English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prorogate U تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
postponing U بتعویق انداختن موکول کردن
postponed U بتعویق انداختن موکول کردن
postpones U بتعویق انداختن موکول کردن
postpone U بتعویق انداختن موکول کردن
defers U بتعویق انداختن تاخیرکردن
deferring U بتعویق انداختن تاخیرکردن
defer U بتعویق انداختن تاخیرکردن
reprieving U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieve U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieves U مجازات کسی را بتعویق انداختن
retard U بتعویق انداختن عقب افتاده
reprieved U مجازات کسی را بتعویق انداختن
retarding U بتعویق انداختن عقب افتاده
retards U بتعویق انداختن عقب افتاده
adjourned U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourn U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourning U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourns U بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
shut U تعطیل کردن
shut down U تعطیل کردن
shuts U تعطیل کردن
to close down U تعطیل کردن
vacating U تعطیل کردن
vacates U تعطیل کردن
prorogue U تعطیل کردن
shutting U تعطیل کردن
stop U تعطیل کردن
vacated U تعطیل کردن
stops U تعطیل کردن
vacate U تعطیل کردن
stopped U تعطیل کردن
stopping U تعطیل کردن
stopping the work U تعطیل کردن کار
suspend U موقتا" تعطیل کردن
suspending U موقتا" تعطیل کردن
lockup U تعطیل کردن اموزشگاه
lockups U تعطیل کردن اموزشگاه
suspends U موقتا" تعطیل کردن
recesses U موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
recess U موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
postponing U بتعویق افتادن
postpones U بتعویق افتادن
postponed U بتعویق افتادن
postpone U بتعویق افتادن
continuance U تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrance U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrances U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrancing U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entranced U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
holiday U تعطیل
holidays U تعطیل
standstill U تعطیل
standstil U تعطیل
suspension U تعطیل
tie-up U تعطیل
suspensions U تعطیل
prorogation U تعطیل
cessation U تعطیل
tie-ups U تعطیل
shut down U تعطیل
vacation U تعطیل
vacations U تعطیل
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
vacation monthes long U تعطیل 3 ماه
shutdown U تعطیل شدن
holidays U تعطیل مذهبی
adjournments U تعطیل موقتی
shut down point U نقطه تعطیل
shutting U تعطیل شدن
holiday U تعطیل مذهبی
lock out U تعطیل کارخانه
shutdowns U تعطیل شدن
vacation U به تعطیل رفتن
work stoppage U تعطیل در کار
red day U روز تعطیل
prorogate U تعطیل شدن
poetical U حبس تعطیل
prorogue U تعطیل شدن
holy day U تعطیل مذهبی
play day U روزبیکاری یا تعطیل
shut U تعطیل شدن
cut back U تعطیل کارخانه
shuts U تعطیل شدن
adjournment U تعطیل موقتی
shut down U تعطیل شدن
prorogation of parliament U تعطیل مجلس
make and mand U تعطیل نیمروزه
Sabbath U روز تعطیل
vacations U به تعطیل رفتن
trachle U تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
holyday U روز تعطیل مذهبی
the parliament is up U مجلس تعطیل است
weekends U تعطیل اخرهفته را گذراندن
shutt down U تعطیل شدن بستن
holiday routine U برنامه روز تعطیل
rope yarn sunday U بعد از فهرروز تعطیل
weekend U تعطیل اخرهفته را گذراندن
Sunday U مربوط به یکشنبه تعطیل
recess U تعطیل موقتی تنفس
the school is out U مدرسه تعطیل است
recesses U تعطیل موقتی تنفس
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
Sundays U مربوط به یکشنبه تعطیل
lockouts U تعطیل کار از طرف کارفرما
lockout U تعطیل کار از طرف کارفرما
haste makes waste U تعجیل موجب تعطیل است
to shut down U تعطیل شدن پایین اوردن
slots U انداختن چفت کردن
hurtling U پرت کردن انداختن
hurtle U پرت کردن انداختن
tossed U پرت کردن انداختن
slotting U انداختن چفت کردن
hurtled U پرت کردن انداختن
launches U انداختن پرت کردن
toss U پرت کردن انداختن
hurtles U پرت کردن انداختن
launched U انداختن پرت کردن
to put by U دور انداختن رد کردن
to set off U انداختن برابر کردن
launch U انداختن پرت کردن
to let fly U انداختن تیرخالی کردن
spit U سوراخ کردن تف انداختن
launching U انداختن پرت کردن
spits U سوراخ کردن تف انداختن
slot U انداختن چفت کردن
lay aside U پس انداز کردن انداختن
putting U تعویض کردن انداختن
tossing U پرت کردن انداختن
put U تعویض کردن انداختن
puts U تعویض کردن انداختن
tosses U پرت کردن انداختن
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
weekender U کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
sabbatarianism U اعتقاد به تعطیل کار و عبادت دریکشنبه ها
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
engage U مجذوب کردن درهم انداختن
desolate U از ابادی انداختن مخروبه کردن
involve U گیر انداختن وارد کردن
engages U مجذوب کردن درهم انداختن
operate U اداره کردن راه انداختن
throwin U در دنده انداختن تزریق کردن
kidding U دست انداختن مسخره کردن
defaced U ازشکل انداختن محو کردن
defaces U ازشکل انداختن محو کردن
to play the fool with any one U کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
defacing U ازشکل انداختن محو کردن
embrangle U گیر انداختن گرفتار کردن
retards U عقب انداختن اهسته کردن
retard U عقب انداختن اهسته کردن
retarding U عقب انداختن اهسته کردن
turn on U بجریان انداختن روشن کردن
put over U بتاخیر انداختن از سرباز کردن
kidded U دست انداختن مسخره کردن
paralyze U از کار انداختن بیحس کردن
deface U ازشکل انداختن محو کردن
hollers U فریاد کردن سروصداراه انداختن
involving U گیر انداختن وارد کردن
holler U فریاد کردن سروصداراه انداختن
involves U گیر انداختن وارد کردن
kid U دست انداختن مسخره کردن
hollered U فریاد کردن سروصداراه انداختن
back U پشتی کردن پشت انداختن
backs U پشتی کردن پشت انداختن
hollering U فریاد کردن سروصداراه انداختن
groove U خط انداختن شیار دار کردن
drop in U اتفاقا دیدن کردن انداختن در
operated U اداره کردن راه انداختن
grooves U خط انداختن شیار دار کردن
operates U اداره کردن راه انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
sabbatarian U مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
saint's day U روزیکه بیادگاریکی ازپیران یامقدسین تعطیل است
tangles U درهم گیر انداختن گوریده کردن
teases U اذیت کردن کسی را دست انداختن
run U به کار انداختن روشن کردن موتور
tease U اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased U اذیت کردن کسی را دست انداختن
teaze U اذیت کردن کسی را دست انداختن
runs U به کار انداختن روشن کردن موتور
catapults U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
catapulting U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
catapulted U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com