English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jurisdiction U تسلیم دادگاه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
committed for trial U تسلیم متهم به دادگاه
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance U تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
to give up the ghost U جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
delivery U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
deliveries U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
judge advocate U دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
prize courts U دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause U احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
purging a contempt of court U جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
parquet U محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
submit U تسلیم کردن
give up U تسلیم کردن
consigning U تسلیم کردن
consigns U تسلیم کردن
betraying U تسلیم کردن
betray U تسلیم کردن
submits U تسلیم کردن
committed U تسلیم کردن
infeoff U تسلیم کردن
betrayed U تسلیم کردن
betrays U تسلیم کردن
submitting U تسلیم کردن
to fork over U تسلیم کردن
commit U تسلیم کردن
hand over U تسلیم کردن
to deliver up U تسلیم کردن
hand on U تسلیم کردن
consign U تسلیم کردن
commits U تسلیم کردن
consigned U تسلیم کردن
submitted U تسلیم کردن
to give in charge U تسلیم کردن
committing U تسلیم کردن
manadamus U حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet U احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
cedes U تسلیم کردن صرفنظرکردن از
ceding U تسلیم کردن صرفنظرکردن از
betray U تسلیم دشمن کردن
betraying U تسلیم دشمن کردن
to give up U تسلیم کردن امیدبریدن از
lodged U گذاشتن تسلیم کردن
yield U تسلیم کردن یا شدن
betrayment U تسلیم به دشمن کردن
betrays U تسلیم دشمن کردن
yields U تسلیم کردن یا شدن
betrayed U تسلیم دشمن کردن
cede U تسلیم کردن صرفنظرکردن از
lodges U گذاشتن تسلیم کردن
lodge U گذاشتن تسلیم کردن
yielded U تسلیم کردن یا شدن
to muddle on U با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to starve into surrender U گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
so strike one's flag U کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
to lodge a complaint U عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
summary court U دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writs U دستور دادگاه حکم دادگاه
writ U دستور دادگاه حکم دادگاه
To submit something to someone. U چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
pleads U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
sue U به دادگاه شکایت کردن
sues U به دادگاه شکایت کردن
suing U به دادگاه شکایت کردن
sued U به دادگاه شکایت کردن
to have recourse to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
to seek redress in court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
remit U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
remitting U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
remitted U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
court martial U در دادگاه نظامی محاکمه کردن
to apply to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
remits U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
to have recourse to arbitration U به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
to apply to the court of arbitration U به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
identic notes U منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
serve a sentence U به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
arraign U احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
caption U توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
captions U توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
compromis U تسلیم
resignations U تسلیم
quietism U تسلیم
liveries U تسلیم
livery U تسلیم
resignation U تسلیم
compliance U تسلیم
consignation U تسلیم
non resistance U تسلیم
self submission U تسلیم
capitulation U تسلیم
submission U تسلیم
surrender U تسلیم
surrendered U تسلیم
delivery U تسلیم
surrendering U تسلیم
deference U تسلیم
renditions U تسلیم
rendition U تسلیم
resign U تسلیم
resigns U تسلیم
surrenders U تسلیم
deliveries U تسلیم
acquiescing U تسلیم شدن
acquiesced U تسلیم شدن
acquiesce U تسلیم شدن
acquiesces U تسلیم شدن
to put by U تسلیم نشدن
extraditable U تسلیم کردنی
inexorable U تسلیم نشدنی
incompliance U عدم تسلیم
unrelenting U تسلیم نشدنی
irrefragable U تسلیم نشدنی
recreant U تسلیم شونده
capitulation U تسلیم بلاشرط
surrender U تسلیم شدن
surrendered U تسلیم شدن
surrendering U تسلیم شدن
surrenders U تسلیم شدن
to give in U تسلیم شدن
to give ground U تسلیم شدن
yielding U تسلیم شدن
prehension U گرفتن تسلیم
capitulating U تسلیم شدن
acquiescently U از روی تسلیم
capitulate U تسلیم شدن
submission of a claim U تسلیم دادخواست
delivering U تحویل تسلیم
obeyed U تسلیم شدن
obeys U تسلیم شدن
yeild point U نقطه تسلیم
yield point U نقطه تسلیم
to cry craven U تسلیم شدن
capitulated U تسلیم شدن
addicted U تسلیم شده
give up <idiom> U تسلیم شدن
give oneself up <idiom> U تسلیم شدن
time yield limit U حد تسلیم زمانی
throw in the towel <idiom> U تسلیم شدن
time yield U تسلیم زمانی
capitulates U تسلیم شدن
quitting U تسلیم شدن
to knock under U تسلیم شدن
Unconditional surrender. U تسلیم بلاشرط
yielder U تسلیم کننده
pushover U زود تسلیم
compliant character U منش تسلیم گر
lodgement U تسلیم عرضحال
give in U تسلیم شدن
quit U تسلیم شدن
yield stress U تنش تسلیم
never say die U تسلیم نشو
obey U تسلیم شدن
tap out U تسلیم شدن
obeying U تسلیم شدن
resignedly U با تسلیم به قضا
self surrender U تسلیم نفس
to submit to U تسلیم شدن
hold the line <idiom> U تسلیم نشدن
abandon U واگذارکردن تسلیم شدن
primrose path U راه تسلیم ورضا
capitulate U پیمان تسلیم بستن
free living U تسلیم هوای نفس
abandons U واگذارکردن تسلیم شدن
abandoning U واگذارکردن تسلیم شدن
vouchsafing U تسلیم شدن عطاکردن
We shall never surrender. U ماهرگز تسلیم نخواهیم شد
ego trip U تسلیم به هوای نفس
ego trips U تسلیم به هوای نفس
extraditable U ایجاب کننده تسلیم
capitulated U پیمان تسلیم بستن
capitulates U پیمان تسلیم بستن
vouchsafes U تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafed U تسلیم شدن عطاکردن
rendered U تسلیم داشتن دادن
extradition U تسلیم اسیر یا زندانی
renders U تسلیم داشتن دادن
render U تسلیم داشتن دادن
yielding U تسلیم شدگی فلز
incompliant U تسلیم نشو سرسخت
vouchsafe U تسلیم شدن عطاکردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com