Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pacta sunt servanda
U
تعهد الزام اور است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
committal
U
تعهد الزام
Other Matches
restitution of conjugal rights
U
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
consideration
U
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
considerations
U
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
warranties
U
تضمین تعهد تعهد قانونی
warranty
U
تضمین تعهد تعهد قانونی
convincement
U
الزام
necessity
U
الزام
requirement
U
الزام
commitments
U
الزام
irremissibility
U
الزام
obstriction
U
الزام
tie
U
الزام
ties
U
الزام
obligation
U
الزام
obligations
U
الزام
commitment
U
الزام
mandatory
U
الزام اور
bindings
U
الزام اور
binding
U
الزام اور
obligatory
U
الزام اور
liabilities
U
الزام مسئولیت
imperative
U
الزام اور
imperatives
U
الزام اور
of obligation
U
الزام اور
promissory
U
الزام اور
irremissible
U
الزام اور
convincingness
U
قوت الزام
liability
U
الزام مسئولیت
case of necessity
U
حالت الزام و ضرورت
it is binding on me
U
برای من الزام اوراست
acceptance duty
U
الزام به قبولی نویسی
de rigueur
U
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
binds
U
الزام اور وغیر قابل فسخ کردن
bind
U
الزام اور وغیر قابل فسخ کردن
subscribed
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
unilateral contract
U
پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
obligation
U
تعهد
assunption
U
تعهد
oblogation
U
تعهد
engagement
U
تعهد
committment
U
تعهد
assumpsit
U
تعهد
bank bond
U
تعهد
engagements
U
تعهد
obstriction
U
تعهد
undertaking
U
تعهد
sponsion
U
تعهد
obligations
U
تعهد
bond
U
تعهد
contract
U
تعهد
assurance
U
تعهد
mandating
U
تعهد
mandates
U
تعهد
mandated
U
تعهد
mandate
U
تعهد
onus
U
تعهد
guarantees
U
تعهد
assurances
U
تعهد
assumes
U
تعهد
liability
U
تعهد
warranties
U
تعهد
warranty
U
تعهد
liabilities
U
تعهد
guaranteed
U
تعهد
commitments
U
تعهد
commitment
U
تعهد
assume
U
تعهد
guarantee
U
تعهد
enterprise
U
تعهد تجارت
implied assumpist
U
تعهد ضمنی
termination of an obligation
U
انقضاء تعهد
breach of an obligation
U
تخلف از تعهد
covenants
U
تعهد کردن
liability to disease
U
تعهد امادگی
subscriber
U
تعهد کننده
subscriptions
U
تعهد پرداخت
discharge of an obligation
U
سقوط تعهد
subscription
U
تعهد پرداخت
subscribers
U
تعهد کننده
extinction of an obligation
U
انقضاء تعهد
honoured
U
انجام تعهد
fulfilment of an obligation
U
اجرای تعهد
fulfilment of an obligation
U
ایفاء تعهد
to take on
U
تعهد کردن
mature obligation
U
تعهد حال
nonalignment
U
عدم تعهد
honored
U
انجام تعهد
honours
U
انجام تعهد
underwrite
U
تعهد کردن
underwrites
U
تعهد کردن
underwriting
U
تعهد کردن
underwritten
U
تعهد کردن
substitution of a different obligation
U
تبدیل تعهد
honouring
U
انجام تعهد
substitution of an obligation
U
تبدیل تعهد
honoring
U
انجام تعهد
without engagement
U
فاقد تعهد
honors
U
انجام تعهد
honour
U
انجام تعهد
warranty
U
تعهد کننده
take on
U
تعهد کردن
underwrote
U
تعهد کردن
warranties
U
تعهد کننده
undertakes
U
تعهد کردن
undertaken
U
تعهد کردن
undertake
U
تعهد کردن
covenant
U
تعهد کردن
recognizance
U
تعهد نامه
preengagement
U
تعهد قبلی
peremptory undertaking
U
تعهد قاطع
enterprises
U
تعهد تجارت
long tail liability
U
تعهد طولانی مدت
good performance bond guarntee
U
وثیقه انجام تعهد
joint bond
U
تعهد یا ضمانت مشترک
warrantor
U
تعهد کننده ضامن
promissory
U
وابسته به تعهد یا قول
unilateral contract
U
تعهد یک جانبه ایقاع
pre engaged
U
دارای تعهد قبلی
novation
U
تبدیل تعهد یا مدیون
failure to comply with the transaction
U
عدم ایفاء تعهد
binding cover
U
پوشش تعهد شده
honors
U
ایفای تعهد کردن
honour
U
ایفای تعهد کردن
honoured
U
ایفای تعهد کردن
honouring
U
ایفای تعهد کردن
honours
U
ایفای تعهد کردن
bond
U
تعهد موافقت نامه
liability
U
تعهد موجودی بانکی
honoring
U
ایفای تعهد کردن
plight
U
تعهد دادن گرفتاری
disengagement
U
رهایی از قید یا تعهد
honored
U
ایفای تعهد کردن
pledge
U
تعهد والتزام گروگذاشتن
pledged
U
تعهد والتزام گروگذاشتن
pledges
U
تعهد والتزام گروگذاشتن
pledging
U
تعهد والتزام گروگذاشتن
liabilities
U
تعهد موجودی بانکی
dishonours
U
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonouring
U
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonoured
U
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonour
U
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonoring
U
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonored
U
تعهد خود رامحترم نشمردن
guaranty
U
تضمین ضمانت یا تعهد کردن
covenants
U
منشور عقد بستن تعهد
dishonors
U
تعهد خود رامحترم نشمردن
long term credit commitment
U
تعهد اعتبار بلند مدت
covenant in low
U
تعهد ناشی ازحکم قانون
covenant
U
منشور عقد بستن تعهد
subscriptions
U
وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
subscription
U
وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
offset of one obligation against another
U
تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
tacit
U
تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
sign off
U
از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
collateral
U
عین مرهونه مال گرویی وثیقه انجام تعهد
onerous property
U
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
peremptory undertaking
U
تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
implied assumpist
U
تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
we underwrite the company
U
ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
liquidated damages
U
خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
warrants
U
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
U
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted
U
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant
U
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
pre engage
U
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
novatio non presumiter
U
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
grants
U
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted
U
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant
U
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
nonappropriated funds
U
اعتبارات غیر سازمانی اعتبارات تعهد نشده
uncommitted
U
غیر متعهد نشده تعهد نشده
covenant runing with land
U
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
warranties
U
امرمورد تعهد یا تضمین تضمین
warranty
U
امرمورد تعهد یا تضمین تضمین
locarno treaty
U
بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
contract
U
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com