Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
disport
U
تفریح
disported
U
تفریح
disporting
U
تفریح
disports
U
تفریح
gust
U
تفریح
gusts
U
تفریح
amusement
U
تفریح
amusements
U
تفریح
diversion
U
تفریح
diversions
U
تفریح
jaunt
U
تفریح
jaunts
U
تفریح
recreation
U
تفریح
recreations
U
تفریح
divertimento
U
تفریح
paseo
U
تفریح
recreative
U
تفریح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recreations
U
تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreation
U
تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreated
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
promenader
U
تفریح کننده
Break. Recess.
U
زنگ تفریح
recreating
U
تفریح کردن
to d. one self
U
تفریح کردن
recreate
U
تفریح کردن
article
U
تفریح کردن
articles
U
تفریح کردن
sporting
U
تفریح دوستانه
diverting
U
تفریح امیز
amusive
U
تفریح دهنده
amusing
U
تفریح دهنده
amusingly
U
تفریح دهنده
amusive
U
تفریح امیز
recreates
U
تفریح کردن
recreated
U
تفریح کردن
game
U
تفریح کردن
break
U
زنگ تفریح
breaks
U
زنگ تفریح
skittle
U
بازی تفریح
splurges
U
تفریح وولخرجی کردن
play
U
تفریح بازی کردن
happy hour
<idiom>
U
ساعات تفریح وخوشی
playing
U
تفریح بازی کردن
All work and no play.
U
کار بدون تفریح
To be fond of fun.
U
اهل تفریح بودن
plays
U
تفریح بازی کردن
splurging
U
تفریح وولخرجی کردن
played
U
تفریح بازی کردن
splurge
U
تفریح وولخرجی کردن
entertain
U
عزیزداشتن تفریح دادن
pastime
U
تفریح کاروقت گذران
pastimes
U
تفریح کاروقت گذران
entertained
U
عزیزداشتن تفریح دادن
entertains
U
عزیزداشتن تفریح دادن
splurged
U
تفریح وولخرجی کردن
sportive
U
سرگرم تفریح وورزش ورزشی
played
U
تفریح کردن ساز زدن
playing
U
تفریح کردن ساز زدن
Playing football is not my idea of fun .
U
فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
play
U
تفریح کردن ساز زدن
This is not my idea of pleasure ( fun ) .
U
به نظر من این هم تفریح نشد
plays
U
تفریح کردن ساز زدن
dalliance
U
تفریح و بازی از روی هوسرانی
amuses
U
مشغول کردن تفریح دادن
amuse
U
مشغول کردن تفریح دادن
skylark
U
تفریح وجست وخیز کردن
skylarks
U
تفریح وجست وخیز کردن
roof garden
U
تفریح گاه بالای بام
playful
U
اهل تفریح و بازی بازیگوش
joyrides
U
سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyride
U
سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
I said it only in fun.
U
فقط برای تفریح این حرف رازدم
tubing
U
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
bearbaiting
U
نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
april fool
U
کسی که در روز اول اوریل الت تفریح میشود
small game
U
پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
ferris wheel
U
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
disported
U
بازی کردن تفریح کردن
disporting
U
بازی کردن تفریح کردن
disports
U
بازی کردن تفریح کردن
disport
U
بازی کردن تفریح کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com