Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
autoinoculation
U
تلقیح کسی با مایه بدن خودش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
be your own worst enemy
<idiom>
U
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
bituminous binder
U
مایه اتصال هیدروکربوری چسب مایه قیری
he pays his own money
U
نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
inoculations
U
تلقیح
inoculation
U
تلقیح
vaccination
U
تلقیح
insemination
U
تلقیح
inoculable
U
تلقیح پذیر
inoculable
U
قابل تلقیح
inoculate
U
تلقیح کردن
inoculated
U
تلقیح کردن
inoculates
U
تلقیح کردن
inoculating
U
تلقیح کردن
inseminator
U
تلقیح کننده
inoculative
U
تلقیح کننده
inoculator
U
تلقیح کننده
inseminated
U
افشاندن تلقیح کردن
inseminates
U
افشاندن تلقیح کردن
inseminating
U
افشاندن تلقیح کردن
plolinate
U
با گرده تلقیح کردن
impregnated
U
پارچه تلقیح شده
inseminate
U
افشاندن تلقیح کردن
vaccinates
U
برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinate
U
برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinated
U
برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinating
U
برضد بیماری تلقیح شدن
to i. the germs of a disease
U
میکربهای یک ناخوشی را به کسی تلقیح کردن
impregnated
U
پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
immune
U
مقاوم دربرابرمرض بر اثر تلقیح واکسن دارای مصونیت قانونی وپارلمانی
herself
U
خودش
itself
U
خودش
himself
U
خودش
on/upon one's head
<idiom>
U
برای خودش
number one
<idiom>
U
برای دل خودش
it tells its own tale
U
از خودش پیداست
in his own hand writing
U
بخط خودش
in his own similitude
U
بصورت خودش
to his own profit
U
بفایده خودش
in his own name
U
بخاطر خودش
herself
U
خود ان زن خودش را
in his own similitude
U
مانند خودش
in his own name
U
به اسم خودش
There he is in the flesh. there he is as large as life.
U
خودش حی وحاضر است
It is her all right.
U
خود خودش است
vicarious saccifice
U
خودش به جای دیگران
She pressed the child to her side.
U
بچه را به خودش چسباند
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
U
خودش را گه کرده است
He shot himself.
U
او به خودش شلیک کرد.
his own car
[car of his own]
U
خودروی خودش
[مرد]
he pays his own money
U
پولش را خودش میدهد
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.
U
خودش را عقل کل می داند
Hear it in his own words.
U
از زبان خودش بشنوید
He is behind it . He is at the bottom of it.
U
زیر سر خودش است
his hat cover his fanily
U
خودش است و کلاهش
The letter is in his own handwriting .
U
نامه بخط خودش است
He fouled his reputation .
U
گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
It is the work of her enemies .
U
کار دست خودش داد
She only thinks of her self . she is self – centered.
U
فقط بفکر خودش است
He fabcies himself as a writer (author).
U
به خیال خودش نویسنده است
She is the center of attraction .
U
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
He lowered himself in the esteem of his friends.
U
خودش را از چشم دوستانش انداخت
all his g.are swans
U
غازهای خودش همه غوهستند
It is a gain .
U
اینهم خودش غنیمت است
it pulls its weight
U
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
She fabricates them. she makes them up .
U
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
She was reading the book to herself.
U
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
He was quite a fellow in his day.
U
زمانی برای خودش آدمی بود
One must uphold ones dignity.
U
احترام هر کسی دست خودش است
NCR paper
U
کاغذ خاص تلقیح شده با مواد شیمیایی که به صورتهای مختلف استفاده میشود. پس از چاپ گرفتن این کاغذ با چاپگر impact
agamic
U
بی نیازی از جفت گیری بی نیازی از تلقیح
fricandeau
U
گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
primes
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
hansardize
U
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
breezes
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
autogamous
U
مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
self feeder
U
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
primed
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
prime
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He is afraid of his own shadow.
ازسایه خودش می ترسد .
[خیلی ترسو است.]
get what's coming to one
<idiom>
U
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
breezing
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breeze
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He's back to his usual self.
U
او
[مرد ]
دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
He did away with himself .
U
کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
He forced his way thru the crowd .
U
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
He went underground to avoid arrest.
U
او
[مرد]
خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it.
U
بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
multiplication
U
عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
twicer
U
حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
automatics
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
U
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
antigens
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
U
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
antigen
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it !
U
شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
automatic
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
He feels he must have the last word.
U
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
braking length
U
طول پارگی نخ
[طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
I dare you to say it to his face.
U
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
to bring somebody into line
U
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
low pitched
U
کم مایه
thinners
U
کم مایه
thinnest
U
کم مایه
principal
U
مایه
principals
U
مایه
thins
U
کم مایه
wishy washy
U
کم مایه
wishy-washy
U
کم مایه
resource
U
مایه
low-pitched
U
کم مایه
stocked
U
: مایه
thin
U
کم مایه
genitor
U
مایه
motifs
U
مایه
motif
U
مایه
germen
U
مایه
gravamen
U
مایه غم
stock
U
: مایه
thinned
U
کم مایه
answer
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.
U
کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
answering
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll
U
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
rouser
U
مایه حیرت
poor gas
U
گاز کم مایه
rich mix
U
مخلوط پر مایه
rich lime
U
اهک پر مایه
rear waistlock and forward single leg
U
درو با مایه از مچ پا
principal and profit
U
مایه و سود
scunner
U
مایه نفرت
pure color
U
رنگ مایه
short clay
U
خاک کم مایه
staff of life
U
مایه حیات
surpriser
U
مایه حیرت
gazing stock
U
مایه عبرت
gaping stock
U
مایه حیرت
the root of dispute
U
مایه نزاع
feeling tone
U
مایه احساسی
poor lime
U
اهک کم مایه
inoculator
U
مایه کوب
molif
U
مایه اصلی
mitigative
U
مایه کاهش
meagre lime
U
اهک کم مایه
petiolin
U
خیو مایه
phlogiston
U
مایه اتش
lee shore
U
مایه خطر
lean concrete
U
بتن کم مایه
laughingstock
U
مایه خنده
key note
U
مایه نما
key note
U
معرف مایه
wage funds
U
مایه دستمزد
Principal and interest .
U
مایه وسود
plastic clay
U
خاک رس پر مایه
tough clay
U
خاک رس پر مایه
to tone up
U
کم مایه شدن
feeding cloth
U
مایه رسان
drearier
U
مایه افسردگی
origins
U
سرچشمه مایه
origin
U
سرچشمه مایه
honourable
U
مایه سرافرازی
making
U
مایه کامیابی
nest eggs
U
مایه اندوخته
nest egg
U
مایه اندوخته
bones of contention
U
مایه نفاق
bone of contention
U
مایه نفاق
vaccines
U
مایه ابله
vaccine
U
مایه ابله
comforts
U
مایه تسلی
comforting
U
مایه تسلی
comforted
U
مایه تسلی
motif
U
مایه اصلی
motifs
U
مایه اصلی
heartbreaking
U
مایه دل شکستگی
unfortunate
U
مایه تاسف
inoculations
U
مایه کوبی
inoculation
U
مایه کوبی
down-and-outs
U
بکلی بی مایه
down-and-out
U
بکلی بی مایه
leaven
U
خمیر مایه
down and out
U
بکلی بی مایه
off key
خارج از مایه
baits
U
مایه تطمیع
baited
U
مایه تطمیع
bait
U
مایه تطمیع
comfort
U
مایه تسلی
chills
U
مایه دلسردی
pest
U
مایه ازارواسیب
nuisances
U
مایه رنجش
nuisance
U
مایه رنجش
bothers
U
مایه زحمت
bothering
U
مایه زحمت
bothered
U
مایه زحمت
bother
U
مایه زحمت
rennet
U
مایه ماست
rennet
U
پنیر مایه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com