English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
malnutrition U تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sitology U علم تغذیه ورژیم غذایی
provision room U انبار مواد غذایی
Adulterated foodstuff. U مواد غذایی تقلبی
commissary store annex U شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
cure meat U نمک سود کردن مواد غذایی
self digestion U جذب خود بخود مواد غذایی
ration credit U تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
commissaries U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
k ration U بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
In the long run fatty food makes your arteries clog up. U در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
saprophagous U تغذیه کننده از مواد پوسیده والی
agrobiology U مطالعهء مواد غذایی خاک زیست شناسی خاک
dystrohpy U تغذیه معیوب یاناقص نقص تغذیه
ptomaine U مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
to fall short U نرسیدن
to miss fire U نرسیدن
friction feed U تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
transudate U مواد فرانشت شده مواد مترشحه
durable material U مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
talk out of <idiom> U به نتیجه نرسیدن
to came a howler U به نتیجه نرسیدن
miscarries U بجایی نرسیدن
miscarrying U بجایی نرسیدن
to come a mucker U به نتیجه نرسیدن
to be dashed to the ground U به نتیجه نرسیدن
fall through U به نتیجه نرسیدن
to come to grief U به نتیجه نرسیدن
to fall to the ground U به نتیجه نرسیدن
to fall through U به نتیجه نرسیدن
miscarry U بجایی نرسیدن
to miss one's tip U بمقصود نرسیدن
slow-down <idiom> U به توقف کامل نرسیدن
dye-stuff U ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux U نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzyme U مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzymes U مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
gangrene U فساد عضو براثر نرسیدن خون
Better late than never. <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
knock knee U کجی زانو به درون دراثرمرض یا نرسیدن موادغذایی
Better late than never! <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
bedsore U زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
slated items U مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
alimentary U غذایی
mess U هم غذایی
alimental U غذایی
dietetical U غذایی
trophic U غذایی
messes U هم غذایی
food perference U رجحان غذایی
food pyramid U هرم غذایی
foodstuff U ماده غذایی
foodstuffs U ماده غذایی
food program U برنامه غذایی
rations U جیره غذایی
dieted U رژیم غذایی
food preference U پسند غذایی
rationed U جیره غذایی
ration U جیره غذایی
food industries U صنایع غذایی
food packet U بسته غذایی
food dtufe stuff U ماده غذایی
food poisoning U مسمویت غذایی
diets U برنامه غذایی
diets U رژیم غذایی
dieting U رژیم غذایی
food chain U زنجیره غذایی
food chains U زنجیره غذایی
dieting U برنامه غذایی
dieted U برنامه غذایی
diet U رژیم غذایی
diet U برنامه غذایی
food deprivation U محرومیت غذایی
food web U شبکه غذایی
nutritiveness U خاصیت غذایی
regimen U پرهیز غذایی
lymph U شیره غذایی
regimens U پرهیز غذایی
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
dietary U مربوط به رژیم غذایی
micronutrient U عنصر غذایی کم مصرف
dietetics U برنامه ریزی غذایی
grazing food chain U زنجیره غذایی چرندگان
dietetic U وابسته به رژیم غذایی
macronutrient U عنصر غذایی پر مصرف
dailgy food allowance U جیره غذایی روزانه
botulism U مسمومیت غذایی حاد
desiccant U مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
table of food equivalents U جدول ارزش جیره غذایی
master menu U برنامه غذایی اصلی یکان
stirabout U غذایی شبیه اش جو جنب وجوش
ration basis U مبنای محاسبه جیره غذایی
nutrients U ماده مقوی از لحاظ غذایی
nutrient U ماده مقوی از لحاظ غذایی
ration factor U ضریب اماد جیره غذایی
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
master menu U لیست مبنای جیره غذایی اصلی
convenience foods U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience food U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
to have the munchies for something U یکدفعه هوس چیزی [غذایی] را کردن
ration scale U مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
dietetics U فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
shorter U ناقص
mutilate U ناقص
defective U ناقص
mutilated U ناقص
manque U ناقص
roughcast U ناقص
deficient U ناقص
skimpy U ناقص
inadequate U ناقص
mutilates U ناقص
imcomplete U ناقص
imperfective U ناقص
unperfect U ناقص
stickit U ناقص
violators U ناقص
violator U ناقص
rudimentary U ناقص
inconsummate U ناقص
rudimental U ناقص
in defect U ناقص
incomplete flower U گل ناقص
mutilating U ناقص
incomplete U ناقص
short U ناقص
shortest U ناقص
malformed U ناقص
imperfect U ناقص
faulty U ناقص
incorrect U ناقص
half-baked U ناقص
meagre U ناقص
imcomplete ditch U گود ناقص
mutilator U ناقص کننده
truncated distribution U توزیع ناقص
deformed U ناقص شده
misshapen U ناقص الخلقه
flawed U معیوب ناقص
paraparesis U فلج ناقص پا
wanting in reason U ازعقل ناقص
hemiplegia U فلج ناقص
annular eclipse U خسوف ناقص
truncation U ناقص سازی
imperfect market U بازار ناقص
in my poor opinion U بعقیده ناقص من
lacks U ناقص بودن
lacked U ناقص بودن
lack U ناقص بودن
half U شریک ناقص
nubbin U میوه ناقص
apoplexy U سکتهء ناقص
half U بطور ناقص
ills U بطور ناقص
incomplete induction U استقراء ناقص
incomplete breakdown U شکست ناقص
incapacious U بی گنجایش ناقص
in my poor opinion U بعقل ناقص من
paralysis U سکته ناقص
misfiring U احتراق ناقص
blastie U ناقص الخلقه
deficiently U بطور ناقص
mooncalf U ناقص الخلقه
moon calf U خلقت ناقص
ill U بطور ناقص
demonish U ناقص کردن
missed approach U فرود ناقص
miscreation U خلقت ناقص
imperfect competition U رقابت ناقص
defectively U بطور ناقص
erectio deficiens U نعوظ ناقص
ill- U بطور ناقص
faulty design U طرح ناقص
faulty switching U سوئیچینگ ناقص
imperfectly U بطور ناقص
framentary U شکسته ناقص
frustum U هرم ناقص
tracheid U اوند ناقص
to put in rime U قافیه ناقص
frustum U مخروط ناقص
paresis U فلج ناقص
half truth U حقیقت ناقص
half baked U ناپخته ناقص
overshoot U فرود ناقص هواپیما
incomplete pictures test U ازمون تصویرهای ناقص
heterometabolous U دارای دگردیسی ناقص
overshooting U فرود ناقص هواپیما
overshoots U فرود ناقص هواپیما
heterometabolic U دارای دگردیسی ناقص
partial color blindness U رنگ کوری ناقص
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
to do by halves U ناقص انجام دادن
oafs U بچه ناقص الخلقه
unemployment equilibrium U تعادل در اشتغال ناقص
fragmentary U ریز شده ناقص
parachromatopsia U رنگ کوری ناقص
sketchier U از روی عجله ناقص
sketchiest U از روی عجله ناقص
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com