English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
losing the exchange U تفاوت دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
make over <idiom> U بی تفاوت جلوه دادن
Other Matches
margin U تفاوت
indfferent U بی تفاوت
difference U تفاوت
discrepancy U تفاوت
margins U تفاوت
exchanging U تفاوت
exchange U تفاوت
exchanges U تفاوت
indifferent U بی تفاوت
differences U تفاوت
diversities U تفاوت
apathetic U بی تفاوت
exchanged U تفاوت
amphoteric U بی تفاوت
diversity U تفاوت
noise margin U تفاوت خش
margine U تفاوت
significant difference U تفاوت معنادار
winning the exchang U تفاوت گرفتن
tolerances U تفاوت مجاز
price differential U تفاوت قیمت
neutral stability U پایداری بی تفاوت
inequalities U تفاوت نامعادله
neutral equilibrium U تعادل بی تفاوت
tolerance U تفاوت مجاز
permissible deviation U تفاوت مجاز
sensed difference U تفاوت محسوس
displaciment U تفاوت مکان
inequality U تفاوت نامعادله
what the odds U چه تفاوت میکند
product differentiation U تفاوت محصول
minor exchange U تفاوت کوچک
they differ materially U تفاوت کلی با هم دارند
in the face of such odds U با وجود این تفاوت
agio U تفاوت هزینه تسریع
as cool as a cucumber <idiom> U مثل یخ [سرد و بی تفاوت]
jnd U کمترین تفاوت محسوس
rank difference correlation U همبستگی تفاوت رتبه ها
long odds U تفاوت زیاد درمسابقه
standard error of difference U خطای معیار تفاوت
just noticeable difference U کمترین تفاوت محسوس
discrepancy U تفاوت اشتباه در حساب
sed U خطای معیار تفاوت
by far <idiom> U با تفاوت زیاد،بزرگ
it makes a t. difference U تفاوت خیلی زیادی نمیکند
qualities U تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
quality U تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
straight face U چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
to split the difference U تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
balance of trade U تفاوت رقم صادرات و واردات دوکشور با هم
trade gap U تفاوت بین صادرات و واردات یک کشور
markup U تفاوت بین هزینه و قیمت کالا
total factor productivity U تفاوت بین رشد داده ها و ستاده ها
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
declination U مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
balance of trade U تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
contrasts U تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasting U تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrast U تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasted U تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
tare U تفاوت وزن خالص و وزن ناخالص
hair U [الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cross compiler U کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
offset knots U گره نامتقارن [گاه جهت ایجاد سایه و تفاوت ظاهری طرح با دیگر قسمت ها به جای تکرار گره زدن بر روی دو تار مشابه در ردیف بافت بعدی از سه تار شماره یک، دو، سه و یا یک، سه، دو استفاده می کنند.]
cord yarn U نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
informing U اطلاع دادن گزارش دادن
embellish U ارایش دادن زینت دادن
garnishing U زینت دادن لعاب دادن
empowered U اختیار دادن وکالت دادن
empowering U اختیار دادن وکالت دادن
inform U اطلاع دادن گزارش دادن
expand U توسعه دادن بسط دادن
expanding U توسعه دادن بسط دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
pronounce U حکم دادن فتوی دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
informs U اطلاع دادن گزارش دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
circulates U انتشار دادن رواج دادن
circulated U انتشار دادن رواج دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
pronounces U حکم دادن فتوی دادن
directed U دستور دادن دستورالعمل دادن
decern U تشخیص دادن تمیز دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
expands U توسعه دادن بسط دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
pottion U بهره دادن از جهاز دادن به
loan U قرض دادن عاریه دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
circulate U انتشار دادن رواج دادن
compensate U پاداش دادن عوض دادن
relates U گزارش دادن شرح دادن
organising U سازمان دادن ارایش دادن
to switch on U اتصال دادن جریان دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
effectuate U انجام دادن صورت دادن
organize U سازمان دادن ارایش دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
to set forth U شرح دادن بیرون دادن
slashed U چاک دادن شکاف دادن
relate U گزارش دادن شرح دادن
promote U ترفیع دادن ترویج دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com