English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
maxwell velocity distribution U تقسیم سرعت ماکسول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
maxwell U ماکسول
maxwell m l bridge U پل ماکسول
mx U ماکسول
maxwell distribution U پخش ماکسول
maxwell equation U معادله ماکسول
maxwell field U میدان ماکسول
maxwell turn U حلقه ماکسول
maxwell triangle U مثلث ماکسول
maxwell bridge U پل اندازه گیری ماکسول
maxwell triangle U مثلث رنگ ماکسول
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
maxwell wien bridge U پل اندازه گیری ماکسول-وین
maxwell boltzmann statistics U قاعده اماری ماکسول-بولتسمان
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
speed ring U طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator U عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
inflow ratio U نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
indicated airspeed U سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate U سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
drags U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
tachometer U اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
machine number U عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
true air speed U سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
rate of flame propagation U سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
variable ratio U گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
muzzle velocity U سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
rate of pouring U سرعت سیلان سرعت جاری شدن
input U فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted U فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
support U CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle U خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerates U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating U سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic U با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerated U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate U سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold U بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state U که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
air plot wind velocity U سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
transonic U سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
cut off velocity U سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
fasted U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
airspeeds U سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed U سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeed U سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
supersonic U هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
command speed U سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed U سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
aircraft block speed U سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
sustained rate U سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
dragway U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
fastest U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
isotach U خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
fasted U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
calibrated air speed U سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
decelerating U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
admensuration U تقسیم
admeasurement U تقسیم
apportionment U تقسیم
distributions U تقسیم
divisions U تقسیم
allocating U تقسیم
allocates U تقسیم
allocate U تقسیم
distribution U تقسیم
dealing U تقسیم
allotment U تقسیم
allotments U تقسیم
cleavage U تقسیم
cleavages U تقسیم
division U تقسیم
repartition U تقسیم
dispensations U تقسیم
dispensation U تقسیم
branch U تقسیم
branches U تقسیم
sharing U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
intersected U تقسیم کردن
division U تقسیم [ریاضی]
intersect U تقسیم کردن
to share out U تقسیم کردن
fire distribution U تقسیم اتش
divisibility U قابلیت تقسیم
division check U ازمایش تقسیم
division line U خط تقسیم شده
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
distribution of forces U تقسیم نیروها
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
distribution of the estate U تقسیم ترکه
distribution pannel U تابلوی تقسیم
dividing U تقسیم بندی
subdivisions U تقسیم مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
compartments U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
dividable U قابل تقسیم
divide exception U استثناء تقسیم
division of labor U تقسیم کار
divide exception U خطای تقسیم
intersects U تقسیم کردن
distribution coefficient U ضریب تقسیم
divisional U مربوط به تقسیم
frequency distribution U تقسیم فرکانس
allotments U پخش تقسیم
line graduation U تقسیم بندی خط
allotment U پخش تقسیم
divisible U قابل تقسیم
junction boxes U جعبه تقسیم
junction box U جعبه تقسیم
partings U تقسیم تجزیه
parting U تقسیم تجزیه
water point U نقطه تقسیم اب
denominators U تقسیم کننده
divisions of labour U تقسیم کار
division of labour U تقسیم کار
denominator U تقسیم کننده
zeradivide U تقسیم بر صفر
hyphenation U تقسیم کلمه
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
division sign U نماد تقسیم
graduating U بدرجات تقسیم
meiosis U تقسیم سلولی
graduates U بدرجات تقسیم
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
graduate U بدرجات تقسیم
meiosis U تقسیم کاهشی
market segmentation U تقسیم بازار
load distribution U تقسیم بار
separates U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
frequency alloment U تقسیم فرکانس
frequency division U تقسیم فرکانس
indistributable U تقسیم نشدنی
clastic U تقسیم شونده
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
autotomy U تقسیم خودبخود
divider U تقسیم کننده
divisive U تقسیم کننده
divided U تقسیم شده
shares U تقسیم کردن
scissor U قطع تقسیم
demultiplexer U تقسیم کننده
delay allowance U زمان تقسیم
distributing U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
divisions U عمل تقسیم
partition function U تابع تقسیم
o o line U خط تقسیم دیدبانی
division U عمل تقسیم
distribution box U جعبه تقسیم
distribute U تقسیم کردن
battery bus U جعبه تقسیم
divider U پرگار تقسیم
sharing the market U تقسیم بازار
short division U تقسیم باختصار
sortition U تقسیم با قرعه
administers U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
dichotomy U تقسیم به دو بخش
dichotomies U تقسیم به دو بخش
severability U قابلیت تقسیم
distributes U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
busbar U جعبه تقسیم
distributing box U جعبه تقسیم
splice box U جعبه تقسیم
compart U تقسیم کردن
cleaved U پیوستن تقسیم شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com