Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pyroclastic
U
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lava
U
توده گداخته اتشفشانی مواد مذاب اتشفشانی
league of nations
U
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
plutonic
U
اتشفشانی
volcanic
U
اتشفشانی
plutonian
U
دوزخی اتشفشانی
volcanism
U
حالت اتشفشانی
tasite
U
صخره اتشفشانی
volcanist
U
کارشناس اتشفشانی
slag
U
گداز اتشفشانی
tuff
U
خاکستر اتشفشانی
plutonist
U
دوزخی اتشفشانی
volcanic
U
سنگهای اتشفشانی
agglomerate
U
همجوش اتشفشانی
vulcanicity
U
حالت اتشفشانی
agglomerate
U
جوش اتشفشانی
pumicite
U
خاکستر اتشفشانی
crater
U
دهانه اتشفشانی
craters
U
دهانه اتشفشانی
lapillus
U
سنگ کوچک اتشفشانی
volcanism
U
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
radar netting
U
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
vulcanization
U
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
perlite
U
نوعی شیشه اتشفشانی سنگ مروارید
gabbro
U
نوعی صخره از دسته سنگهای محترقه و اتشفشانی
volcanize
U
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
demilitarization
U
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
activities
U
فعالیت
functions
U
فعالیت
functioned
U
فعالیت
stirrings
U
فعالیت
stirred
U
فعالیت
stirs
U
فعالیت
stir
U
فعالیت
acting
U
فعالیت
actuality
U
فعالیت
function
U
فعالیت
activation
U
فعالیت
activeness
U
فعالیت
exercised
U
فعالیت
exercise
U
فعالیت
exercises
U
فعالیت
activity
U
فعالیت
optical activity
U
فعالیت نوری
operational environment
U
محیط فعالیت
operating level
U
سطح فعالیت
operant
U
فعالیت کننده
reactivation
U
فعالیت مجدد
activation
U
به فعالیت دراوردن
advertising campaign
U
فعالیت تبلیغاتی
publicity drive
U
فعالیت تبلیغاتی
activity rate
U
نرخ فعالیت
activity coefficient
U
ضریب فعالیت
random activity
U
فعالیت تصادفی
business activity
U
فعالیت بازرگانی
auxiliary activity
U
فعالیت فرعی
on stream
U
درحال فعالیت
off year
U
سال کم فعالیت
activity wheel
U
گردونه فعالیت
ventures
U
فعالیت اقتصادی
venturing
U
فعالیت اقتصادی
activity cycle
U
چرخه فعالیت
activity chart
U
نمودار فعالیت
activity analysis
U
تحلیل فعالیت
cerebration
U
فعالیت مغزی
event
U
عمل یا فعالیت
events
U
عمل یا فعالیت
ventured
U
فعالیت اقتصادی
venture
U
فعالیت اقتصادی
low activity
U
فعالیت پایین
activity time
U
زمان هر فعالیت
hey day
U
روز پر فعالیت
activity ratio
U
نسبت فعالیت
activity quotient
U
بهر فعالیت
activity of soil
U
فعالیت خاک
activity light
U
چراغ فعالیت
inaction
U
بدون فعالیت
activity drive
U
سائق فعالیت
critical activity
U
فعالیت بحرانی
activate
U
به فعالیت پرداختن
politicking
U
فعالیت سیاسی
somatotonic
U
فعالیت گرا
somatotonia
U
فعالیت گرایی
activating
U
به فعالیت پرداختن
turn over
U
عایدی فعالیت
activated
U
به فعالیت پرداختن
activates
U
به فعالیت پرداختن
inactivity
U
عدم فعالیت
igneous rock
U
سنگ اذرین سنگ اتشفشانی
backgrounds
U
فعالیت ارتباط دادهای
byways
U
کار یا فعالیت جنبی
slumping
U
کاهش فعالیت رکود
spheres
U
مرتبه حدود فعالیت
slumps
U
کاهش فعالیت رکود
electioneer
U
فعالیت انتخاباتی کردن
sphere
U
مرتبه حدود فعالیت
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
trade cycle
U
دوره فعالیت تجاری
pickup
U
تجدید فعالیت چیدن
deactivating group
U
گروه کم کننده فعالیت
slumped
U
کاهش فعالیت رکود
class i activity
U
فعالیت امادی طبقه 1
class ii activity
U
فعالیت امادی طبقه 2
slump
U
کاهش فعالیت رکود
in the swim
<idiom>
U
درکاری فعالیت داشتن
background
U
فعالیت ارتباط دادهای
byway
U
کار یا فعالیت جنبی
gross motor activity
U
فعالیت حرکت عمده
orbited
U
دور حدود فعالیت
orbit
U
دور حدود فعالیت
formed
U
سابقه فعالیت اسب
self activity
U
فعالیت خود بخود
seismism
U
فعالیت لزرشی وارتعاشی
efficiency
U
فعالیت مفید بازده
business cycle
U
دور فعالیت بازرگانی
muzzles
U
مانع فعالیت شدن
muzzle
U
مانع فعالیت شدن
orbits
U
دور حدود فعالیت
muzzling
U
مانع فعالیت شدن
muzzled
U
مانع فعالیت شدن
file activity ratio
U
نسبت فعالیت پرونده
forms
U
سابقه فعالیت اسب
activity group therapy
U
درمان با فعالیت گروهی
activity sampling
U
نمونه گیری از فعالیت
form
U
سابقه فعالیت اسب
gastrovascular
U
دارای فعالیت درمعده ورگها
extra-curricular
U
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
latest finish time
U
دیرترین زمان ختم یک فعالیت
hyperthyroid
U
ازدیاد فعالیت غذه درقی
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
work in
U
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
force activity designator
U
شماره ترتیب فعالیت یکان
take the bull by the horns
<idiom>
U
چند نوع فعالیت داشتن
abuzz
<adj.>
U
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
scope for one's energies
U
میدان برای ابراز فعالیت
activation
U
کنش ور سازی ایجاد فعالیت
activating effect of functional group
U
گروه زیاد کننده فعالیت
activity designator
U
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
precipitancy
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
precipitance
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
hyperactive
U
دارای فعالیت بیش ازاندازه
biogenic
U
محصول فعالیت موجودات زنده
biological half time
U
زمان فعالیت یک عامل میکروبی
early start
U
زودترین زمان شروع یک فعالیت
early finish
U
زودترین زمان ختم یک فعالیت
biological half time
U
زمان امکان فعالیت عامل میکربی
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
thermodynamics
U
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
pyrochemical
U
وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
home range
U
جای محدود برای فعالیت حیوانات
hardball
U
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
to phase out their activities
U
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
dies non
U
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
canvassing
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
academia
U
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
duration
U
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
canvass
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
euthenics
U
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
canvasses
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
depressant
U
دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
Appetite comes with eating.
<proverb>
U
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
parabiosis
U
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
downtime
U
پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
front de liberation national
U
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
entelechy
U
تشکیل
endomorphism
U
تشکیل
incorporation
U
تشکیل
establishments
U
تشکیل
establishment
U
تشکیل
endomorphy
U
تشکیل
hands-on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
constituting
U
تشکیل دادن
placentation
U
تشکیل جفت
constitutes
U
تشکیل دادن
antidim
U
مایع ضد تشکیل مه
osteogenesis
U
تشکیل استخوان
orogenesis
U
تشکیل کوه
stratification
U
تشکیل چینه
constituted
U
تشکیل دادن
antitrust
U
مخالف تشکیل
annulation
U
تشکیل حلقه
organizers
U
تشکیل دهنده
organizer
U
تشکیل دهنده
organisers
U
تشکیل دهنده
capital formation
U
تشکیل سرمایه
siltation
U
تشکیل لجن
sporogeny
U
تشکیل هاگ
organising
U
تشکیل دادن
organizes
U
تشکیل دادن
sacculation
U
تشکیل کیسه
organizing
U
تشکیل دادن
organises
U
تشکیل دادن
spermatogenesis
U
تشکیل نطفه
sporogenesis
U
تشکیل هاگ
organize
U
تشکیل دادن
formation
U
صف ارایی تشکیل
preformation
U
تشکیل قبلی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com