English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
closed circuit U تلویزیون مداربسته
closed circuits U تلویزیون مداربسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
channel selector U انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
rebreather U سیستم اکسیژن مداربسته
closed jet tunnel U تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
telly U تلویزیون
a television U تلویزیون
goggle box U تلویزیون
tellies U تلویزیون
Goh Chok Tong U تلویزیون
screen U صفحه تلویزیون
channeling U کانال تلویزیون
couch potato U معتاد به تلویزیون
TVs U مخفف تلویزیون
screened U صفحه تلویزیون
faceplate U صفحه تلویزیون
educational television U تلویزیون اموزشی
television broadcasting station U فرستنده تلویزیون
color television U تلویزیون رنگی
channel selector U سلکتورکانالهای تلویزیون
vieming screen U صفحه تلویزیون
screens U صفحه تلویزیون
couch potatoes U معتاد به تلویزیون
screening, screenings U صفحه تلویزیون
TV U مخفف تلویزیون
face U صفحه تلویزیون
videoing U تلویزیونی تلویزیون
videoed U تلویزیونی تلویزیون
video U تلویزیونی تلویزیون
faces U صفحه تلویزیون
videos U تلویزیونی تلویزیون
channels U کانال تلویزیون
channelled U کانال تلویزیون
channeled U کانال تلویزیون
channel U کانال تلویزیون
Color films(T. V). U فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
sequential color television U تلویزیون رنگی مرحلهای
simultaneous color television U تلویزیون رنگی همزمان
spherical faceplate U صفحه محدب تلویزیون
teleplay U نمایشنامه مخصوص تلویزیون
televisor U بیننده برنامه تلویزیون
The television flickers . U تصویر تلویزیون می لرزد
cylindrical faceplate U صفحه استوانهای تلویزیون
flaked U برفک زدن تلویزیون
airwave U امواج رادیو و تلویزیون
flake U برفک زدن تلویزیون
televise U با تلویزیون نشان دادن
closed-circuit television U تلویزیون مدار بسته
televises U با تلویزیون نشان دادن
flaking U برفک زدن تلویزیون
televised U با تلویزیون نشان دادن
closed circuit television U تلویزیون مدار بسته
neutral density faceplate U صفحه رنگی تلویزیون
televising U با تلویزیون نشان دادن
image effect U اثر تصویر تلویزیون
couch potato U معتاد به تلویزیون [اصطلاح روزمره]
screening U نمایش بر روی پرده تلویزیون
camcorders U دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
picture U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
juicer U متخصص نور در تلویزیون وتاتر
pictured U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictures U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
camcorder U دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
Is there a television? U آیا تلویزیون وجود دارد؟
coherence U فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
The pigeous peched on the television aerial . U کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
His speech gripped the television viewers ( audience ). U سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
unwatchable [film, TV] <adj.> U ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
air time U زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
snow U برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
To turn off the lights. (T. V. ,radio). U چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
pal U line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
pals U line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
screens U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screen U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screened U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screening, screenings U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
UHF U محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
teleran U دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
To turn on the light(radio, T. V). U چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
ntsc U Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
to tune in TV [radio] U روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
hold U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
disc jockey U کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
disc jockeys U کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
ntsc U انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
He acquired kudos by appearing on television. U او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
aston [British E] U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
Lower third U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
chyron [American E] U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
holds U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
teleprompter U اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
crt U وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
yoke U هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
Autocue U دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
gobo U نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
video U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
teletext U روش ارسال متن و اطلاعات در یک سیگنال تلویزیون معمولی به صورت رشته بیت سری که با استفاده از کدگشای مخصوص قابل نمایش است
panelist U عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com