English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
imposing U تحمیل کننده
exacting U تحمیل کننده
exactor U تحمیل کننده
imponent U تحمیل کننده
procrustean U تحمیل کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
possibly U تحمیل
modulation U تحمیل
infliction U تحمیل
protrusions U تحمیل
imposition U تحمیل
coercion U تحمیل
exaction U تحمیل
protrusion U تحمیل
incurrence U تحمیل
fm , f.m. U تحمیل بسامدی
amplitude modulation U تحمیل دامنهای
forcing U تحمیل کردن
horn in U تحمیل کردن
leviable U قابل تحمیل
protruding U تحمیل کردن
protrudes U تحمیل کردن
dictate U تحمیل کردن
dictated U تحمیل کردن
dictating U تحمیل کردن
unmodulated U تحمیل ناشده
impose U تحمیل کردن
imposes U تحمیل کردن
frequency modulation U تحمیل بسامدی
put upon U تحمیل کردن بر
inflictable U تحمیل کردنی
put-upon U تحمیل کردن بر
protrude U تحمیل کردن
protruded U تحمیل کردن
forces U تحمیل کردن
force U تحمیل کردن
inflicts U تحمیل کردن
exactable U قابل تحمیل
demodulator U تحمیل زدا
density modulation U تحمیل تکاثفی
pushy U تحمیل کنننده
superimposition U تحمیل زائد
pushiest U تحمیل کنننده
superimposable U قابل تحمیل
inflicting U تحمیل کردن
inflicted U تحمیل کردن
burdens U تحمیل کردن
burden U تحمیل کردن
negative modulation U تحمیل منفی
dictate U تحمیل کردن
modulator electrode U الکترد تحمیل گر
modulator U مرحله تحمیل گر
demodulation U تحمیل زدایی
inflict U تحمیل کردن
pushier U تحمیل کنننده
dictates U تحمیل کردن
positive modulation U تحمیل مثبت
velocity modulation U تحمیل سرعتی
cark U تحمیل کردن
saddle U تحمیل کردن
imposable U قابل تحمیل
saddled U تحمیل کردن
saddles U تحمیل کردن
spark gap modulator U تحمیل گر دهانه جرقهای
demodulation U کشف تحمیل زدایی
lobbies U تحمیل گری کردن
lobby U تحمیل گری کردن
velocity modulated tube U لامپ تحمیل سرعتی
self-imposed U برخود تحمیل شده
q demodulator U تحمیل زدای کیو
frequency modulated cyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
self sustained U تحمیل شده بنفس
putting U قراردادن تحمیل کردن بر
put on U : تحمیل کردن گذاردن
puts U قراردادن تحمیل کردن بر
put U قراردادن تحمیل کردن بر
levied U تحمیل نام نویسی
self imposed U برخود تحمیل شده
lobbied U تحمیل گری کردن
tax U تحمیل تقاضای سنگین
burden U بارکردن تحمیل کردن
levies U تحمیل نام نویسی
levying U تحمیل نام نویسی
drift space U فضای تبدیل تحمیل
exact U تحمیل کردن بر درست
exacts U تحمیل کردن بر درست
drift tunnel U تونل تبدیل تحمیل
exacted U تحمیل کردن بر درست
taxes U تحمیل تقاضای سنگین
taxed U تحمیل تقاضای سنگین
burdens U بارکردن تحمیل کردن
f m cyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
levy U تحمیل نام نویسی
modulated wave U موج تحمیل شده
synchrocyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
buncher space U فضای تحمیل سرعتی
force U بازور جلو رفتن تحمیل
hazing U تحمیل کار سخت یا زیاد
to lay on U بستن مالیات تحمیل کردن
forces U بازور جلو رفتن تحمیل
forcing U بازور جلو رفتن تحمیل
tasks U تهمت زدن تحمیل کردن
task U تهمت زدن تحمیل کردن
he paid through the nose U زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
self charging U تحمیل شونده بنفس خود خودکار
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
self enforcing U دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
constrains U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrain U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
inducing U فراهم کردن تحمیل کردن
induce U فراهم کردن تحمیل کردن
induced U فراهم کردن تحمیل کردن
induces U فراهم کردن تحمیل کردن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
desolater U ویران کننده متروک کننده
venerator U تکریم کننده ستایش کننده
striking force U نیروی تک کننده یا کمین کننده
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
presenters U ارائه کننده معرفی کننده
desolator U ویران کننده متروک کننده
modifier U اصلاح کننده تعدیل کننده
toaster U سرخ کننده برشته کننده
vibrators U ارتعاش کننده نوسان کننده
toasters U سرخ کننده برشته کننده
vibrator U ارتعاش کننده نوسان کننده
modulator demodulator U تلفیق کننده- تفکیک کننده
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
sniffy U افهار تنفر کننده فن فن کننده
presenter U ارائه کننده معرفی کننده
discriminant U تفکیک کننده جدا کننده
homager U تجلیل کننده کرنش کننده
trimmer U دستکاری کننده صاف کننده
insulators U جدا کننده عایق کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
hanger U اویزان کننده معلق کننده
insulator U جدا کننده عایق کننده
divider U جدا کننده تقسیم کننده
modifiers U اصلاح کننده تعدیل کننده
suberter U سرنگون کننده تضعیف کننده
lifter U مرتفع کننده برطرف کننده
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
preventive U حفافت کننده جلوگیری کننده
corrupter U فاسد کننده منحرف کننده
thickeners U غلیظ کننده پرپشت کننده
whetstone U تیز کننده تند کننده
thickener U غلیظ کننده پرپشت کننده
contractive U جمع کننده چوروک کننده
thwarter U خنثی کننده مسدود کننده
favourer U یاری کننده مساعدت کننده
provisioner U تدارک کننده تهیه کننده
transmitter U منتقل کننده مخابره کننده
transmitters U منتقل کننده مخابره کننده
presentor U ارائه کننده معرفی کننده
spell binder U مسحور کننده مجذوب کننده
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
supplicants U درخواست کننده تضرع کننده
corruptor U فاسد کننده منحرف کننده
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
intermediaries U وساطت کننده مداخله کننده
prosecutors U پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutor U پیگرد کننده تعقیب کننده
practicer U تمرین کننده مشق کننده
intermediary U وساطت کننده مداخله کننده
supplicant U درخواست کننده تضرع کننده
skeletonizer U تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
fuel cooled oil cooler U خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer U ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com