English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shunt U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
deflector U صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
to play off U از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
leave (someone) holding the bag <idiom> U تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
deviated U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
averting U منحرف کردن
averted U منحرف کردن
avert U منحرف کردن
deflects U منحرف کردن
deflecting U منحرف کردن
averts U منحرف کردن
swerving U منحرف کردن
pervert U منحرف کردن
intervert U منحرف کردن
perverting U منحرف کردن
perverts U منحرف کردن
swerve U منحرف کردن
bend U منحرف کردن
swerved U منحرف کردن
swerves U منحرف کردن
divert U منحرف کردن
draw off U منحرف کردن
diverted U منحرف کردن
wring U منحرف کردن
deflect U منحرف کردن
deflected U منحرف کردن
wringing U منحرف کردن
wrings U منحرف کردن
call off U منحرف کردن
diverts U منحرف کردن
detour U خط سیر را منحرف کردن
skews U منحرف کج نگاه کردن
distracts U منحرف کردن توجه
to divert [British E] / detour [American E] [the] traffic U منحرف کردن ترافیک
antevert U به جلو منحرف کردن
to put off the scent U ازجاده منحرف کردن
skewing U منحرف کج نگاه کردن
detours U خط سیر را منحرف کردن
to call off U منحرف یامنصرف کردن
distract U منحرف کردن توجه
skew U منحرف کج نگاه کردن
to fly off U شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
warped U منحرف کردن تاب برداشتن
warps U منحرف کردن تاب برداشتن
warp U منحرف کردن تاب برداشتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
warp U تاب دار کردن منحرف کردن
warps U تاب دار کردن منحرف کردن
warped U تاب دار کردن منحرف کردن
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
angle block U سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
deflect U منحرف کردن منکسر کردن
alienating U بیگانه کردن منحرف کردن
alienate U بیگانه کردن منحرف کردن
alienates U بیگانه کردن منحرف کردن
deflects U منحرف کردن منکسر کردن
deflecting U منحرف کردن منکسر کردن
deflected U منحرف کردن منکسر کردن
swerved U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerves U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerve U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerving U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
personifies U رل دیگری بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
personified U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
interrupt U حرف دیگری را قطع کردن
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
interrupting U حرف دیگری را قطع کردن
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
impersonation U نقش دیگری رابازی کردن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
interrupts U حرف دیگری را قطع کردن
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
convert U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to exchange something [for something] U مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to exchange something [for something] U معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
converting U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrances U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entrance U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrancing U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
pirate U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
personation U خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
to shift off responsibility U مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
pirating U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirated U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirates U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to interpret [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
trachle U تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
stiffening U اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
reproduced U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
cannibalizes U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
posts U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
reproduce U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
cannibalize U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
cannibalising U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reproduces U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproducing U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
transcribing U کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
media U کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
post U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post- U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
cannibalizing U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
posted U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
transcribed U کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
cannibalized U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribes U کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
to second somebody U ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
cannibalised U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribe U کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
hurtling U پرت کردن انداختن
toss U پرت کردن انداختن
spits U سوراخ کردن تف انداختن
spit U سوراخ کردن تف انداختن
to set off U انداختن برابر کردن
lay aside U پس انداز کردن انداختن
putting U تعویض کردن انداختن
launches U انداختن پرت کردن
slot U انداختن چفت کردن
slotting U انداختن چفت کردن
slots U انداختن چفت کردن
hurtles U پرت کردن انداختن
tossed U پرت کردن انداختن
puts U تعویض کردن انداختن
to let fly U انداختن تیرخالی کردن
hurtle U پرت کردن انداختن
hurtled U پرت کردن انداختن
tosses U پرت کردن انداختن
launched U انداختن پرت کردن
launch U انداختن پرت کردن
launching U انداختن پرت کردن
tossing U پرت کردن انداختن
put U تعویض کردن انداختن
to put by U دور انداختن رد کردن
to jump-start someone's car U کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
chains U روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain U روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
hollered U فریاد کردن سروصداراه انداختن
operate U اداره کردن راه انداختن
grooves U خط انداختن شیار دار کردن
deface U ازشکل انداختن محو کردن
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
holler U فریاد کردن سروصداراه انداختن
retarding U عقب انداختن اهسته کردن
groove U خط انداختن شیار دار کردن
retard U عقب انداختن اهسته کردن
engage U مجذوب کردن درهم انداختن
engages U مجذوب کردن درهم انداختن
hollers U فریاد کردن سروصداراه انداختن
back U پشتی کردن پشت انداختن
drop in U اتفاقا دیدن کردن انداختن در
retards U عقب انداختن اهسته کردن
embrangle U گیر انداختن گرفتار کردن
hollering U فریاد کردن سروصداراه انداختن
postpone U بتعویق انداختن موکول کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com