Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
abdicate
U
تفویض کردن ترک گفتن
abdicated
U
تفویض کردن ترک گفتن
abdicates
U
تفویض کردن ترک گفتن
abdicating
U
تفویض کردن ترک گفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
social contract
U
اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
turn over
U
تفویض کردن
lodge
U
تفویض کردن
lodged
U
تفویض کردن
lodges
U
تفویض کردن
vouchsafe
U
تفویض کردن
vouchsafed
U
تفویض کردن
hand over
U
تفویض کردن
give over
U
تفویض کردن
vouchsafing
U
تفویض کردن
vouchsafes
U
تفویض کردن
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
resign
U
کناره گرفتن تفویض کردن
submit
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
dub
U
تفویض مقام کردن چرب کردن
dubbed
U
تفویض مقام کردن چرب کردن
dubs
U
تفویض مقام کردن چرب کردن
devolving
U
تفویض کردن محول کردن
entrusts
U
واگذار کردن تفویض کردن
entrusting
U
واگذار کردن تفویض کردن
devolved
U
تفویض کردن محول کردن
devolve
U
تفویض کردن محول کردن
entrust
U
واگذار کردن تفویض کردن
devolves
U
تفویض کردن محول کردن
handing over
U
تفویض
submission
U
تفویض
conferment
U
تفویض
investiture
U
تفویض
investitures
U
تفویض
assigment
U
تفویض
devolution
U
تفویض اختیارات
judicial delegation
U
تفویض قضایی
consignable
U
قابل تفویض
conferrable
U
قابل تفویض
surrending the centre
U
تفویض مرکز
submission
U
واگذاری تفویض
Delegation of Authority
U
تفویض اختیار
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greeted
U
درود گفتن تبریک گفتن
greets
U
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
U
اری گفتن بله گفتن
greet
U
درود گفتن تبریک گفتن
complemented
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranten
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rant
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
resignations
U
کناره گیری تفویض
resignation
U
کناره گیری تفویض
declaring
U
افهار کردن گفتن
declares
U
افهار کردن گفتن
have it
<idiom>
U
گفتن ،ادعا کردن
come out with
<idiom>
U
بیان کردن ،گفتن
turn thumbs down
<idiom>
U
رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declare
U
افهار کردن گفتن
rogatory letters
U
نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
citing
U
اتخاذ سند کردن گفتن
rumor
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumours
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumoured
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumour
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
cite
U
اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinating
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
enouce
U
بیان کردن بصراحت گفتن
lectured
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
tongues
U
گفتن دارای زبانه کردن
enunciate
U
اعلام کردن صریحا گفتن
welcoming
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lectures
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
gratulate
U
تبریک گفتن سلام کردن
enunciating
U
اعلام کردن صریحا گفتن
welcomes
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
cites
U
اتخاذ سند کردن گفتن
welcomed
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lecturing
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumors
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
welcome
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
enunciates
U
اعلام کردن صریحا گفتن
hallucinate
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
enunciated
U
اعلام کردن صریحا گفتن
iterate
U
دوباره گفتن بازگو کردن
cited
U
اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinated
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
lecture
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumored
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
droned
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirmed
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirms
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
to mince matters
U
از گفتن راستی فرو گذار کردن
Easier said than done .
<proverb>
U
گفتن سهل تر از عمل کردن است .
droning
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirming
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
jaber
U
وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
drones
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
taunted
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to wheeze out
U
باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
taunting
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to speak one's mind
U
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to be rude to any one
U
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunts
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputter
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
dogmatize
U
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
U
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
exchange of full powers
U
رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
departmentalism
U
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
to talk in a whisper
U
بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
says
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
mouths
U
گفتن
saith
U
گفتن
relate
U
گفتن
utterance
U
گفتن
utterances
U
گفتن
mouthing
U
گفتن
utter
U
گفتن
to tell a story
U
گفتن
to weep out
U
گفتن
to give utterance to
U
گفتن
let (someone) know
<idiom>
U
گفتن
iteration
U
گفتن
tells
U
گفتن
telling-off
U
گفتن
let out
<idiom>
U
گفتن
tell
U
گفتن
say
U
گفتن
says
U
گفتن
rehearsing
U
گفتن
uttered
U
گفتن
utters
U
گفتن
informs
U
گفتن
informing
U
گفتن
inform
U
گفتن
adduse
U
گفتن
rehearse
U
گفتن
rehearsed
U
گفتن
rehearses
U
گفتن
relates
U
گفتن
bubbling
U
گفتن
viyuperate
U
بد گفتن
get out
U
گفتن
bubble
U
گفتن
mouth
U
گفتن
bubbles
U
گفتن
mouthed
U
گفتن
pshaw
U
اه گفتن
bubbled
U
گفتن
vituperate
U
بد گفتن
fable
U
حکایت گفتن
communing
U
راز دل گفتن
to bellow out
U
بانعره گفتن
to bid welcome
U
خوشامد گفتن
twaddle
U
چرند گفتن
jests
U
مزاح گفتن
To speak the truth.
U
حقیقت را گفتن
whiff
U
دروغ گفتن
congratulated
U
تبریک گفتن
jest
U
مزاح گفتن
solace
U
تسلیت گفتن
congratulate
U
شادباش گفتن
fables
U
حکایت گفتن
to blunder out
U
جویده گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .
U
کفر گفتن
communes
U
راز دل گفتن
communed
U
راز دل گفتن
commune
U
راز دل گفتن
blared
U
بافریاد گفتن
restated
U
باز گفتن
restate
U
باز گفتن
blare
U
بافریاد گفتن
crack a joke
<idiom>
U
جوک گفتن
blaring
U
بافریاد گفتن
to bid a
U
وداع گفتن
come clean
<idiom>
U
راست گفتن
restates
U
باز گفتن
to tell a joke
U
جوکی گفتن
to bid a
U
بدرود گفتن
congratulate
U
تبریک گفتن
blares
U
بافریاد گفتن
to tell a joke
U
بذله ای گفتن
restating
U
باز گفتن
to blunder out
U
بی فکرانه گفتن
to speak through one's nose
U
سخن گفتن
reviles
U
ناسزا گفتن
avouch
U
اشکارا گفتن
twadle
U
چرند گفتن
extemporizing
U
بالبداهه گفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com