Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
drier
U
ترکیباتی از فلزات که برای تسریع در خشک شدن رنگهابکار میرود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
snips
U
قیچی دستی برای بریدن ورقات فلزات
metallography
U
شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
fucus
U
رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
boring tubes
U
لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
wisha
U
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
blacktop
U
موادی که برای اسفالت خیابان بکار میرود
bathometer
U
دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
base metal
U
فلزات اصلی فلزات کم بها
base metals
U
فلزات اصلی فلزات کم بها
gasogene
U
مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
balbriggan
U
یکنوع پارچهء نخی که برای زیرپوش بکار میرود
flag stones
U
تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
aquaplane
U
قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود
inoculum
U
مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود
hypodermic syringe
U
کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود
down
U
پر دراوردن جوجه پرندگان پرهای ریزی که برای متکابکار میرود
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
roller bandage
U
نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
dental floss
U
نخی که برای پاک کردن فواصل بین دندانهابکار میرود
bow compass
U
نوعی پرگار که برای رسم دایرههای کوچک بکار میرود
stop bath
U
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
serinette
U
ارغنوان کوچک دستی که برای سروداموزی به پرندگان بکار میرود
poetaster is pejorative word
U
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
windlass
U
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlasses
U
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
chucks
U
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
calliper
U
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
false work
U
تکیه گاههای موقت که برای قابل بندی بتن یا داربستهابکار میرود
dry pack
U
مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
gluteus
U
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
splint
U
نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
chucked
U
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
caliper
U
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
chuck
U
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
froe
U
ابزاری شبیه گوه که برای شکاف تخته والوار بار میرود
bock
U
یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج
hundreds and thousands
U
یکجور شیرینی که مانند است به ساچمه و برای ارایش بکار میرود
crocus cloth
U
پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
vibrator
U
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
leno
U
یکجور تور یا گارس که برای پوشش و ارایش کلاه و پرده بکار میرود
coffins
U
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
vibrators
U
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
langrel
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
coffin
U
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
land plaster
U
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
langrage
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
monochord
U
الت یک سیمه که برای نمایش نسبت میان صداهای موسیقی بکار میرود
bolstered
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolster
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
organometallic
U
ترکیباتی که در ان اتم فلزی به رادیکالهای الی متصل شده است
character
U
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
characters
U
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
opalite
U
ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
hyphen
U
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphens
U
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
carbon seal
U
وسیلهای مقاوم در برابرگرما که در موتورهای توربینی برای جلوگیری ازخروج یا نشت روغن ازمحفظه یاتاقان بکار میرود
amalgam
U
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgams
U
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
jute
U
کنف هندی الیاف کنف که برای گونی بافی بکار میرود
puncuation
U
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
curing
U
پروسهای که درطی ان بیشترلاستیکهای مصنوعی پلاستیکها و سوختهای جامدتغییر شکل داده و به ترکیباتی با وزن مولکولی بیشتر تبدیل میشوند
anti blush tinner
U
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
acrylic lacquer
لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
aluminum wool
U
رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
expeditions
U
تسریع
speed up
U
تسریع
speedup
U
تسریع
expedition
U
تسریع
expediting
U
تسریع
acceleration
U
تسریع
accelerates
U
تسریع کردن
accelerating
U
تسریع کردن
precipitation
U
تسریع بارش
accelerated
U
تسریع کردن
speed
U
تسریع کردن
accelerators
U
تسریع کننده
accelerate
U
تسریع کردن
acceletor
U
تسریع کننده
speeding
U
تسریع کردن
speeds
U
تسریع کردن
advances
U
تسریع کردن
precipitating
U
تسریع کردن
advance
U
تسریع کردن
accelerunt
U
تسریع کننده
expedited
U
تسریع کردن
expedites
U
تسریع کردن در
accelerator
U
تسریع کننده
stepped-up
U
تسریع شده
expedites
U
تسریع کردن
expeditor
U
تسریع کننده
stepped up
U
تسریع شده
expedited
U
تسریع کردن در
expedite
U
تسریع کردن
advancing
U
تسریع کردن
precipitate
U
تسریع کردن
accelerative
U
تسریع کننده
hotfoot
U
تسریع کردن
hastens
U
تسریع ردن
hastening
U
تسریع ردن
hastened
U
تسریع ردن
accelerator board
U
تخته تسریع
precipitated
U
تسریع کردن
precipitates
U
تسریع کردن
hasten
U
تسریع ردن
expedite
U
تسریع کردن در
quicken
U
تسریع شدن تخمیرکردن
quickens
U
تسریع شدن تخمیرکردن
quickened
U
تسریع شدن تخمیرکردن
precipitator
U
تعجیل یا تسریع کننده
accelerating agent
U
ماده تسریع کننده
acid precipitation
تسریع بارش اسیدی
accelerant
U
ماده تسریع کننده
agio
U
تفاوت هزینه تسریع
urged
U
تسریع شدن ابرام کردن
accelerator board
U
برد تسریع تخته شتابنده
vernalize
U
میوه اوری را تسریع کردن
urging
U
تسریع شدن ابرام کردن
urges
U
تسریع شدن ابرام کردن
thromboplastic
U
تسریع کننده انعقاد خون
urge
U
تسریع شدن ابرام کردن
base metals
U
فلزات بنیانی
parting of metals
U
تجزیه فلزات
noble metals
U
فلزات نجیب
base metal
U
فلزات بنیانی
fineness
U
عیار فلزات
scissel
U
دم قیچی فلزات
dioxide; metals
U
دیاکسید-فلزات
post transition metals
U
فلزات پس واسطه
abrasive grit
خرده فلزات
coinage metals
U
فلزات مسکوک
whitesmith
U
ابکار فلزات
drillings
U
براده فلزات
metal physics
U
فیزیک فلزات
cuttings
U
براده فلزات
metallurgy
U
استخراج و ذوب فلزات
non ferrous metal industry
U
صنعت فلزات غیراهنی
burnisher
U
الت پرداخت فلزات
native metals
U
فلزات خالص طبیعی
narrow band filter
U
صافی فلزات باریک
white bearing metals
U
فلزات سفید یاطاقان
molten bath
U
حمام ذوب فلزات
work hardening
U
سخت کاری فلزات
ferrous
U
فلزات اهن دار
metal foulings
U
خرده سوفاله فلزات
metallize
U
روکش کردن با فلزات
docimasy
U
فن ازمایش فلزات ودواها
melting pots
U
دیگ ذوب فلزات
melting pot
U
دیگ ذوب فلزات
smeltery
U
کارخانه ذوب فلزات
metallurgical engineering
U
علم ذوب فلزات
metal foundry
U
ریخته گری فلزات
metllurgist
U
متخصص ذوب فلزات
thiaminase
U
انزیمی که از بین بردن تیامین را تسریع میکند
nonferrous
U
غیراهنی فلزات غیر اهنی
cupellation
U
گرفتن فلزات قیمتی از سرب
electrometallurgy
U
ذوب فلزات بوسیله برق
edging machine
U
دستگاه خم کننده لبه فلزات
carat
U
درجه خلوص فلزات پربها
carats
U
درجه خلوص فلزات پربها
mills
U
دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
mill
U
دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
electro plating
U
ابکاری فلزات به کمک برق
tumbling barrel
U
غلتک مخصوص صیقل فلزات
bullion
U
شمش فلزات با عیار معین
assays
U
عیارگیری فلزات گران قیمت
pyrometallurgy
U
استخراج فلزات در اثر حرارت
joming test
U
ازمایش تعیین سختی فلزات
metallurgists
U
متخصص قال کردن فلزات
metalline
U
فلزی اغشته به نمک فلزات
metallurgist
U
متخصص قال کردن فلزات
founding
U
علم ذوب وریختن فلزات
sullage
U
مواد اضافی فلزات مذاب
metallurgy
U
فن استخراج وذوب فلزات فلزگری
assay
U
عیارگیری فلزات گران قیمت
metallurgical
U
وابسته به فن استخراج وذوب فلزات
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
U
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
neck
U
کم شدن ناگهانی مقاطع فلزات نرم
vicker's diamond hardness tester
U
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
necks
U
کم شدن ناگهانی مقاطع فلزات نرم
extrusion
U
شکل دادن گرم یا سرد فلزات
hydrometallurgy
U
استخراج یاتهیه فلزات بوسیله اب یا مایعات
transmutation of metals
U
استحاله فلزات باعلم کیمیا کیمیاگری
dross
U
کف روی سطح فلزات مذاب مواد خارجی
metallurgic
U
وابسته بفن استخراج و قال کردن فلزات
electrometallurgy
U
صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
flame cleaning
U
تمیزکردن سطح فلزات به کمک اشعه اکسی استیلن
die casting
U
ریختن فلزات تحت فشار ریخته گری حدیدهای
cold working property
U
قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
finery
U
زر و زیور جامه پر زرق و برق کارخانه تصفیه فلزات
picking
U
پاک مردن سطح فلزات بوسیله محلولهای شیمیائی
procedendo
U
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
rivet test
U
ازمایش تعیین مقاومت فلزات جهت ساختن میخ پرچ
he is going
U
میرود
the train runs without a stop
U
میرود
i had no idea he was going
U
که او میرود
compass compensation
U
تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
billon
U
الیاژی از طلا ونقره یامس یا قلع ویا سایر فلزات کم ارزش
hand forming
U
شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com