Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
qualifies
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualify
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
empower
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
authentication
U
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
locating
U
تعیین کردن معلوم کردن
assigned
U
ارجاع کردن تعیین کردن
defines
U
تعیین کردن تعریف کردن
limit
U
محدود کردن تعیین کردن حد
locate
U
تعیین کردن معلوم کردن
assigns
U
ارجاع کردن تعیین کردن
defined
U
تعیین کردن تعریف کردن
assign
U
ارجاع کردن تعیین کردن
define
U
تعیین کردن تعریف کردن
locates
U
تعیین کردن معلوم کردن
assigning
U
ارجاع کردن تعیین کردن
located
U
تعیین کردن معلوم کردن
defining
U
تعیین کردن تعریف کردن
benumb
U
بی قدرت کردن
appointe
U
تعیین کردن
fixes
U
تعیین کردن
slates
U
تعیین کردن
blood type
U
تعیین کردن
determine
U
تعیین کردن
determining
U
تعیین کردن
blood group
U
تعیین کردن
tell off
U
تعیین کردن
bound
U
تعیین کردن
identified
U
تعیین کردن
ascertian
U
تعیین کردن
blood types
U
تعیین کردن
specifies
U
تعیین کردن
identifies
U
تعیین کردن
formulation
U
تعیین کردن
blood groups
U
تعیین کردن
fix on
U
تعیین کردن
specifying
U
تعیین کردن
slate
U
تعیین کردن
determines
U
تعیین کردن
identify
U
تعیین کردن
specify
U
تعیین کردن
slated
U
تعیین کردن
appoints
U
تعیین کردن
identifying
U
تعیین کردن
fix
U
تعیین کردن
appoint
U
تعیین کردن
reception
U
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
diffusion
U
کم کردن از قدرت تخلیه فشار
receptions
U
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
traction
U
قدرت کشش بکسل کردن
identified
U
تعیین هویت کردن
stating
U
تعیین کردن حال
quantifying
U
کمیت را تعیین کردن
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
state
U
تعیین کردن حال
abound
O
تعیین حدود کردن
state-
U
تعیین کردن حال
states
U
تعیین کردن حال
stated
U
تعیین کردن حال
predestine
U
قبلا تعیین کردن
pin point
U
تعیین محل کردن
assesses
U
تعیین کردن بستن
identifying
U
تعیین هویت کردن
quantifies
U
کمیت را تعیین کردن
identify
U
تعیین هویت کردن
quantified
U
کمیت را تعیین کردن
identifies
U
تعیین هویت کردن
prifix
U
قبلا تعیین کردن
clearance
U
تعیین صلاحیت کردن
to fix quota
U
تعیین سهمیه کردن
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
genealogize
U
تعیین نسب کردن
quantify
U
کمیت را تعیین کردن
delimiting
U
تعیین کردن حدود
delimit
U
تعیین کردن حدود
demarcate
U
تعیین حدود کردن
fix
U
تعیین کردن قراردادن
peg
U
تعیین حدود کردن
appraisals
U
تعیین قیمت کردن
pegs
U
تعیین حدود کردن
delimited
U
تعیین کردن حدود
delimits
U
تعیین کردن حدود
demarcating
U
تعیین حدود کردن
demarcates
U
تعیین حدود کردن
assess
U
تعیین کردن بستن
assessed
U
تعیین کردن بستن
rezone
U
از نومحدوده تعیین کردن
located
U
تعیین محل کردن
assessing
U
تعیین کردن بستن
locates
U
تعیین محل کردن
locating
U
تعیین محل کردن
appraisal
U
تعیین قیمت کردن
fixes
U
تعیین کردن قراردادن
admeasure
U
تعیین حصه کردن
locate
U
تعیین محل کردن
demarcated
U
تعیین حدود کردن
image degradation
U
کم کردن قدرت تصویربرداری یک دستگاه رادار
locating
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
routes
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
state
U
تعیین کردن وقرار دادن
quantitate
U
چندی چیزی را تعیین کردن
state-
U
تعیین کردن وقرار دادن
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
stated
U
تعیین کردن وقرار دادن
states
U
تعیین کردن وقرار دادن
stating
U
تعیین کردن وقرار دادن
subrogate
U
قائم مقام تعیین کردن
prescribe
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribing
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribed
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
route
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
prescribes
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
plot
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
exact location
U
تعیین کردن محل دقیق نقاط
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
grant a period of grace
U
ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
to piss off the wrong people
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
appraise
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to orient compound
U
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
authentication
U
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
subversion
U
نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
doctrines
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
carring over
U
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
fixes
U
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fix
U
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
duty assignment
U
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
cartels
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
creativeness
U
قدرت خلاقه قدرت ابداع
tasking
U
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
dictatorship of proletariat
U
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
cost center
U
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
countervailing power
U
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
dye analysis
U
[آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
authoritarainism
U
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
dosimetry
U
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
radar discrimination
U
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit
U
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
air priorities committee
U
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
convoy routing
U
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
radar locating
U
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com