English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
insti U تلقین تدریجی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
instilment U ریزش و تلقین تدریجی
Other Matches
roll back U به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
phased U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phases U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
suggestion U تلقین
suggestions U تلقین
prompting U تلقین
promptings U تلقین
inculcation U تلقین
dictation U تلقین
dictations U تلقین
autosuggestion U تلقین بنفس
autosuggestion U تلقین به خود
indoctrination U تلقین فکری
suggest U تلقین کردن
indoctrinating U تلقین کردن
indoctrinates U تلقین کردن
indoctrinated U تلقین کردن
indoctrinate U تلقین کردن
insinuates U تلقین کردن
insinuated U تلقین کردن
insinuate U تلقین کردن
suggests U تلقین کردن
suggesting U تلقین کردن
suggested U تلقین کردن
countersuggestion U تلقین مخالف
doughface U تلقین پذیر
insufflate U تلقین کردن
induce U تلقین کردن
indirect suggestion U تلقین غیرمستقیم
suggestibility U تلقین پذیری
inculcator U تلقین کننده
posthypnotic suggestion U تلقین پس هیپنوتیسمی
self hypnosis U تلقین به نفس
verbal suggestion U تلقین کلامی
prestige suggestion U تلقین اعتباری
inducing U تلقین کردن
induces U تلقین کردن
induced U تلقین کردن
empathy U انتقال فکر تلقین
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
abreact U تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
to i. person with an opinion U عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
brainwashing U تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
brainwashes U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwash U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
step wise U تدریجی
progressive U تدریجی
gradational U تدریجی
gradatory U تدریجی
gradual U تدریجی
slows U تدریجی
slowest U تدریجی
slowed U تدریجی
slowing U تدریجی
slow U تدریجی
piecemeal U تدریجی
slower U تدریجی
step by step U تدریجی
imperceptible U تدریجی
step-by-step U تدریجی
piecemeal U بتدریج تدریجی
piecemeal U بطور تدریجی
glaucoma U کوری تدریجی
instillation U ریزش تدریجی
graduality U تدریجی بودن
gradualness U تدریجی بودن
insti U ریزش تدریجی
progress payments U پرداخت تدریجی
progressive assambly U نصب تدریجی
partial shipment U حمل تدریجی
living death U مرگ تدریجی
corrosion U فساد تدریجی
step by step excitation U تحریک تدریجی
scale down U کاهش تدریجی
quantizer U تدریجی کننده
quantize U تدریجی کردن
progressive relaxation U ارمیدگی تدریجی
progressive paralysis U فلج تدریجی
progressive burning U سوزش تدریجی
fail softly U با خرابی تدریجی
fail soft U تخریب تدریجی
fail soft U با خرابی تدریجی
gradations U انتقال تدریجی
evolution U تکامل تدریجی
erosion U تحلیل تدریجی
delelopment U تکامل تدریجی
gradation U انتقال تدریجی
evanescence U زوال تدریجی
process U پیشرفت تدریجی ومداوم
evolution U تحول تکامل تدریجی
gradual U شیب تدریجی واهسته
gas degeneration U فساد تدریجی گازی
intergradation U محو سازی تدریجی
progressional U دارای پیشرفت تدریجی
processes U پیشرفت تدریجی ومداوم
graduates U تغییر تدریجی کردن
progressive burning U سوختن تدریجی خرج
insinuation U نفوذ دخول تدریجی
evanescence U فقدان تدریجی ناپایداری
graduating U تغییر تدریجی کردن
graduate U تغییر تدریجی کردن
lysis U سقوط وزوال تدریجی مرض
abklingen U محو شدن تدریجی احساس
progressive cookery U پخت تدریجی غذای یکان
evolutionism U اصول ترقی و تکامل تدریجی
atmospheric corrosion U فساد تدریجی در اثر مجاورت با هوا
striptease U رقص همراه با برهنگی تدریجی رقاصه
frequency drift U تغییر تدریجی فرکانس یک فرستنده یا اسلاتور
lysate U محصول زوال وفساد تدریجی سلول
winder U گرم شدن تدریجی بدن و افزودن برسرعت
escalation U افزایش تدریجی شدت و وسعت میدان جنگ
lamb's tongue U [کاهش تدریجی نرده پله ها شبیه انتهای زبان]
accrual U افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
choked U از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
chokes U از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
choke U از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
scallywag U نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
scalogram U نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
gummed U رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gum U رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
creep U تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creeps U تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
gumming U رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gums U رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
induce U تحریک کردن تلقین کردن
induced U تحریک کردن تلقین کردن
induces U تحریک کردن تلقین کردن
inducing U تحریک کردن تلقین کردن
light and heavy system U روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
hangovers U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
degressive burning U اشتعال طولانی اشتعال تدریجی خرج
data processing U پبشرفت تدریجی داده ها فرایند داده ها روند داده ها
revisionism U روش فکری ادوارد برنشتاین المانی که ابتدا پیرو مارکس بود ولی بعدا" دکترین فوق را که مبتنی است بر اصلاح سیستم انقلابی مارکس و اعتقاد به این که سوسیالیسم از طریق تکامل تدریجی میتواندجهانگیر شود ابداع کرد
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
corrsion U فساد تدریجی فساد
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com