English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
have it out with someone <idiom> U تصفیه حساب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
settle U تصفیه حساب کردن
settles U تصفیه حساب کردن
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
check out U تصفیه حساب کردن
clearing a bill U محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
creditor's bill U رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
we squared for our meal U حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
Other Matches
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account U حساب صورت حساب
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
arrangements U تصفیه
percolation U تصفیه
arrangement U تصفیه
depuration U تصفیه
purgation U تصفیه
clarification U تصفیه
adjustment U تصفیه
adjustments U تصفیه
settlements U تصفیه
infiltration U تصفیه
water purification U تصفیه اب
administrations U تصفیه
clearance U تصفیه
fining U تصفیه
rectification U تصفیه
liquidation U تصفیه
administration U تصفیه
settlement U تصفیه
expurgation U تصفیه
water softener U اب تصفیه کن
water softeners U اب تصفیه کن
conciliation U تصفیه
unsettled U تصفیه نشده
smeet U تصفیه کردن
sewage purification U تصفیه فاضلاب
secondary treatment U تصفیه دومین
expurgator U تصفیه کننده
filtration U تصفیه پالایش
expurgatory U تصفیه کننده
official receiver U مدیر تصفیه
reconciles U تصفیه کردن
reconciling U تصفیه کردن
accommodate U تصفیه کردن
receivers U مدیر تصفیه
receiver U مدیر تصفیه
calcine U تصفیه کردن
to a upon U تصفیه کردن
depurative U تصفیه کننده
settlement U تصفیه پرداخت
outstandingly U تصفیه نشده
settlements U تصفیه پرداخت
outstanding U تصفیه نشده
rectify U تصفیه کردن
rectifies U تصفیه کردن
rectified U تصفیه کردن
depuratory U تصفیه کننده
puriform U تصفیه کردن
depurator U تصفیه کننده
depurate U تصفیه کردن
adjust تصفیه نمودن
liquidators U مدیر تصفیه
try U تصفیه کردن
tries U تصفیه کردن
liquidator U مدیر تصفیه
gas cleaning U تصفیه گاز
primary treatment U تصفیه نخستین
administrator U مدیر تصفیه
administrators U مدیر تصفیه
gold parting U تصفیه طلا
gold refining U تصفیه طلا
refines U تصفیه شدن
refines U تصفیه کردن
overrefinement U تصفیه بسیار
refine U تصفیه شدن
order of discharge U حکم تصفیه
refine U تصفیه کردن
purification U شستشو تصفیه
clarifies U تصفیه شدن
refinef copper U مس تصفیه شده
reconcile U تصفیه کردن
accommodates U تصفیه کردن
trustee U مدیر تصفیه
trustees U مدیر تصفیه
accommodated U تصفیه کردن
rarify U تصفیه کردن
rarefy U تصفیه کردن
clarifying U تصفیه کردن
purificator U تصفیه کننده
clarifying U تصفیه شدن
clarify U تصفیه شدن
clarifies U تصفیه کردن
official liquidator U مدیر تصفیه
administers U تصفیه کردن
zone purification U تصفیه منطقهای
accord U تصفیه کردن
refineries U تصفیه خانه
liquidation U تصفیه شرکت
sublimate U تصفیه کردن
sublimated U تصفیه کردن
accorded U تصفیه کردن
calcining method U روش تصفیه
calcining klin U بوته تصفیه
administer U تصفیه کردن
catharsis U تصفیه تطهیر
refined U تصفیه شده
purified U تصفیه شده
clarify U تصفیه کردن
administered U تصفیه کردن
administering U تصفیه کردن
refinery U تصفیه خانه
accords U تصفیه کردن
water sterilizing bag U کیف تصفیه اب
to pay out U تصفیه کردن
to pay off U تصفیه کردن
sublimating U تصفیه کردن
compounds U تصفیه کردن
discharge U مفاصا تصفیه
discharges U مفاصا تصفیه
compounded U تصفیه کردن
average adjustment U تصفیه خسارت
compound U تصفیه کردن
to set at rest U تصفیه کردن
filter U تصفیه کردن
filters U تصفیه کردن
sublimates U تصفیه کردن
break up price U بهای تصفیه
administratrix U مدیره تصفیه
liquidation [of something] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
realization [American E] [of something] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
muscovado U قند تصفیه نشده
refines U تصفیه کردن پالودن
clarificant U ماده تصفیه کننده
purifying U تصفیه کردن پالودن
purify U تصفیه کردن پالودن
purifies U تصفیه کردن پالودن
peaceful adjustment of disputes U تصفیه مسالمت امیز
refine U تصفیه کردن پالودن
realisation [British E] [of something] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
chastening U تصفیه وتزکیه کردن
chastens U تصفیه وتزکیه کردن
sewage works {sg} U تصفیه خانه فاضلاب
waste water purification plant U تصفیه خانه فاضلاب
clarified U ناب تصفیه شده
filtrate U مایع تصفیه شده
expurgatorial U تصفیه یاتنقیح کننده
aquavitae U الکل تصفیه نشده
air refining process U فرایند تصفیه با هوا
chastened U تصفیه وتزکیه کردن
chasten U تصفیه وتزکیه کردن
liquidation of company U تصفیه امور شرکتها
leaching U تصفیه بوسیله شستشو
calcined lime U اهک تصفیه شده
gold refinery U واحد تصفیه طلا
furnace refining U تصفیه و پالایش کوره
acquit U پرداختن و تصفیه کردن
acquits U پرداختن و تصفیه کردن
acquitting U پرداختن و تصفیه کردن
air refining U با هوا تصفیه کردن
refined asphalt U قیر تصفیه شده
raffinate U ماده تصفیه شده
to make odds even U اختلافات را تصفیه کردن
purofier U اسباب تصفیه گاز
refined spelter U روی تصفیه شده
cathartic U تصفیه کننده روانپاکساز
filtering U صاف کنندگی تصفیه
scrubbing process U فرایند شستشو و تصفیه
purificatory U تصفیه کننده تصفیهای
refined iron U اهن تصفیه شده
refined oil U نفت تصفیه شده
provisional assignee U مدیر تصفیه موقت
purificative U تصفیه کننده تصفیهای
refined lead U سرب تصفیه شده
clearance sales U فروش به منظور تصفیه حراج
filtrable U قابل پالایش تصفیه پذیر
filterable U قابل پالایش تصفیه پذیر
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
smelts U تصفیه کردن گداخته شدن
accommodates U وفق دادن تصفیه کردن
smelt U تصفیه کردن گداخته شدن
accommodated U وفق دادن تصفیه کردن
smelted U تصفیه کردن گداخته شدن
accommodate U وفق دادن تصفیه کردن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
clearance sale U فروش به منظور تصفیه حراج
puritaism U سخت گیری در تصفیه مذهب
assignees in bankruptcy U هیئت تصفیه امور ورشکسته
age harden U تصفیه کردن عمل اوردن
calcined ore U سنگ معدن تصفیه شده
catharsis U تصفیه وتزکیه نفس بوسیله هنر
scrubber U دستگاه تصفیه گاز کوره بلند
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
purges U تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com