردن
attend U توجه یا رسیدگی کردن
focussed U متمرکز کردن توجه
make ends meet <idiom> U باپول شخصی گذران روزگار کردن
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
have over <idiom> U شخصی را به خانه خود دعوت کردن
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
to take notice U ملتفت بودن توجه کردن
to pay attention to something [someone] U به چیزی [کسی ] توجه کردن
feather one's nest <idiom> U به علائق خود توجه کردن
to turn a d. ear to U توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
catch one's eye <idiom> U توجه کسی را جلب کردن
Give the benefit of the doubt <idiom> U [باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
whistle a different tune <idiom> U عوض کردن میل شخصی ویاعقیده گذشته
head-hunting <idiom> U جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
assists U حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting U حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted U حضور بهم رساندن توجه کردن
upstaging U توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstages U توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged U توجه دیگران را به خود جلب کردن
assist U حضور بهم رساندن توجه کردن
to court favour U توجه و التفات کسی را طلب کردن
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
to put somebody on the back burner U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
to put somebody in a backwater U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
advert U توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
adverts U توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
cover one's tracks <idiom> U پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
beta software U نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
fulfils U تمام کردن
run out of U تمام کردن
fiddle away U تمام کردن
attains U تمام کردن
to see out U تمام کردن
to run away with U تمام کردن
attained U تمام کردن
to eat up U تمام کردن
use up U تمام کردن
attaining U تمام کردن
go through with <idiom> U تمام کردن
get through U تمام کردن
to see through U تمام کردن
forth U تمام کردن
get (something) over with <idiom> U تمام کردن
to finish off U تمام کردن
to fill out U تمام کردن
fulfills U تمام کردن
fulfill U تمام کردن
integrate U تمام کردن
integrating U تمام کردن
attain U تمام کردن
fulfil U تمام کردن
integrates U تمام کردن
fulfilled U تمام کردن
fulfilling U تمام کردن
audit U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audits U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
auditing U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
notes U توجه کردن ذکر کردن
note U توجه کردن ذکر کردن
ward U نگهداری کردن توجه کردن
to notice U توجه کردن [ملاحضه کردن ]
noting U توجه کردن ذکر کردن
wards U نگهداری کردن توجه کردن
to apply for written testimony U استشهاد تمام کردن
make a day of it <idiom> U تمام روزکار کردن
nip and tuck <idiom> U به سختی تمام کردن
exhausts U تمام کردن بادقت بحث کردن
exhaust U تمام کردن بادقت بحث کردن
audit U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
auditing U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audits U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audited U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
put one's foot down <idiom> U با تمام وجود اعتراض کردن
see out <idiom> U تمام کردن وخارج شدن
ceased U بند امدن تمام کردن
shoot one's wad <idiom> U تمام پول را خرج کردن
process U بانجام رساندن تمام کردن
end U تمام کردن خاتمه دادن
ends U تمام کردن خاتمه دادن
ended U تمام کردن خاتمه دادن
processes U بانجام رساندن تمام کردن
ceasing U بند امدن تمام کردن
done with <idiom> U تمام کردن استفاده از چیزی
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
unquote U نقل قول را تمام کردن
dost U بپایان رسانیدن تمام کردن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
call it quits <idiom> U متوقف کردن تمام کار
ceases U بند امدن تمام کردن
cease U بند امدن تمام کردن
use up U تمام شدن مصرف کردن
to get done with U خاتمه دادن تمام کردن
weighting U مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
questionof interest U پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favorites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
polish off U از جلو کسی درامدن تمام کردن
finishes U تمام کردن رنگ وروغن زدن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
fish out U تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
finish U تمام کردن رنگ وروغن زدن
serviced U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
erased U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erase U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erases U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
strike out U تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
speeding U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speeds U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erasing U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speed U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
zapped U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
to make an end of U موقوف کردن تمام کردن
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
to listen with rapt attention U با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
clears U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
invisible hand U فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to watch for certain symptoms U توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
report program generator U زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
earom U Only Read Alterableحافظه فقط خواندنی تغییرپذیرالکتریکی RO که میتواند بدون پاک کردن تمام اصلاعات ذخیره شده به طور انتخابی تغییرکند
tilting mixer U نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
logs U وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
log U وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
beneficial occupancy U اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
exhaust U تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com