English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
unsettled U تصفیه نشده
outstanding U تصفیه نشده
outstandingly U تصفیه نشده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
aquavitae U الکل تصفیه نشده
muscovado U قند تصفیه نشده
Other Matches
unpremediated U پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unpicked U نچیده گزین نشده انتخاب نشده
uncommitted U غیر متعهد نشده تعهد نشده
unbroke U رام نشده سوقان گیری نشده
unobligated U اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unborn U هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unbaoked U سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
uncharged U محسوب نشده رسمامتهم نشده
unredeemed U جبران نشده سبک نشده
irredenta U انجام نشده جبران نشده
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
inconsummate U تکمیل نشده انجام نشده
unsifted U الک نشده رسیدگی نشده
unasked U خواسته نشده پرسیده نشده
unset U جایگزین نشده جاانداخته نشده
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
unsought U جستجو نشده کشف نشده
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete U انجام نشده پر نشده
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
administration U تصفیه
administrations U تصفیه
clarification U تصفیه
water purification U تصفیه اب
settlement U تصفیه
settlements U تصفیه
infiltration U تصفیه
conciliation U تصفیه
adjustments U تصفیه
adjustment U تصفیه
liquidation U تصفیه
fining U تصفیه
arrangements U تصفیه
clearance U تصفیه
arrangement U تصفیه
purgation U تصفیه
percolation U تصفیه
rectification U تصفیه
depuration U تصفیه
water softener U اب تصفیه کن
water softeners U اب تصفیه کن
expurgation U تصفیه
refine U تصفیه شدن
refines U تصفیه کردن
administrator U مدیر تصفیه
refines U تصفیه شدن
refine U تصفیه کردن
liquidators U مدیر تصفیه
accommodated U تصفیه کردن
liquidator U مدیر تصفیه
administrators U مدیر تصفیه
rectify U تصفیه کردن
reconciles U تصفیه کردن
to pay off U تصفیه کردن
reconcile U تصفیه کردن
rectified U تصفیه کردن
accommodates U تصفیه کردن
accommodate U تصفیه کردن
clarifying U تصفیه کردن
clarify U تصفیه کردن
rectifies U تصفیه کردن
clarify U تصفیه شدن
clarifies U تصفیه کردن
clarifies U تصفیه شدن
try U تصفیه کردن
tries U تصفیه کردن
reconciling U تصفیه کردن
sewage purification U تصفیه فاضلاب
official liquidator U مدیر تصفیه
gold refining U تصفیه طلا
gold parting U تصفیه طلا
gas cleaning U تصفیه گاز
secondary treatment U تصفیه دومین
expurgatory U تصفیه کننده
expurgator U تصفیه کننده
depurator U تصفیه کننده
depuratory U تصفیه کننده
depurative U تصفیه کننده
depurate U تصفیه کردن
order of discharge U حکم تصفیه
to set at rest U تصفیه کردن
refinef copper U مس تصفیه شده
rarify U تصفیه کردن
rarefy U تصفیه کردن
puriform U تصفیه کردن
smeet U تصفیه کردن
purificator U تصفیه کننده
purification U شستشو تصفیه
primary treatment U تصفیه نخستین
to a upon U تصفیه کردن
to pay out U تصفیه کردن
overrefinement U تصفیه بسیار
calcine U تصفیه کردن
calcining method U روش تصفیه
calcining klin U بوته تصفیه
refinery U تصفیه خانه
refineries U تصفیه خانه
catharsis U تصفیه تطهیر
administers U تصفیه کردن
administering U تصفیه کردن
administered U تصفیه کردن
administer U تصفیه کردن
have it out with someone <idiom> U تصفیه حساب
official receiver U مدیر تصفیه
zone purification U تصفیه منطقهای
break up price U بهای تصفیه
average adjustment U تصفیه خسارت
administratrix U مدیره تصفیه
sublimating U تصفیه کردن
sublimates U تصفیه کردن
sublimated U تصفیه کردن
sublimate U تصفیه کردن
filtration U تصفیه پالایش
purified U تصفیه شده
refined U تصفیه شده
water sterilizing bag U کیف تصفیه اب
liquidation U تصفیه شرکت
settlements U تصفیه پرداخت
discharge U مفاصا تصفیه
accorded U تصفیه کردن
trustee U مدیر تصفیه
accord U تصفیه کردن
receiver U مدیر تصفیه
receivers U مدیر تصفیه
compounds U تصفیه کردن
compounded U تصفیه کردن
adjust تصفیه نمودن
filters U تصفیه کردن
clarifying U تصفیه شدن
settlement U تصفیه پرداخت
compound U تصفیه کردن
filter U تصفیه کردن
accords U تصفیه کردن
discharges U مفاصا تصفیه
trustees U مدیر تصفیه
acquits U پرداختن و تصفیه کردن
chastening U تصفیه وتزکیه کردن
acquitting U پرداختن و تصفیه کردن
to make odds even U اختلافات را تصفیه کردن
peaceful adjustment of disputes U تصفیه مسالمت امیز
chastened U تصفیه وتزکیه کردن
chasten U تصفیه وتزکیه کردن
liquidation of company U تصفیه امور شرکتها
clarificant U ماده تصفیه کننده
scrubbing process U فرایند شستشو و تصفیه
calcined lime U اهک تصفیه شده
gold refinery U واحد تصفیه طلا
liquidation [of something] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
settles U تصفیه حساب کردن
leaching U تصفیه بوسیله شستشو
expurgatorial U تصفیه یاتنقیح کننده
realization [American E] [of something] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
realisation [British E] [of something] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
check out U تصفیه حساب کردن
filtrate U مایع تصفیه شده
clarified U ناب تصفیه شده
purify U تصفیه کردن پالودن
purifies U تصفیه کردن پالودن
refined oil U نفت تصفیه شده
purofier U اسباب تصفیه گاز
raffinate U ماده تصفیه شده
chastens U تصفیه وتزکیه کردن
refined asphalt U قیر تصفیه شده
refined iron U اهن تصفیه شده
refined lead U سرب تصفیه شده
refined spelter U روی تصفیه شده
cathartic U تصفیه کننده روانپاکساز
purifying U تصفیه کردن پالودن
air refining U با هوا تصفیه کردن
acquit U پرداختن و تصفیه کردن
filtering U صاف کنندگی تصفیه
purificative U تصفیه کننده تصفیهای
settle U تصفیه حساب کردن
furnace refining U تصفیه و پالایش کوره
air refining process U فرایند تصفیه با هوا
provisional assignee U مدیر تصفیه موقت
sewage works {sg} U تصفیه خانه فاضلاب
waste water purification plant U تصفیه خانه فاضلاب
refines U تصفیه کردن پالودن
purificatory U تصفیه کننده تصفیهای
refine U تصفیه کردن پالودن
filterable U قابل پالایش تصفیه پذیر
filtrable U قابل پالایش تصفیه پذیر
assignees in bankruptcy U هیئت تصفیه امور ورشکسته
we squared for our meal U حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
age harden U تصفیه کردن عمل اوردن
smelts U تصفیه کردن گداخته شدن
smelted U تصفیه کردن گداخته شدن
smelt U تصفیه کردن گداخته شدن
puritaism U سخت گیری در تصفیه مذهب
clearance sales U فروش به منظور تصفیه حراج
clearance sale U فروش به منظور تصفیه حراج
accommodate U وفق دادن تصفیه کردن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
accommodated U وفق دادن تصفیه کردن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
accommodates U وفق دادن تصفیه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com