English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sporting U تفریح دوستانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chat U دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatted U دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatting U دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chats U دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
recreation U تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreations U تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
sociable U دوستانه
friendliest U دوستانه
neighbourly U دوستانه
friendly U دوستانه
blithe U دوستانه
friendlies U دوستانه
friendlier U دوستانه
matey U دوستانه
coshing U دوستانه
coshes U دوستانه
cosh U دوستانه
amicable U دوستانه
fraternal U دوستانه
amicably U دوستانه
friendlily U دوستانه
coshed U دوستانه
diversion U تفریح
diversions U تفریح
gust U تفریح
disported U تفریح
disport U تفریح
recreative U تفریح
paseo U تفریح
jaunts U تفریح
jaunt U تفریح
disporting U تفریح
divertimento U تفریح
disports U تفریح
amusements U تفریح
gusts U تفریح
recreations U تفریح
recreation U تفریح
amusement U تفریح
accommodation bill U برات دوستانه
accommodation acceptance U برات دوستانه
concordat U توافق دوستانه
accommodation bill U سفته دوستانه
chilly <adj.> U غیر دوستانه
hobnobs U دوستانه خودمانی
out of one's shell <idiom> U گفتگو دوستانه
natters U صحبت دوستانه
folksy U دوستانه خودمانی
amicable settlement U تسویه دوستانه
friendliest U مسابقه دوستانه
gentelmen's agreement U موافقتنامه دوستانه
take liberties <idiom> U دوستانه رفتارکردن
friendlies U مسابقه دوستانه
friendlier U مسابقه دوستانه
natter U صحبت دوستانه
nattered U صحبت دوستانه
nattering U صحبت دوستانه
friendly U مسابقه دوستانه
admonitions U سرزنش دوستانه
admonition U سرزنش دوستانه
hobnob U دوستانه خودمانی
humanitarian U نوع دوستانه
humanitarian U بشر دوستانه
unfriendly U غیر دوستانه
kite U برات دوستانه
kites U برات دوستانه
hobnobbed U دوستانه خودمانی
hobnobbing U دوستانه خودمانی
amusing U تفریح دهنده
promenader U تفریح کننده
skittle U بازی تفریح
breaks U زنگ تفریح
to d. one self U تفریح کردن
break U زنگ تفریح
Break. Recess. U زنگ تفریح
amusive U تفریح دهنده
amusive U تفریح امیز
amusingly U تفریح دهنده
diverting U تفریح امیز
game U تفریح کردن
article U تفریح کردن
recreates U تفریح کردن
recreated U تفریح کردن
recreating U تفریح کردن
articles U تفریح کردن
recreate U تفریح کردن
expostulate U سرزنش دوستانه کردن
symposia U مجلس مذاکره دوستانه
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
expostulates U سرزنش دوستانه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
warm up <idiom> U دوستانه برخورد کردن
expostulating U سرزنش دوستانه کردن
symposiums U مجلس مذاکره دوستانه
symposium U مجلس مذاکره دوستانه
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
expostulated U سرزنش دوستانه کردن
unfriendly act U عمل غیر دوستانه
All work and no play. U کار بدون تفریح
happy hour <idiom> U ساعات تفریح وخوشی
playing U تفریح بازی کردن
plays U تفریح بازی کردن
To be fond of fun. U اهل تفریح بودن
pastimes U تفریح کاروقت گذران
play U تفریح بازی کردن
pastime U تفریح کاروقت گذران
entertain U عزیزداشتن تفریح دادن
entertained U عزیزداشتن تفریح دادن
entertains U عزیزداشتن تفریح دادن
splurging U تفریح وولخرجی کردن
splurges U تفریح وولخرجی کردن
splurged U تفریح وولخرجی کردن
splurge U تفریح وولخرجی کردن
played U تفریح بازی کردن
green PC U رایانه زیست بوم دوستانه
kaffeeklatsch U صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
dealing U مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
to reach an amicable settlement U دستیافتن به حل و فصل دوستانه [حقوق]
play U تفریح کردن ساز زدن
dalliance U تفریح و بازی از روی هوسرانی
Playing football is not my idea of fun . U فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
roof garden U تفریح گاه بالای بام
This is not my idea of pleasure ( fun ) . U به نظر من این هم تفریح نشد
played U تفریح کردن ساز زدن
playful U اهل تفریح و بازی بازیگوش
playing U تفریح کردن ساز زدن
skylark U تفریح وجست وخیز کردن
plays U تفریح کردن ساز زدن
skylarks U تفریح وجست وخیز کردن
amuse U مشغول کردن تفریح دادن
sportive U سرگرم تفریح وورزش ورزشی
amuses U مشغول کردن تفریح دادن
philanthropic feelings U احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
to jump up at somebody U به کسی پریدن [مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
joyrides U سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyride U سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
bunting U پارچه سست بافت پرچمی خطابی دوستانه
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
tubing U ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
I said it only in fun. U فقط برای تفریح این حرف رازدم
small game U پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
april fool U کسی که در روز اول اوریل الت تفریح میشود
bearbaiting U نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
ferris wheel U گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
visit of courtesy U بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
shelling U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
disport U بازی کردن تفریح کردن
disporting U بازی کردن تفریح کردن
disports U بازی کردن تفریح کردن
disported U بازی کردن تفریح کردن
user freindly U اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com