English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
skylark U تفریح وجست وخیز کردن
skylarks U تفریح وجست وخیز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreations U تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreation U تفریح سرگرمی وسایل تفریح
lopes U جست وخیز کردن
cavorted U جست وخیز کردن
cavorting U جست وخیز کردن
loped U جست وخیز کردن
cavorts U جست وخیز کردن
lope U جست وخیز کردن
cavort U جست وخیز کردن
loping U جست وخیز کردن
frisk U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisks U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisked U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisking U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
recreate U تفریح کردن
game U تفریح کردن
recreating U تفریح کردن
recreates U تفریح کردن
to d. one self U تفریح کردن
recreated U تفریح کردن
article U تفریح کردن
articles U تفریح کردن
sikt U باجست وخیز رقص کردن
leapfrog U باجست وخیز حرکت کردن
hop U جست وخیز کوچک کردن
tumbles U جست وخیز کردن پریدن
hopped U جست وخیز کوچک کردن
leapfrogging U باجست وخیز حرکت کردن
hopping U جست وخیز کوچک کردن
leapfrogs U باجست وخیز حرکت کردن
hops U جست وخیز کوچک کردن
tumbled U جست وخیز کردن پریدن
skip U جست وخیز کردن تپیدن
tumble U جست وخیز کردن پریدن
leapfrogged U باجست وخیز حرکت کردن
skips U جست وخیز کردن تپیدن
skipped U جست وخیز کردن تپیدن
splurging U تفریح وولخرجی کردن
play U تفریح بازی کردن
splurges U تفریح وولخرجی کردن
splurged U تفریح وولخرجی کردن
playing U تفریح بازی کردن
played U تفریح بازی کردن
splurge U تفریح وولخرجی کردن
plays U تفریح بازی کردن
galumph U جست وخیز نشاط انگیز کردن
plays U تفریح کردن ساز زدن
played U تفریح کردن ساز زدن
amuses U مشغول کردن تفریح دادن
play U تفریح کردن ساز زدن
playing U تفریح کردن ساز زدن
amuse U مشغول کردن تفریح دادن
disport U بازی کردن تفریح کردن
disported U بازی کردن تفریح کردن
disporting U بازی کردن تفریح کردن
disports U بازی کردن تفریح کردن
saltation U جست وخیز
frisking U جست وخیز
capriole U جست وخیز
frisked U جست وخیز
frisk U جست وخیز
spring U جست وخیز
gambolled U جست وخیز
bound U جست وخیز
gamboling U جست وخیز
gamboled U جست وخیز
gambol U جست وخیز
caper U جست وخیز
frolics U جست وخیز
frolicking U جست وخیز
frolicked U جست وخیز
frolic U جست وخیز
exultance U جست وخیز
skitter U جست وخیز
capered U جست وخیز
capers U جست وخیز
gambolling U جست وخیز
gambols U جست وخیز
springs U جست وخیز
frisks U جست وخیز
tittup U جست وخیز
gambade U جست وخیز
jaunts U تفریح
disport U تفریح
gust U تفریح
diversions U تفریح
paseo U تفریح
gusts U تفریح
recreation U تفریح
disporting U تفریح
recreations U تفریح
divertimento U تفریح
jaunt U تفریح
amusement U تفریح
amusements U تفریح
disports U تفریح
recreative U تفریح
diversion U تفریح
disported U تفریح
frisky U جست وخیز کنان
friskiest U جست وخیز کنان
friskier U جست وخیز کنان
skippered U جست وخیز کننده
skipper U جست وخیز کننده
skippering U جست وخیز کننده
skippers U جست وخیز کننده
lopes U بجست وخیز دراوردن
lope U بجست وخیز دراوردن
loping U بجست وخیز دراوردن
curvet U شوخی جست وخیز
saliency U چابکی درجست وخیز
salience U چابکی درجست وخیز
saleintiant U درحال جست وخیز
coltish U جست وخیز کننده
saleint U درحال جست وخیز
jumpingly U جست وخیز کنان
loped U بجست وخیز دراوردن
diverting U تفریح امیز
sporting U تفریح دوستانه
Break. Recess. U زنگ تفریح
amusingly U تفریح دهنده
amusing U تفریح دهنده
breaks U زنگ تفریح
break U زنگ تفریح
skittle U بازی تفریح
amusive U تفریح امیز
promenader U تفریح کننده
amusive U تفریح دهنده
sink or swim <idiom> U افت وخیز درکاری داشتن
lopes U جست وخیز وشلنگ تخته
loping U جست وخیز وشلنگ تخته
lope U جست وخیز وشلنگ تخته
loped U جست وخیز وشلنگ تخته
happy hour <idiom> U ساعات تفریح وخوشی
entertain U عزیزداشتن تفریح دادن
entertains U عزیزداشتن تفریح دادن
To be fond of fun. U اهل تفریح بودن
pastime U تفریح کاروقت گذران
pastimes U تفریح کاروقت گذران
entertained U عزیزداشتن تفریح دادن
All work and no play. U کار بدون تفریح
dalliance U تفریح و بازی از روی هوسرانی
Playing football is not my idea of fun . U فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
roof garden U تفریح گاه بالای بام
This is not my idea of pleasure ( fun ) . U به نظر من این هم تفریح نشد
sportive U سرگرم تفریح وورزش ورزشی
playful U اهل تفریح و بازی بازیگوش
joyride U سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyrides U سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
tubing U ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
I said it only in fun. U فقط برای تفریح این حرف رازدم
bearbaiting U نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
april fool U کسی که در روز اول اوریل الت تفریح میشود
small game U پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
ferris wheel U گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com