Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
progressive rebate
U
تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quantity allowance
U
تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
futures goods
U
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
soars
U
بالا رفتن
aspire
U
بالا رفتن
aspiring
U
بالا رفتن
Mt
U
بالا رفتن
Mts
U
بالا رفتن
soar
U
بالا رفتن
soared
U
بالا رفتن
aspires
U
بالا رفتن
upwards
<adv.>
U
به بالا
[رفتن]
ascendance
U
بالا رفتن
aspired
U
بالا رفتن
tacit collusion
U
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
skipped
U
بالا وپایین رفتن
skips
U
بالا وپایین رفتن
remount
U
دوباره بالا رفتن
pole climbing
U
از تیر بالا رفتن
teeter
U
بالا وپایین رفتن
teetered
U
بالا وپایین رفتن
teetering
U
بالا وپایین رفتن
teeters
U
بالا وپایین رفتن
skip
U
بالا وپایین رفتن
remounts
U
دوباره بالا رفتن
remounting
U
دوباره بالا رفتن
to increase
[to, by]
U
بالا رفتن
[به مقدار]
remounted
U
دوباره بالا رفتن
bump
U
بالا و پایین رفتن
fire raising
U
بالا رفتن اتش
casual uplift
U
بالا رفتن موقتی
sewsaw
U
بالا و پائین رفتن
climable
U
قابل بالا رفتن
fire-raising
U
بالا رفتن اتش
ascendable
U
قابل بالا رفتن از
upwell
U
بطرف بالا رفتن
ascendible
U
قابل بالا رفتن از
demand elasticity
U
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
have money to burn
<idiom>
U
پول از پارو بالا رفتن
swaying
U
بالا و پایین رفتن ناو
to swirl up
U
بطور چرخش بالا رفتن
climb
U
بالا رفتن از کوه یادرخت
climbed
U
بالا رفتن از کوه یادرخت
climbing
U
بالا رفتن از کوه یادرخت
climbs
U
بالا رفتن از کوه یادرخت
to whirl up
U
بطور چرخش بالا رفتن
heaving
U
بالا و پایین رفتن ناو
fluctuated
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuates
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuate
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuable
U
مستعد بالا و پائین رفتن مواج
capillarity
U
خاصیت بالا رفتن اب درسوراخهای موئی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
U
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
scend
U
در اثر حرکت امواج بالا وپایین رفتن
seesaw
U
بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
geometrical percentage
U
درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
close price
U
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
U
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying
U
خرید کردن در صحرا خرید محلی
pillaring
U
بالا رفتن ستون دود به طورسریع تنوره کشیدن دود
increase
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
inventory fraction
U
نسبت درصد ذخیره مهمات درصد ذخیره مهمات
multiplier principle
U
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
purchase price variance
U
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
elevation tracking
U
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
order
U
خرید سفارش خرید
percentages
U
درصد
cent
U
درصد
per cent
U
درصد
percent
U
درصد
cent-
U
درصد
centi-
U
درصد
rate
U
درصد
cents
U
درصد
point
U
درصد
rates
U
درصد
percentage
U
درصد
percentage
U
برحسب درصد
at % interest
U
با بهره 21 درصد
percentages
U
برحسب درصد
rate
U
نرخ
[درصد]
percentage
U
نسبت یا درصد
percent salt
U
درصد نمک
percentages
U
نسبت یا درصد
volume percent
U
درصد حجمی
water content
U
درصد رطوبت
weight percent
U
درصد وزنی
adjunct
U
افزوده
accessional
U
افزوده
addend
U
افزوده
given in
U
افزوده
added
U
افزوده
gains
U
افزوده
gained
U
افزوده
adjuncts
U
افزوده
gain
U
افزوده
increments
U
افزوده
additional
U
افزوده
increment
U
افزوده
annexed
U
افزوده
trial rate
U
درصد ازمایش یک محصول
what p do you receive?
U
چند درصد می گیرد
case fatality rate
U
درصد مرگ و میر
percent
U
از قرار صدی درصد
surcharge
U
درصد هزینههای اضافی
surcharges
U
درصد هزینههای اضافی
equilibrium moisture content
U
درصد رطوبت متعادل
voice-overs
U
سخنان افزوده
add on
U
افزوده شده
added value
U
ارزش افزوده
voice-over
U
سخنان افزوده
attached
<adj.>
<past-p.>
U
افزوده شده
gain score
U
نمره افزوده
paragogic
U
افزوده الحاقی
an interpolated verse
U
شعر افزوده
intercalary
U
اضافی افزوده
additives
U
افزاینده افزوده
accrues
U
افزوده شدن
paragoge
U
حرف افزوده
accruing
U
افزوده شدن
accrue
U
افزوده شدن
boosted b voltage
U
ولتاژ افزوده ب
value added
U
ارزش افزوده
allotted
<adj.>
<past-p.>
U
افزوده شده
allocated
<adj.>
<past-p.>
U
افزوده شده
assigned
<adj.>
<past-p.>
U
افزوده شده
additive
U
افزاینده افزوده
pollen counts
U
درصد گردههای گیاهی در هوا
moisture content
U
درصد رطوبت موجود در خاک
profit margins
U
درصد سود از فروش خالص
profit margin
U
درصد سود از فروش خالص
one hyndred percent column graph
U
نمودار یکصد درصد ستونی
odds-on
U
دارای احتمال بیش از 5 درصد
optimum moisture content
U
درصد رطوبت مناسب خاک
pollen count
U
درصد گردههای گیاهی در هوا
value added taxation
U
مالیات بر ارزش افزوده
ohm additive
افزوده های روغنی
value added concept
U
مفهوم ارزش افزوده
value added tax
U
مالیات بر ارزش افزوده
value-added tax
U
مالیات ارزش افزوده
value-added tax
U
مالیات بر ارزش افزوده
value added tax
U
مالیات ارزش افزوده
vat
U
مالیات بر ارزش افزوده
vats
U
مالیات بر ارزش افزوده
excess length
U
طول افزوده شده
What percentage of the people are literate?
U
چند درصد مردم با سواد هستند ؟
he has none the wiser
U
چیزی براطلاعتش افزوده نشد
percentile
U
محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
30% down payment against bank guaranty
U
۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
Of this amount Europe's share is 20 percent.
U
از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
effective beaten zone
U
منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
central purchase
U
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
feeding storm
U
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
epexegesis
U
کلمات افزوده شده برای توضیح
her courage did accrue
U
برجراتش افزوده گشت جراتش زیادشد
unsettling
U
آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
He is looking for trouble.
U
دنبال شر می گردد
top
U
جدیدترین داده فایل که به پشته افزوده میشود
shirt-tails
U
اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
shirt-tail
U
اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
U
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
gradient
U
درصد شیب میزان تغییر درجه حرارت یافشار هوا
gradients
U
درصد شیب میزان تغییر درجه حرارت یافشار هوا
manning level
U
درصد پرسنل موجود ناو سطح استعداد پرسنلی وسیله
accession number
U
نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
spinwriter
U
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
covenants
U
که بین طرفین مبادله می گردد
covenant
U
که بین طرفین مبادله می گردد
reductase
U
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
Spint not against heaven,it will fall back in thy .
<proverb>
U
بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
He wont be back for another six months.
U
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
The earth moves round the sun .
U
زمین بدور خورشید می گردد
you have no option but to go
U
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
earthquake factor
U
مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
relocation
U
کمیت افزوده شد به یک آدرس برای انتقال به محل دیگری ازحافظه
parity
U
بیت اضافی افزوده به کلمه داده برای بررسی پیوستی
dedication
U
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
Everything goes back to its origin .
<proverb>
U
باز گردد به اصل خود هر چیز .
dedications
U
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
vertically
U
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
wrought
U
اهنی که کمتر از سه درصد ذغال دارد و خیلی سخت و چکش خور است
percentile
U
یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
riffles
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
bargain hunter
U
کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
riffling
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
proteranthous
U
دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
riffled
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
save all
U
چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
registers
U
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
registering
U
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
register
U
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
Unless otherwise stated .
U
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
delay
U
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
It was inappropriate to make such a remark .
U
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
delays
U
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
riffle
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
delaying
U
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
out and in
U
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com