Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
over crowding
U
تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
qualified indorsement
U
فهرنویسی برات یا سفته با ذکرمطلبی که مسئوولیت فهرنویس را نسبت به ان چه قانون مقرر داشته است محدودتر یا وسیعتر کند
minimim wage law
U
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
code
U
قانون قاعده مقرر
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
few
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewer
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewest
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
odder
U
سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
odd
U
سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
oddest
U
سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
parity
U
سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای ارسالی باید تعداد یکهای دودویی زوج داشته باشند
parity
U
سیسم برسی خطا که هر سری بیتهای ارسالی باید تعداد یکهای دودویی فرد داشته باشند
legal reserves
U
مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
turret motife
U
طرح شیروان
[این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
component efficiency
U
میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
One day I want to have a horse of my very own.
U
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
delta clock
U
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
dwellers
U
ساکنین
citizenship
U
ساکنین
citizenry
U
ساکنین
indo chinese
U
ساکنین هندوچین
residents of tehran
U
ساکنین تهران
populace
U
ساکنین یک محل
townships
U
ساکنین قصبه یاشهرستان
township
U
ساکنین قصبه یاشهرستان
antipole
U
ساکنین نقاط متقاطر در روی زمین
Antipodes
U
ساکنین نقاط متقاطردر روی زمین
combinatorics
U
محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
roundest
U
تعداد تیر تعداد شلیک دور
round
U
تعداد تیر تعداد شلیک دور
antipodal
U
مربوط به ساکنین ینگی دنیا واقع در طرف مقابل زمین مستقیما
oddest
U
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd
U
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder
U
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code
U
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
U
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
U
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
penal statute
U
قانون جزایی قانون مجازات
canon
U
قانون کلی قانون شرع
say's law
U
قانون سی . براساس این قانون
canons
U
قانون کلی قانون شرع
statutory law
U
مقرر
instructions
U
مقرر
instruction
U
مقرر
statutory
U
مقرر
regular
U
مقرر
regulars
U
مقرر
due
U
مقرر
provision
U
مقرر کردن
defaulting
U
در موعد مقرر
due
U
لازم مقرر
prescript
U
مقرر شده
statutory
U
قانونی مقرر
thetical
U
مقرر معین
defaults
U
در موعد مقرر
regulars
U
معین مقرر
adjudge
مقرر داشتن
due date
U
موعد مقرر
defaulted
U
در موعد مقرر
default
U
در موعد مقرر
relevant time
U
موعد مقرر
pass a resolution
U
مقرر داشتن
governs
U
مقرر داشتن
governed
U
مقرر داشتن
thetic
U
مقرر معین
govern
U
مقرر داشتن
courier station
U
مقرر پیک
regular
U
معین مقرر
agreed time
U
موعد مقرر
standard
U
مقرر قانونی
provides
U
مقرر داشتن
provide
U
مقرر داشتن
standards
U
مقرر قانونی
enactive
U
مقرر دارنده
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
foreordinate
U
از پیش مقرر کردن
adjudging
U
مقرر داشتن دانستن
exceed the deadline
U
گذشتن از مهلت مقرر
by work
U
کار غیر مقرر
assigned
U
مقرر داشتن گماشتن
assigns
U
مقرر داشتن گماشتن
assigning
U
مقرر داشتن گماشتن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
foreordain
U
از پیش مقرر کردن
adjudged
U
مقرر داشتن دانستن
assign
U
مقرر داشتن گماشتن
adjudges
U
مقرر داشتن دانستن
marginal productivity law
U
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
standards
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
resolves
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
The deadline is coming closer.
U
مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
standard
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
resolve
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
sedative
U
مسکن
residences
U
مسکن
sedatives
U
مسکن
tranquilizer
U
مسکن
residence
U
مسکن
abodes
U
مسکن
abode
U
مسکن
resiance
U
مسکن
paliative
U
مسکن
unaccommodated
U
بی مسکن
narcotic
U
مسکن
domicile
U
مسکن
roofs
U
مسکن
domiciles
U
مسکن
painkillers
U
مسکن
colony
U
مسکن
roof
U
مسکن
inhabitance
U
مسکن
domicil
U
مسکن
commorancy
U
مسکن
lodgings
U
مسکن
habitation
U
مسکن
quarters allowance
U
حق مسکن
basic allowance for quarters
U
حق مسکن
painkiller
U
مسکن
dwelling
U
مسکن
alleviator
U
مسکن
quarters
U
مسکن
dwellings
U
مسکن
habitations
U
مسکن
lodging
U
مسکن
housing
U
مسکن
assuasive
U
مسکن
calmative
U
مسکن
long house
U
مسکن
To meet a deadline .
U
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
avouch
U
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
The prescribed time - limit expires tomorrow .
U
مهلت مقرر فردا منقضی می شود
inn
U
مسکن دادن
billeting
U
مسکن عده ها
billeted
U
مسکن عده ها
billet
U
مسکن عده ها
class f allotment
U
کسورات حق مسکن
ataraxic
U
داروی مسکن
settlements
U
ته نشینی مسکن
downer
U
داروی مسکن
stead
U
مقر مسکن
bield
U
مسکن گزیدن
billets
U
مسکن عده ها
settlement
U
ته نشینی مسکن
domiciliation
U
مسکن گزینی
domiciliate
U
مسکن دادن
domiciliate
U
خانه مسکن
domicil
U
مسکن دادن
downers
U
داروی مسکن
domiciles
U
مسکن دادن
quarters in kind
U
مسکن مجانی
ataractic
U
داروی مسکن
paregoric
U
مسکن درد
housing economics
U
اقتصاد مسکن
wigwam
U
خیمه مسکن
wigwams
U
خیمه مسکن
sedative
U
داروی مسکن
sedatives
U
داروی مسکن
anodyne
U
دوای مسکن
lenitive
U
مسکن درد
housing
U
ایجاد مسکن
palliative
U
مسکن موقتی
hang out
U
مسکن کردن
inns
U
مسکن دادن
palliatives
U
مسکن موقتی
guest
U
مسکن گزیدن
guests
U
مسکن گزیدن
quartering
U
مسکن دادن
long-house
U
مسکن اشتراکی
domicile
U
مسکن دادن
indwell
U
مسکن گزیدن
anticipation
U
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
essoin
U
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
acetaminophen
U
استامینوفن که مسکن است
laager
U
در اردو مسکن گزیدن
kraals
U
در دهکده مسکن دادن
habitat
U
مسکن طبیعی بوم
kraal
U
در دهکده مسکن دادن
habitats
U
مسکن طبیعی بوم
narcotize
U
داروی مسکن دادن
anodyne
U
تسکین دهنده مسکن
cash discount
U
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
inhabiting
U
مسکن گزیدن سکنی گرفتن در
class q allotment
U
کسورات حق مسکن درجه داران
rooms
U
مسکن گزیدن منزل دادن به
room
U
مسکن گزیدن منزل دادن به
inhabit
U
مسکن گزیدن سکنی گرفتن در
The price includes flights and accommodation.
U
بها پرواز و مسکن را در بر دارد.
inhabits
U
مسکن گزیدن سکنی گرفتن در
palliative
U
مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
palliatives
U
مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
paregoric
U
تخفیف دهنده درد تنتور مسکن
the law does not apply to him
U
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there.
U
شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com