English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
experiment U تجربه کردن ازمایش کردن
experimented U تجربه کردن ازمایش کردن
experimenting U تجربه کردن ازمایش کردن
experiments U تجربه کردن ازمایش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
experiences U تجربه ازمایش
experience U تجربه ازمایش
experiencing U تجربه ازمایش
assay U محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
assays U محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
to try out U خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
relived U دوباره تجربه کردن
experiences U تجربه کردن کشیدن
experiencing U تجربه کردن کشیدن
reliving U دوباره تجربه کردن
relives U دوباره تجربه کردن
relive U دوباره تجربه کردن
experience U تجربه کردن کشیدن
flight test U ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
We all learn by experience. U ما همه از روی تجربه ( کردن ) می آموزیم
check up U رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
analyze U باتجزیه ازمایش کردن فرگشایی کردن
To experience great hardships. U سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
gauge U ازمایش کردن
approves U ازمایش کردن
gauged U ازمایش کردن
gauges U ازمایش کردن
gage U ازمایش کردن
approve U ازمایش کردن
to bring to the proof U ازمایش کردن
examining U ازمایش کردن
examine U ازمایش کردن
examines U ازمایش کردن
quiz U ازمایش کردن
tests U ازمایش کردن
quizzes U ازمایش کردن
tested U ازمایش کردن
approving U ازمایش کردن
examined U ازمایش کردن
test U ازمایش کردن
analyzes U با تجزیه ازمایش کردن
to put to proof U ازمایش کردن دراوردن
tests U تست کردن ازمایش
essays U ازمایش کردن ازمودن
analyzing U با تجزیه ازمایش کردن
tests U ازمایش کردن امتحان
test U تست کردن ازمایش
essay U ازمایش کردن ازمودن
analyzed U با تجزیه ازمایش کردن
analysing U با تجزیه ازمایش کردن
retry U دوباره ازمایش کردن
tested U تست کردن ازمایش
tested U ازمایش کردن امتحان
analyse U با تجزیه ازمایش کردن
analysed U با تجزیه ازمایش کردن
analyses U با تجزیه ازمایش کردن
trials U ازمایش کردن ازمایشی
test U ازمایش کردن امتحان
trial U ازمایش کردن ازمایشی
bending test U ازمایش خمش ازمون تا کردن
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
foretaste U ازمایش قبلی پیش بینی کردن
hacks U تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hack U تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hacked U تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
microcomputer U کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
micros U کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
micro U کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
use testing U ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
steeve U خفت کردن میلهای که نوک ان قلابی داردوبرای ازمایش محتویات عدل پنبه وامثال ان بکار میرود سیخک
tryout U ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
test element U دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
continous immersion test U ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
flight test U ازمایش پرواز یا ازمایش امادگی پرتاب موشک
insulation test U ازمایش ایزولاسیون ازمایش عایق بندی
soil examination U بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
service test U ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
creep test U ازمایش خزش در درجه حرارت عادی ازمایش خزش
confident test U ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
tube tester U دستگاه ازمایش لامپ ازمایش کننده لامپ
environmental test U ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
beardless U بی تجربه
unskilled <adj.> U کم تجربه
immature U بی تجربه
inexpert U بی تجربه
experimenting U تجربه
experienced U با تجربه
experiences U تجربه
half baked U بی تجربه
experiments U تجربه
experiencing U تجربه
unskillful U بی تجربه
experience U تجربه
inexperienced U بی تجربه
experiment U تجربه
naive U بی تجربه
the tule of thumb U تجربه
naif U بی تجربه
experimented U تجربه
unskilled U بی تجربه
practice U تجربه
backgrounds U تجربه
background U تجربه
raw U بی تجربه
green U بی تجربه
greenest U بی تجربه
empircism U تجربه گرایی
veterans U بازیگر با تجربه
empiric U مبنی بر تجربه
sour dough U [مکتشف با تجربه]
shorthorn U ادم بی تجربه
empiricism U اصالت تجربه
traumatic experience U تجربه اسیب زا
scientific experiment U تجربه علمی
seat of the pants U استفاده از تجربه
veteran U بازیگر با تجربه
without experience U بی تجربه ناازموده
as green as grass <idiom> U کم تجربه و ناشی
driving experience U تجربه رانندگی
reenactment U بازافرینی تجربه
empiricism U تجربه گرائی
aposteriori U موخر بر تجربه
gunshy U ترسو بی تجربه
apriori U مقدم بر تجربه
to bring to the proof U به تجربه رساندن
experientially U ازروی تجربه
he knows a thing or two U بی تجربه نیست
gremie U بی تجربه و ناشی
to put to proof U به تجربه رساندن
experimentalist U اهل تجربه
ah ah ecperience U تجربه اهان
aha experience U تجربه اهان
have been around <idiom> U تجربه داشتن
immediate experience U تجربه بیواسطه
verdant U پوشیده از سبزه بی تجربه
day residues U ماندههای تجربه روز
callow U شخص بی تجربه وناشی
His failure was a bitter experience. U شکستن تجربه تلخی شد
stumblebum U مشت زن بی تجربه وناشی
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
empirically U از روی مشاهده و تجربه
She is experienced nurse. U پرستار پر تجربه ای است
school of hard knocks <idiom> U تجربه عادی از زندگی
I wasn't born yesterday. <idiom> U من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
a posteriori U مبنی بر تجربه و مشاهده
To apply ones experience. U تجربه خود رابکار گرفتن
Experience has shown (proved) that … U تجربه نشان داده است که …
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
tike U ادم خام دست وبی تجربه
Hypnagogia U تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
cup of coffeen U شرکت کوتاه بازیگر کم تجربه در مسابقه
Scientic experiments show that … U تجربه های علمی نشان می دهد که
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
advanced U برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com