English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
austempering U تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unmodified instruction U دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
cupidity U حرص واز برای بدست اوردن مال
land hunger U از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
to have a bone to pick U بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
to take out a patent U حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
gestalt U تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
physical change U تغییرات فیزیکی
warping U پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
cruise control U کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
isothermal process U تحول در دمای ثابت
physical constant U ثابت فیزیکی [فیزیک]
sampled U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
earn U بدست اوردن
offers U بدست اوردن
come by U بدست اوردن
soothed U دل بدست اوردن
earns U بدست اوردن
earned U بدست اوردن
procuring U بدست اوردن
soothes U دل بدست اوردن
offer U بدست اوردن
soothe U دل بدست اوردن
offered U بدست اوردن
impetrate U بدست اوردن
obtain U بدست اوردن
obtained U بدست اوردن
get U بدست اوردن
obtains U بدست اوردن
get round U بدست اوردن
gain U بدست اوردن
procure U بدست اوردن
procured U بدست اوردن
procures U بدست اوردن
gained U بدست اوردن
getting U بدست اوردن
gets U بدست اوردن
acquires U بدست اوردن
acquiring U بدست اوردن
catch U بدست اوردن
pick up U بدست اوردن
gains U بدست اوردن
acquirability U امکان بدست اوردن
recovers U دوباره بدست اوردن
to get back U دوباره بدست اوردن
to come into a property U دارایی را بدست اوردن
step into U بسهولت بدست اوردن
recovering U دوباره بدست اوردن
have U بدست اوردن دارنده
having U بدست اوردن دارنده
recover U دوباره بدست اوردن
attained U بدست اوردن بانتهارسیدن
attain U بدست اوردن بانتهارسیدن
regained U دوباره بدست اوردن
insure U بیمه بدست اوردن
recoup U دوباره بدست اوردن
regain U دوباره بدست اوردن
recouped U دوباره بدست اوردن
regains U دوباره بدست اوردن
recouping U دوباره بدست اوردن
regaining U دوباره بدست اوردن
get back U دوباره بدست اوردن
to pander any one's lust U دل کسیرا بدست اوردن
retrieve U دوباره بدست اوردن
finagle U باحیله بدست اوردن
optimization U بدست اوردن حد مطلوب
retrieved U دوباره بدست اوردن
retrieves U دوباره بدست اوردن
strike a balance U موازنه بدست اوردن
attaining U بدست اوردن بانتهارسیدن
attains U بدست اوردن بانتهارسیدن
recoups U دوباره بدست اوردن
recover U دوباره بدست اوردن بازیافتن
bought U خریداری کردن بدست اوردن
gets U بدست اوردن فراهم کردن
recovering U دوباره بدست اوردن بازیافتن
enters U بدست اوردن قدم نهادن در
recovers U دوباره بدست اوردن بازیافتن
entered U بدست اوردن قدم نهادن در
enter U بدست اوردن قدم نهادن در
getting U بدست اوردن فراهم کردن
win U بدست اوردن تحصیل کردن
wins U بدست اوردن تحصیل کردن
bring in U امتیاز بدست اوردن در پایگاه
circumstantiate U قرائن وامارت را بدست اوردن
resuming U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
impetrate U با عجز و لابه بدست اوردن
resume U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
get U بدست اوردن فراهم کردن
What is worth doing is worth doing well . <proverb> U کارى ارزش دارد که خوب انجام گیرد .
mutatis mutandis U عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن
constant temperature pressure U welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
reaped U جمع اوری کردن بدست اوردن
finagle U بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
reaping U جمع اوری کردن بدست اوردن
pre empt U با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
stone pit U محل بدست اوردن اطلاعات اجر
reoccupy U دنبال کردن دوباره بدست اوردن
reaps U جمع اوری کردن بدست اوردن
reap U جمع اوری کردن بدست اوردن
bobs U ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing U ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
racketeer U از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
investigating U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigates U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
bob U ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
split the uprights U امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
cards U امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
investigated U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
card U امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
investigate U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
racketeers U از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
grossest U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
take over U بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
grossing U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosser U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
gross U کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
bainite U باینات
celsius temperature scale U مقیاس دمای سلسیوس مثیاس دمای سانتی گراد
austenic steel U فولاد استنیت
pedestals U میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
pedestal U میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
media U هر ماده فیزیکی که برای ذخیره داده به کار می رود
hash U سیستم کدگذاری مشتق شده از کد ASCII که شماره کدها برای سه حرف اول افزوده می شوند تا عدد جدیدی برای کد hash بدست اید
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mirror writing shadow reading U کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
landline U خط وط ارتباطی که از کابل برای اتصال فیزیکی و الکتریکی دو وسیله استفاده می کنند
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
tenor U بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
tenors U بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
gather shot U ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
baseline document U سندی که یک مرجع برای تغییرات یک سیستم کامپیوتری میباشد
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
log wood U درخت بقم [در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
hurrying U بستوه اوردن باشتاب انجام دادن
hurries U بستوه اوردن باشتاب انجام دادن
hurry U بستوه اوردن باشتاب انجام دادن
medium U هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
mediums U هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
stocker U اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
constants U ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant U ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
to turn off U خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
labor of love <idiom> U انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
hash U سیستم کدگذاری برای کد hash بدست آید
decarburizing U گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
penny a liner U کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
centigrade temperature scale U مقیاس دمای سانتی گراد مقیاس دمای سلیسوس
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
bids U بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
bid U بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
practical extraction and report language U برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
changes U نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
updates U فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
updated U فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
update U فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
changing U نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
change U نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
changed U نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
scan U بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned U بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scans U بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
MIP mapping U روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
straddle trench U خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
verbal note U شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
setup U توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
transaction U فایل حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
tentering U دار کشی [میخ کشی ] [اینکار برای اصلاح کجی یا سره فرش صورت می گیرد.]
price line pricing U قیمت گذاری ثابت برای یک گروه کالا
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
finite precision numbers U استفاده از تعداد بیتهای ثابت برای نمایش اعداد
drag bunt U ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
Thanks for calling back. U با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
to pick on U برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
for doing it U برای انجام ان
adjective colour U زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
hawking U شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com