English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to plaster any one with praise U تعریف زیادبار کسی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overlay U زیادبار کردن
overlays U زیادبار کردن
overlaying U زیادبار کردن
default U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
glorify U تعریف کردن
praising U تعریف کردن
traduce U تعریف کردن
unreel U تعریف کردن
defined U تعریف کردن
defining U تعریف کردن
define U تعریف کردن
praises U تعریف کردن
defines U تعریف کردن
glorifying U تعریف کردن
praise U تعریف کردن
praised U تعریف کردن
traduced U تعریف کردن
recounting U تعریف کردن
to crack up U تعریف کردن
complimented U تعریف کردن از
say a good word for U تعریف کردن
recount U تعریف کردن
recounted U تعریف کردن
emblazon U تعریف کردن
compliment U تعریف کردن از
complimenting U تعریف کردن از
compliments U تعریف کردن از
glorifies U تعریف کردن
traducing U تعریف کردن
traduces U تعریف کردن
recounts U تعریف کردن
redefined U دوباره تعریف کردن
redefine U دوباره تعریف کردن
redefines U دوباره تعریف کردن
redefining U دوباره تعریف کردن
To blow ones own trumpet. U از خود تعریف کردن
narrating U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrates U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrated U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrate U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
Have a jock with somebody . U شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
define U تعریف کردن معنی کردن
defined U تعریف کردن معنی کردن
defining U تعریف کردن معنی کردن
defining U تعیین کردن تعریف کردن
defines U تعیین کردن تعریف کردن
defined U تعیین کردن تعریف کردن
defines U تعریف کردن معنی کردن
define U تعیین کردن تعریف کردن
elastic banding U روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
pattern U محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
patterns U محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
failed U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
cell definition U تعریف سل
explanations U تعریف
complimented U تعریف
definiens U تعریف
definition U تعریف
compliment U تعریف
compliments U تعریف
definitions U تعریف
complimenting U تعریف
extolment U تعریف
quality U تعریف
qualities U تعریف
comkplimentarily U با تعریف
portrayals U تعریف
descriptions U تعریف
portrayal U تعریف
description U تعریف
circumscription U تعریف
explanation U تعریف
data definition U تعریف داده
exponent U تعریف کننده
definition of a problem U تعریف یک برنامهThe
self aggrandizement U تعریف از خود
job definition U تعریف برنامه
definable U تعریف پذیر
problem definition U تعریف مسئله
he is well spoken of U از او تعریف می کنند
contextual definition U تعریف ضمنی
honorable U شایان تعریف
complimentary U تعریف امیز
articles U حرف تعریف
circular definition U تعریف دوری
block definition U تعریف بلوک
exponents U تعریف کننده
article U حرف تعریف
nosography U تعریف امراض
extoller U تعریف کننده
recitation U تعریف موضوع
recitations U تعریف موضوع
macro difinition U درشت تعریف
depictions U نگارش تعریف
depiction U نگارش تعریف
field definition U تعریف فیلد
operational definition U تعریف عملیاتی
macro definition U تعریف ماکرو
undefined U تعریف نشده
extoll U تعریف کننده
anarthrous U بی حرف تعریف
the d. article U حرف تعریف
macro definition U درشت تعریف
clear-cut U درست تعریف شده
undefined label U برچسب تعریف نشده
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
predefined U از پیش تعریف شده
definite a U The حرف تعریف چون
defined function U تابع تعریف شده
self flattering U تعریف کننده از خود
Defined depth finder U تعریف عمق یاب
self prasise U خودفروشی تعریف از خود
user defined U تعریف یا انتخاب کاربر
indefinably U غیر قابل تعریف
indefinable U غیر قابل تعریف
undefined entry U فقره تعریف نشده
self applauding U تعریف کننده از خود
data description language U زبان تعریف داده
data definition statement U حکم تعریف داده ها
data definition language U زبان تعریف داده ها
well defined function U تابع خوش تعریف
portraiture U پیکر نگاری تعریف
system v interface definition U تعریف میانجی سیستم 5
domain of definition U دامنه تعریف [ریاضی]
dd statement U دستور تعریف داده
dimensioning U تعریف اندازه چیزی
ddl U زبان تعریف داده
partially defined U پاره تعریف شده
user defined U تعریف شده توسط کاربر
message U قوانین از پیش تعریف شده که کد
self applause U تعریف وتمجید از خود خودستایی
predefined process U فرایند از پیش تعریف شده
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
expressions U تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
quantification U معرفی عناصر یک جسم تعریف
self congratulation U تعریف از خود تجلیل نفس
expression U تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
predefined function U تابع از پیش تعریف شده
He Spoke very highly of you. U از شما خیلی تعریف می کرد
messages U قوانین از پیش تعریف شده که کد
parameter U ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
cock-and-bull stories U داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
parameters U ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
Do you know the definition (meaning) of this word? U تعریف این لغت رامی دانید ؟
He told us what the score was. U جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
country file U را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
self aggrandizing U تعریف کننده از مقام خود خودبزرگساز
redefinable U انچه مجددا قابل تعریف است
predefined process symbol U نماد فرایند از پیش تعریف شده
ambiguities U آنچه به روشنی تعریف نشده است
ambiguity U آنچه به روشنی تعریف نشده است
cock and bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
predefined process symbol U علامت فرایند از پیش تعریف شده
dd name U برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
Give me a full account of the events. U جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
Now I am going to tell you something. U حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
user defined key U کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
prosopopoeia U تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
hot zone U ناحیه تعریف شده توسط استفاده کننده
typed U تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
polarity U تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
vdl U زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
polarities U تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
type U تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
user defined function U عملکردی که توسط استفاده کننده تعریف شده است
types U تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
ntsc U انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
codepages U تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
pert U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
critical path analysis U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
shorter U امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short U امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
nomenclature U سیستم از پیش تعریف شده برای انتساب کلمات و نشانه ها به اعداد یا اصط لاحات
shortest U امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
point set curve U منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
file level model U نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
volts U واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
volt U واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
default U مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulting U مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulted U مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
all points addressable mode U حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
defaults U مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
protocol U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocols U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
soft keys U کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
null cycle U زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
eia U استانداردی که سیگنالهای واسط را تعریف میکند و نیز نرخ ارسال و قدرتی که برای ارتباط ترمینال به مودم ها به کار می رود
macro U زبان برنامه نویسی که به برنامه نویس امکان تعریف و استفاده از دستورات ماکرو میدهد
classing U در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
class U در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classes U در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com