English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to estimate something [at] U تخمین زدن چیزی [به]
to quantify something [at] U تخمین زدن چیزی [به]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
estimably U بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
assessment U تخمین
assessments U تخمین
estimated U تخمین
surmising U تخمین
estimation U تخمین
estimate U تخمین
approximations U تخمین
approximation U تخمین
surmised U تخمین
surmises U تخمین
surmise U تخمین
estimating U تخمین
underestimating U تخمین کم
underestimates U تخمین کم
underestimated U تخمین کم
underestimate U تخمین کم
estimates U تخمین
estimations U تخمین
guesstimates U تخمین زدن
guesstimating U تخمین زدن
guestimated U تخمین زدن
guesstimate U تخمین زدن
guestimates U تخمین زدن
guestimating U تخمین زدن
guesses U تخمین فرض
guesstimated U تخمین زدن
guessed U تخمین زدن
guessed U تخمین فرض
give or take U تخمین تقریبی
guess U تخمین زدن
guess U تخمین فرض
guesses U تخمین زدن
parameter estimation U تخمین پارامترها
estimates U ارزیابی تخمین
estimates U تخمین زدن
range determination U تخمین مسافت
estimating U تخمین تقویم
range sensing U تخمین مسافت
regression estimate U تخمین رگرسیون
estimating U ارزیابی تخمین
estimating U تخمین زدن
estimations U تخمین زدن
point estimation U تخمین نقطهای
estimates U تخمین تقویم
estimate U تخمین تقویم
measurement of demand U تخمین تقاضا
estimate U ارزیابی تخمین
estimate U تخمین زدن
estimated U تخمین تقویم
over estimation U تخمین بیش از حد
overestimation U تخمین حدبالا
estimated U ارزیابی تخمین
estimated U تخمین زدن
parametric estimate U تخمین تقریبی
estimation U تخمین زدن
estimator U تخمین زننده
invaluable U غیرقابل تخمین
inestimable U تخمین ناپذیر
conjecturable U قابل تخمین
estimate of costs U تخمین مخارج
rough guess <idiom> U تخمین تقریبی
estimable U تخمین پذیر
cost estimate U تخمین مخارج
estimator U تخمین کننده
inappreciable U غیر قابل تخمین
conjecture U تخمین حدس زدن
conjecture U حدس و تخمین زدن
estimated U براوردکردن تخمین زدن
range finding U تخمین مسافت کردن
estimates U براوردکردن تخمین زدن
to take the gauge of U براوردکردن تخمین زدن
constructive total loss U تخمین خسارت کل وارده
anticipated <adj.> U تخمین زده شده
estimated <adj.> U تخمین زده شده
expected <adj.> U تخمین زده شده
range spotting U تخمین مسافت کردن
unbiased estimate U تخمین بدون تورش
incalculable U غیر قابل تخمین
estimate [quote] U براورد [تخمین] [اقتصاد]
rater U نرخ بند تخمین زن
account U تخمین زدن دانستن
presumable <adj.> U تخمین زده شده
estimating U براوردکردن تخمین زدن
probable <adj.> U تخمین زده شده
estimate U براوردکردن تخمین زدن
estimates U تخمین زدن ارزیابی کردن
appraises U تقویم کردن تخمین زدن
estimating U تخمین زدن ارزیابی کردن
appraising U تقویم کردن تخمین زدن
appraised U تقویم کردن تخمین زدن
appraise U تقویم کردن تخمین زدن
compute U حساب کردن تخمین زدن
computed U حساب کردن تخمین زدن
unbiased estimators U تخمین زنندههای بدون تورش
two stage least squares method U برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
estimated U تخمین زدن ارزیابی کردن
estimate U تخمین زدن ارزیابی کردن
computes U حساب کردن تخمین زدن
incalculably U بطور غیر قابل تخمین
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
undervaluing U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalues U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalue U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
foreshow U از پیش نشان دادن تخمین زدن
range sensing U تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
weighted least square method U روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
gunner's rule U روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
three stage least squares method U روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
sensing U تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
estimate U تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimates U تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimated U تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimating U تخمین زدن براورد براورد وضعیت
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com