Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
driving experience
U
تجربه رانندگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chauffeured
U
رانندگی کردن
radius of action
U
ناحیه رانندگی
drive
U
رانندگی کردن
wheel gloves
U
دستکش رانندگی
motoring offences
U
جرائم رانندگی
drives
U
رانندگی کردن
chauffeurs
U
رانندگی کردن
chauffeur
U
رانندگی کردن
chauffeuring
U
رانندگی کردن
driving licences
U
گواهینامه رانندگی
driving licence
U
گواهینامه رانندگی
driving
U
موثر رانندگی
staging
U
رانندگی کالسکه
driving licenses
U
گواهینامه رانندگی
to drive a car
U
رانندگی کردن خودرویی
pull ahead
U
جلو زدن
[در رانندگی]
drunken driving
U
رانندگی در حال مستی
He drives recklessly.
U
بی احتیاط رانندگی می کند
vehicle registration office
U
اداره راهنمایی و رانندگی
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
U
اداره راهنمایی و رانندگی
traffic court
U
دادگاه تخلفات رانندگی
road traffic offences
U
جرائم راهنمایی و رانندگی
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
drive
U
رانندگی ارابه مسابقهای
drives
U
رانندگی ارابه مسابقهای
karting
U
رانندگی با اتومبیل کوچک
to drive on dimmed
[dipped]
headlights
U
با نور پایین رانندگی کردن
Road signs
U
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
Here ist my driving licence card.
بفرمائید این گواهینامه رانندگی من است.
reduced lighting
U
حرکت با نور کم رانندگی با چراغ جنگی
cell phone users while driving
U
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
U
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
traffic court
U
دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
iceboat
U
قایق مخصوص رانندگی روی سطح یخزده
to pass your driver's license test at the first attempt
U
آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
naif
U
بی تجربه
experimenting
U
تجربه
the tule of thumb
U
تجربه
experiments
U
تجربه
experimented
U
تجربه
raw
U
بی تجربه
background
U
تجربه
backgrounds
U
تجربه
unskilled
U
بی تجربه
naive
U
بی تجربه
experiment
U
تجربه
unskillful
U
بی تجربه
unskilled
<adj.>
U
کم تجربه
experience
U
تجربه
beardless
U
بی تجربه
experiences
U
تجربه
experiencing
U
تجربه
experienced
U
با تجربه
inexperienced
U
بی تجربه
greenest
U
بی تجربه
green
U
بی تجربه
inexpert
U
بی تجربه
practice
U
تجربه
half baked
U
بی تجربه
immature
U
بی تجربه
have been around
<idiom>
U
تجربه داشتن
sour dough
U
[مکتشف با تجربه]
as green as grass
<idiom>
U
کم تجربه و ناشی
experiencing
U
تجربه ازمایش
experientially
U
ازروی تجربه
experimentalist
U
اهل تجربه
gremie
U
بی تجربه و ناشی
gunshy
U
ترسو بی تجربه
he knows a thing or two
U
بی تجربه نیست
immediate experience
U
تجربه بیواسطه
reenactment
U
بازافرینی تجربه
scientific experiment
U
تجربه علمی
seat of the pants
U
استفاده از تجربه
empiric
U
مبنی بر تجربه
empircism
U
تجربه گرایی
apriori
U
مقدم بر تجربه
veteran
U
بازیگر با تجربه
veterans
U
بازیگر با تجربه
experience
U
تجربه ازمایش
experiences
U
تجربه ازمایش
empiricism
U
تجربه گرائی
empiricism
U
اصالت تجربه
ah ah ecperience
U
تجربه اهان
aha experience
U
تجربه اهان
aposteriori
U
موخر بر تجربه
shorthorn
U
ادم بی تجربه
without experience
U
بی تجربه ناازموده
traumatic experience
U
تجربه اسیب زا
to bring to the proof
U
به تجربه رساندن
to put to proof
U
به تجربه رساندن
to jink
[colloquial]
[British English]
U
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
verdant
U
پوشیده از سبزه بی تجربه
a posteriori
U
مبنی بر تجربه و مشاهده
relive
U
دوباره تجربه کردن
relived
U
دوباره تجربه کردن
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
reliving
U
دوباره تجربه کردن
school of hard knocks
<idiom>
U
تجربه عادی از زندگی
day residues
U
ماندههای تجربه روز
relives
U
دوباره تجربه کردن
empirically
U
از روی مشاهده و تجربه
stumblebum
U
مشت زن بی تجربه وناشی
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من بی تجربه نیستم !
[اصطلاح]
experiencing
U
تجربه کردن کشیدن
experiences
U
تجربه کردن کشیدن
His failure was a bitter experience.
U
شکستن تجربه تلخی شد
experience
U
تجربه کردن کشیدن
callow
U
شخص بی تجربه وناشی
She is experienced nurse.
U
پرستار پر تجربه ای است
To apply ones experience.
U
تجربه خود رابکار گرفتن
Experience has shown (proved) that …
U
تجربه نشان داده است که …
Hypnagogia
U
تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
We all learn by experience.
U
ما همه از روی تجربه ( کردن ) می آموزیم
cup of coffeen
U
شرکت کوتاه بازیگر کم تجربه در مسابقه
Scientic experiments show that …
U
تجربه های علمی نشان می دهد که
tike
U
ادم خام دست وبی تجربه
advanced
U
برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
To experience great hardships.
U
سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.
U
زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
hack
U
تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hacked
U
تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hacks
U
تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
artspeak
U
یک زبان برنامه نویسی است برای کمک به استفاده کنندگان کم تجربه طراحی شده است
naive user
U
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
MIDI Mapper
U
برنامه پشتیبانی شده با windows که به کاربران MIDI با تجربه امکان تغییر نحوه ارسال نت موسیقی به دستگاههای موسیقی به PC را بیان میکند
microcomputer
U
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
micro
U
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
micros
U
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
experiment
U
تجربه کردن ازمایش کردن
experimented
U
تجربه کردن ازمایش کردن
experimenting
U
تجربه کردن ازمایش کردن
experiments
U
تجربه کردن ازمایش کردن
restoration
U
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com