Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hand
U
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing
U
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
steals
U
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steal
U
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
badminton
U
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
rugby point
U
امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
extras
U
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra
U
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra-
U
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
handicap
U
امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicaps
U
امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
upturn
U
تغییروضع
slow fire
U
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
waiting game
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
magic number
U
امتیاز لازم برای قهرمانی
One point for you.
U
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
try for point
U
تلاش برای کسب امتیاز
winds
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
free handicap
U
مسابقه با امتیاز تعادلی برای اسبها
boundary
U
6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundaries
U
6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
match points
U
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match point
U
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
rugby point
U
3 امتیاز برای رد کردن توپ از فراز دروازبا پا
rugby point
U
3 امتیاز برای ضربه ازاد یاضربه پنالتی
carrying
U
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry
U
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carries
U
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carried
U
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
block
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
par
U
حساب امتیاز استاندارد برای هر بخش از بازی گلف
shut out
<idiom>
U
مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
nurse
U
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurses
U
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nursed
U
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
best ball
U
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
winter book
U
تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
to take time by the forelock
U
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
goal light
U
چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
point after touchdown
[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
setup
U
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
pace
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
overtime
U
وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
lawn bowling point
U
یک امتیاز برای رساندن گوی خود به گوی جک نزدیکتر ازگوی حریف
handicaps
U
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap
U
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
times
U
فرصت
deliberate attack
U
تک با فرصت
opportunities
U
فرصت
at one's leisure
U
سر فرصت
seasoned
U
فرصت
charring
U
فرصت
time
U
فرصت
season
U
فرصت
breather
U
فرصت
spaces
U
فرصت
space
U
فرصت
breathers
U
فرصت
char
U
فرصت
oportunity
U
فرصت
timed
U
فرصت
seasons
U
فرصت
deliberating
U
با فرصت
deliberated
U
با فرصت
occasion
U
فرصت
occasioned
U
فرصت
opportunity
U
فرصت
deliberate
U
با فرصت
chars
U
فرصت
chare
U
فرصت
occasions
U
فرصت
occasioning
U
فرصت
deliberation
U
فرصت
deliberations
U
فرصت
deliberates
U
با فرصت
head starts
U
فرصت برتری
head start
U
فرصت برتری
make time
U
فرصت کردن
last-ditch
U
آخرین فرصت
deliberate defense
U
پدافند با فرصت
deliberate breaching
U
نفوذ با فرصت
at leisure
U
فرصت دار
occasioning
U
فرصت مناسب
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
occasioned
U
فرصت مناسب
occasion
U
فرصت مناسب
opportunism
U
فرصت طلبی
occasions
U
فرصت مناسب
opportunity cost
U
هزینه فرصت
market opportunity
U
فرصت بازار
chanced
U
فرصت مجال
chanced
U
فرصت بل گرفتن
chances
U
فرصت مجال
chances
U
فرصت بل گرفتن
chancing
U
فرصت مجال
vantage
U
تفوق فرصت
chancing
U
فرصت بل گرفتن
betimes
U
در اولین فرصت
get a break
<idiom>
U
فرصت داشتن
foot in the door
<idiom>
U
گشایش یا فرصت
breathing gap
U
فرصت سر خاراندن
opportunist
U
فرصت طلب
chance
U
فرصت بل گرفتن
tidewaiter
U
مترصد فرصت
leisure
U
فرصت مجال
time
U
فرصت مجال
time
U
فرصت موقع
timed
U
فرصت مجال
timed
U
فرصت موقع
times
U
فرصت مجال
times
U
فرصت موقع
chance
U
فرصت مجال
tidewaiter
U
درانتظار فرصت
opportunity to invest
U
فرصت سرمایه گذاری
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
gain opportunity
U
فرصت را مغتنم شمردن
gain opportunity
U
اغتنام فرصت کردن
snapat the chance
U
فرصت را در اغوش بگیر
at your earliest convenience
U
در اولین فرصت مناسب
to seize the opportunity
U
فرصت را غنیمت شمردن
i had a quiet read
U
فرصت پیدا کردم
to cathan an opportunity
U
فرصت راغنیمت شمردن
on the first occasion
U
در نخستین وهله یا فرصت
To take advantage of an opportunity.
U
از فرصت استفاده کردن
I'm up to my ears
<idiom>
U
فرصت سر خاراندن ندارم
deadline
U
سررسید اخرین فرصت
miss out on
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
Go while the going is good .
U
تا فرصت با قی است برو
deliberate crossing
U
عبور با فرصت از رودخانه
deadlines
U
سررسید اخرین فرصت
lurk
U
درانتظار فرصت بودن
To seize an opportunity .
U
فرصت را غنیمت شمردن
lurks
U
درانتظار فرصت بودن
lurking
U
درانتظار فرصت بودن
miss the boat
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
lurked
U
درانتظار فرصت بودن
he seized upon the chance
U
فرصت راغنیمت شمرد
to miss the buy
U
فرصت را ازدست دادن
He is an opportunist.
U
آدم فرصت طلبی است
opportunity cost
U
هزینه فرصت از دست رفته
To make ( find , get ) an opportunity .
U
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist.
U
فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
underdog
U
فرصت برد به حریف ندادن
lose ground
U
فرصت خود را ازدست دادن
underdogs
U
فرصت برد به حریف ندادن
deliberate breaching
U
نفوذ با فرصت در میدان مین
temporizer
U
فرصت طلب ومسامحه کار
shot
U
فرصت ضربت توپ بازی
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity .
U
این فرصت را از دست ندهید
bide one's time
<idiom>
U
صبورانه منتظر فرصت بودن
to wait for a favorable opportunity
U
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
shots
U
فرصت ضربت توپ بازی
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
U
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
Before it is too late . while one has the chance .
U
اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
This is my last chance .
U
این برایم آخرین فرصت است
deliberates
U
عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberate breaching
U
پاک کردن با فرصت میدان مین
deliberating
U
عملیات با فرصت پیش بینی شده
chance
U
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
to give one his revenge
U
فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
deliberate
U
عملیات با فرصت پیش بینی شده
chanced
U
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
deliberated
U
عملیات با فرصت پیش بینی شده
to play one's card well
U
از فرصت خود استفاده کامل کردن
chances
U
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
leisure hours
U
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
I dont have time to go to the movies .
U
فرصت نمی کنم به سینما بروم
chancing
U
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
bench jockey
U
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
U
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Time lost cannot be won again.
<idiom>
U
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
asleep at the switch
<idiom>
U
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
bench warmer
U
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
I had no opportunity to discuss the matter .
U
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
i do it at odd moments
U
هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
occasional
U
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
rectums
U
امتیاز
scorelines
U
خط امتیاز
advantage
U
امتیاز
rectum
U
امتیاز
privilege
U
امتیاز
prominency
U
امتیاز
pre-eminence
U
امتیاز
scoreline
U
خط امتیاز
ads
U
امتیاز
royalty
U
حق امتیاز
distinctions
U
امتیاز
priviege
U
امتیاز
distinction
U
امتیاز
licence
U
امتیاز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com